شیعه و سنت

فهرست کتاب

فصل سوم: شیعه و دروغ

فصل سوم: شیعه و دروغ

هر جا سخن از دروغ به میان آید، نام شیعه می‌درخشد. انگار این دو لفظ مترادف هستند و هیچ فرقی با هم ندارند. لذا اولین روزی که این مذهب تأسیس و تدوین شد، شیعه و دروغ، لازم و ملزوم هم شدند. اولش از دروغ شروع شد و بعد با دروغ همراه بود.

از آنجا که شیعه، زاده‌ی دروغ بود، به آن رنگ تقدس زدند و با کلمه‌ای به غیر از اسم خودش از آن تعبیر کردند و واژه‌ی «تقیه» را برایش به کار بردند. منظورشان از تقیه اظهار چیزی خلاف باطن است. در تمسک به تقیه چنان راه افراط را پیموده‌اند که آن را اساس دین خود و اصلی از اصول آن شمردند تا کار به جایی رسید که به یکی از ائمه‌ی خود نسبت دادند و محمد بن یعقوب کلینی آن را روایت می‌کند که: «تقیه جزو دین من و دین آباء و اجداد من است و کسی که تقیه ندارد ایمان هم ندارد». این حدیث را ابوجعفر، امام پنجم شیعیان گفته است [۲۶۰].

کلینی باز هم روایت کرده که ابوعمر اعجمی گفت: ابوعبدالله÷به من گفت: «ای ابوعمر، نُه دهم دین، در تقیه است و کسی که تقیه نداشته باشد بی‌دین است» [۲۶۱].

کلینی در صحیح خود از ابوبصیر روایت کرده که ابوعبدالله÷گفته است: تقیه جزو دین خدا است. گفتم: جزو دین خدا است؟ گفت: بله، به خدا قسم جزو دین خدا است» [۲۶۲].

این دین و عقیده‌ای است که دارند و تقیه چیزی جز کتمان حق و اظهار باطل نیست. آنان در این زمینه حدیثی وضع کرده‌اند که سلیمان بن خالد می‌گوید: ابوعبدالله÷گفت: «ای سلیمان، شما بر دینی هستید، هر کس آن را کتمان کند خداوند به او عزت می‌دهد و هر کس آن را اظهار کند خداوند او را زبون می‌کند» [۲۶۳].

پس تکلیف این اعتقاد، با آیه‌ی:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ[المائدة: ۶۷].

چه می‌شود؟! معنای آیه چنین است: «ای فرستاده، آنچه را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است تبلیغ کن و اگر چنین نکنی پیام خدا را به مقصد نرسانیده‌ای».

در جای دیگری می‌فرماید:

﴿فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٩٤[الحجر: ۹۴].

«آنچه را که به تو دستور داده می‌شود آشکار کن و از مشرکان روی بگردان».

پیامبرصدر حجة الوداع در حالی که دین خود را اعلان و کلمه‌اش را اظهار می‌کرد فرمود: «ألا هل بلغت؟ قالوا: نعم، قال: اللهم فاشهد، فليبلغ الشاهد الغائب، فرب مبلغ أوعى من سامع» [۲۶۴]: «آیا پیام را رساندم؟ آیا تبلیغ انجام شد؟ همه گفتند: بله، فرمود: خدایا، گواه باش. پس حاضران پیام را به غائبین برسانند. چه بسا کسانی که بعداً پیام مرا دریافت می‌کنند، آن را از حاضران بهتر بفهمند».

در جایی دیگر فرمودند: «نضّر الله امراً سمع منا شيئاً فبلغه كما سمعه، فرب مبلغ أوعى له من سامع» [۲۶۵]: «خداوند کسی را شاداب گرداند که از ما چیزی شنید و به دیگران چنان که شنیده بود رساند. چه بسا کسانی که بعداً پیام مرا می‌شنوند از کسانی که پیام مرا می‌رسانند آگاه‌تر باشند و بهتر بفهمند».

همچنین فرمودند: «بلغوا عني ولو آية» [۲۶۶]: «از من به دیگران برسانید حتی اگر یک آیه هم بوده باشد».

خداوند پیامبران خود را با این فرموده‌ی خود:

﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ[الأحزاب: ۳۹].

ستوده است. یعنی «کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او بیم دارند و از احدی جز خدا کمترین هراسی ندارند».

همچنان که یاران پیامبرصرا با این فرموده‌ی خود:

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣ لِّيَجۡزِيَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِينَ بِصِدۡقِهِمۡ وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٢٤[الأحزاب: ۲۳-۲۴].

«در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. هدف این است که خداوند صادقان را بخاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هرگاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آنها را بپذیرد؛ چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است

ستوده است.

در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ[المائدة: ۵۴] «و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌هراسند».

همچنین منافقان را به دلیل دروغگویی، نکوهش کرده است و فرموده:

﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ١[المنافقون: ۱].

«وقتی منافقان به پیش تو می‌آیند می‌گویند ما شهادت می‌دهیم که تو فرستاده‌ی خداوند هستی و خدا می‌داند که تو فرستاده‌ی او هستی و خدا شهادت می‌دهد که منافقان دروغگو هستند».

اوصاف منافقان را چنین بیان فرموده:

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤[البقرة: ۱۴].

«وقتی منافقان به مؤمنان برسند، می‌گویند ایمان آورده‌ایم و وقتی با شیاطین (و سران) خود خلوت کنند، گویند ما با شما هستیم. جز این نیست که ما تنها مسخره‌کننده [مؤمنان] هستیم».

سپس سزای منافقان را بیان فرموده است:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا١٤٥[النساء: ۱۴۵].

«منافقان در پایین‌ترین قسمت آتش قرار دارند و هرگز برایشان کمکی نخواهی یافت».

پیامبر خدا نیز، از دروغ نهی کرده و آن را نکوهش کرده است و همواره دستور به راستگویی داده و آن را ستوده است. بخاری و مسلم این حدیث را روایت می‌کنند که حضرت فرموده است: «عليكم بالصدق فإن الصدق يهدي إلى البر، وإن البر يهدي إلى الجنة، وما يزال الرجل يصدق ويتحرى الصدق حتى يكتب عند الله صديقاً، وإياكم والكذب فإن الكذب يهدي إلى الفجور، وإن الفجور يهدي إلى النار، ومازال الرجل يكذب ويتحرى الكذب حتى يكتب عند الله كذاباً»«ملتزم به راستگویی باشید؛ زیرا راستگویی آدمی را به نیکویی هدایت می‌کند و نیکویی و نیکوکاری آدمی را به بهشت می‌رساند و اگر شخصی همواره راست‌گفتار باشد و راستگویی را پیشه کند نزد خداوند اسم او صدیق (بسیار راستگو) نوشته می‌شود و از دروغ بپرهیزید؛ زیرا دروغ انسان را به گناه و نافرمانی هدایت می‌کند و گناه و نافرمانی آدمی را به دوزخ می‌کشاند، و اگر شخصی همواره دروغگو باشد و دروغگویی را پیشه کند، نزد خدا اسم او کذاب (بسیار دروغگو) نوشته می‌شود». (بخاری و مسلم روایتش کرده اند).

سفیان پسر عبدالله ثقفی گفته است که از پیامبر شنیدم می‌فرمود: «كبرت خيانة أن تحدث أخاك حديثاً هو لك به مصدق وأنت به كاذب»«اینکه تو با برادرت صحبت کنی و او تو را تصدیق کند و تو به او دروغ بگویی، خیانت بسیار بزرگی است» [۲۶۷].

[۲۶۰] الکافی فی الأصول (باب تقیه)، ایران، ج۲، ص۲۱۹ . همان، هند، ج۱، ص۴۸۴. [۲۶۱] همان، ایران، ج۲، ۲۱۷. همان، هند، ج۱، ص۴۸۲ . [۲۶۲] همان، ایران، ج۲، ص ۲۱۷. همان، هند، ج۱، ص۴۸۳ . [۲۶۳] همان، ایران، ج۲، ص ۲۲۲. همان، هند، ج۱، ص۴۸۵. [۲۶۴] متفق علیه. [۲۶۵] بخاری آن را روایت کرده است. [۲۶۶] بخاری آن را روایت کرده است. [۲۶۷. - ابوداود روایتش کرده است.