شیعه از دیدگاه دیگر ائمه
آنچه گذشت گفتهی امیرمؤمنان، علیسبود دربارهی شیعه. اما آنچه حسن و حسین و دیگر ائمهی معصوم -به زعم آنان- دربارهی شیعه گفتهاند، چنان است که میآید: کلینی از ابوالحسن موسی روایت میکند که گفت: «اگر شیعیان خود را جدا کنم، جز خدمتکاران کسی نمیماند و اگر آنها را آزمایش کنم همه را مرتد خواهم یافت» [۳۵۸].
ملاباقر مجلسی میگوید: از امام موسی کاظم روایت شده که گفت: «کسی جز عبدالله بن یعفور را نیافتم که وصیتم را بپذیرد و دستورم را اطاعت کند» [۳۵۹].
کشی از پدر امام موسی، جعفر روایت کرده که گفت: «به خدا قسم احدی را نیافتم که اطاعتم کند و گفتهام را عمل کند جز یک مرد: عبدالله بن یعفور» [۳۶۰].
حسن بن علی دربارهی شیعیان خود میگوید: «به خدا قسم معاویه را برای خود از اینان که درصدد کشتنم برآمدهاند و مالم را گرفتهاند، بهتر میبینم. به خدا قسم اینکه از معاویه پیمانی بگیرم که با آن خون خود را مصون کنم و میان اهلم در امان باشم، برایم بهتر از این است که اینان مرا بکشند و خانوادهام ضایع گردد. به خدا قسم اگر با معاویه جنگ میکردم، شیعیانم گردنم را میگرفتند و آن را به معاویه میدادند و نزد او به سَلَم میگذاشتند. به خدا قسم اگر با او آشتی کنم و عزت داشته باشم، بهتر از آن است که اسیر باشم و مرا بکشد و یا بر من منت بگذارد و سپس این کار تا آخر زمان توهین به بنیهاشم و منت کشیدن از معاویه باشد که او و نسلش با آن پیوسته بر مرده و زندهی ما منت گذارند» [۳۶۱].
وی افزود: «اهل کوفه (شیعیان حسین و پدرش) را شناختم و آنها را آزمایش کردم. هر کس از آنها فاسد باشد به رأی من اصلاح نمیشود. کوفیان بیوفا هستند و در قول و عمل هیچ تعهدی ندارند. دستهدسته هستند و میگویند دلهایمان با شماست. شمشیرهایشان بر ما آخته و برافراشته است» [۳۶۲].
وقتی کوفیان، حسین را به کوفه دعوت کردند و به جای اینکه او را مساعدت کنند بر ضد او اجتماع کردند و قبلاً هم به نیابت از حسین با مسلم ابن عقیل بیعت کرده بودند، حسین برادر حسن به شیعیان گفت: «مرگ بر شما ای جماعت! بدبختی و ننگ بر شما که از روی کمکخواهی مرا صدا کردید و ما اکنون شما را در حالت خوف صدا میکنیم. شمشیری را که در دستان ما بود علیه خودِ ما تیز کردید و آتشی که ما علیه دشمنان خود و شما شعلهور کردیم، شما آن را علیه ما شعلهورتر کردید. بر دوستان تان تیغ شدید و دست قدرت برای دشمنان تان شدید، بدون اینکه میان شما عدلی برقرار کرده باشند و بدون اینکه در آنها آرزوی صلاحی وجود داشته باشد. ما، در حق شما گناهی نکردهایم. چرا ویلها بر شما نباشد که ما را مجبور کردید و با اصرار و لجاجت و وعده و وعید ما را اینجا آوردید، در حالی که شمشیرهای ما بیرون کشیده نشده بود و نفس و قلب آرام بود و رأی سبک نشده بود، ولی شما مانند انبوه پرندگان گروهگروه با عجله باریدید و با ما بیعت کردید و مانند تودههای پروانه به بیعت با ما هجوم مشتاقانه آوردید، سپس بیعت را به نادانی نقض کردید و شکستید» [۳۶۳]و۲.
امثال این سخنان زیاد است. آنچه از نظرتان گذشت عواملی است که شیعه را ناچار به قایلشدن به تقیه کرده است؛ چون جمع میان مدح و تمجید صحابه و در رأس آنان ابوبکر و عمر و عثمان ش با سرزنش و توهین آنان، ممکن نیست، همچنان که جمع میان مذمت و سرزنش شیعه و مدح و تمجید آنان ممکن نیس.
پس چگونه میتوان میان این و آن جمع کرد؟
از این رو ناچار شدند بگویند: ائمه اینها را از روی تقیه گفتهاند و این تنها راه فرار از تنگنای شیعه است. اما به آنان میگوییم: کی میداند آیا این یکی تقیه بوده یا آن (بدگویی یا ستایش)؟ دروغ کجاست و راست کجاست؟ حق کجاست و باطل کجاست؟ پس از حق جز گمراهی نیست. پس چگونه منحرف میشوید؟! اگر گفتههای ائمه در مدح صحابه و به ویژه ابوبکر و عمر و عثمان ش و بیعت با آنان و دختردادن به آنان و بیزاری ائمه از شیعیان خود و نکوهش آنان تقیه بوده است، میپرسیم: چه کسی آنان را به این کار مجبور کرده است؟ آیا ترس از دستدادن جان ائمه وجود داشته تا ناچار شوند اقوالی مبنی بر حقائق و وقائع اظهار کنند؟
اگر علی س کینهی حضرت عمر س را در دل داشت، باید وقتی که عمر فاروق با او در مورد حضور شخصی خود در جنگ ایرانیان و رومیها مشورت کرد، میگفت: رأی من این است که شخصاً به جنگ بروی و داخل معرکه شوی، تا فاروق اعظم کشته شود و علی از دستش خلاص شود، ولی علی س برخلاف آن، عمل میکند، حضور شخصی عمر را در جنگ رد میکند و او را قاطعانه از رفتن به جنگ باز میدارد و عمر س را اصل و پایهی عرب میشمارد و او را به بند دانههای تسبیح تشبیه میکند.
پس ای بندگان خدا! عدالت داشته باشید.
[۳۵۸] الروضة، کلینی، چاپ هند، ص۱۰۷. [۳۵۹] مجالس المؤمنین، مجلس پنجم، چاپ تهران، ص۱۴۴. [۳۶۰] رجال کشی، چاپ کربلای عراق، ص۲۱۵. [۳۶۱] الاحتجاج، طبرسی، چاپ تهران، ص۱۴۸. [۳۶۲] الاحتجاج، طبرسی، به روایت اعمش، ص۱۴۹. [۳۶۳] پس شیعه اینان هستند ای لطف الله؟! و ایناناند که میخواهی اهل سنت به آنان نزدیک شوند؟. کسانی که به امامان شان وفا نکرده و نسبت به آنان اخلاص و صداقت نداشتهاند آیا به اهل سنت وفا میکنند و نسبت به آنان اخلاص و صداقت دارند؟ چه میگویی ای آقا؟! و با چه چیزی سخنان خطیب را رد میکنی؟ جماعت و حزب تو کدام جماعت است و به چه کسانی افتخار میکنی ای لطف الله؟ بستگانت چه بد کسانی اند!... ۲- الاحتجاج، طبرسی، ص۱۴۵. ۳- رجال کشی، باب «فضل الرواة والحدیث»، چاپ کربلای عراق، ص:۱۰.