شیعه و سنت

فهرست کتاب

تقیه، دین و شریعت شیعیان است

تقیه، دین و شریعت شیعیان است

آنچه که گذشت عقیده‌ی مسلمانان بود که به دستور خداوند و سفارش پیامبر خداص، آن را باور دارند، اما شیعه دروغ را در اعتقادات خود گنجانده‌اند و حتی جزو اعتقادات اساسی خود می‌شمارند. شیخ صدوق و شیخ محدثان شیعه، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، در رساله‌ی معروف خود «اعتقادات» می‌گوید:

تقیه واجب است و هر کس آن را ترک کند چنان است که نماز را ترک کند. تقیه تا زمان ظهور مهدی واجب است و از میان برداشتن آن جائز نیست هر کس قبل از ظهور مهدی، تقیه را ترک کند، بی‌گمان از دین خدا خارج شده و از امامیه به شمار نمی‌آید و از دین آنان خارج است و با ترک تقیه، با خدا و رسول خداصو ائمه مخالفت کرده است. از امام صادق سؤال شد که معنی آیه‏ی: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ[الحجرات: ۱۳] چیست؟ گفت: «یعنی گرامی‌ترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر تقیه کند» [۲۶۸].

آخر چگونه جزو اعتقاداتشان به شمار نرود؟ آنان در این باب نیز، دروغ را به پیامبر خداصنسبت داده‌اند که گویا فرموده است: «مثال مؤمنی که تقیه نکند، همچون جسدی است که سر نداشته باشد» [۲۶۹].

از نخستین امام معصوم شان ـ به زعم خودشان ـ علی ابن ابی‌طالب، نقل کرده اند: «تقیه از برترین اعمال مؤمن است، که با آن خود و برادرانش را از فاجران مصون می‌دارد [۲۷۰]».

از امام سوم، حسین بن علی، نقل کرده‌اند که: «اگر تقیه نبود دوست و دشمن از هم شناخته نمی‌شدند». انگار دروغ ملاک شناختن شیعه است [۲۷۱].

از امام چهارم، علی بن حسین، نقل کرده‌اند که: «خداوند هر گناهی را بر مؤمن می‌بخشد جز دو گناه: یکی ترک تقیه – وای بر این گناه! – دوم حقوق برادران [۲۷۲]».

از امام پنجم شان، باقر، نقل کرده‌اند که: «راستی، چه چیزی به اندازه‌ی تقیه، مایه‌ی روشنی چشم من است. بی‌گمان تقیه بهشت مؤمن است» [۲۷۳].

در جای دیگری گفته است: «به ظاهر با آنها همنشینی کنید و در باطن مخالف باشید [۲۷۴]» [۲۷۵].

از امام ششم، جعفر بن باقر ملقب به صادق با کنیه‌ی ابوعبدالله، نقل کرده‌اند که خطاب به حبیب (نام راوی) گفته است: «ای حبیب، در دنیا هیچ چیز نزد من به اندازه‌ی تقیه محبوب نیست. ای حبیب! هرکس تقیه داشته باشد خداوند درجه‌اش را بلند خواهد کرد و هر کس تقیه نکند خداوند او را پایین نگه می‌دارد [۲۷۶]».

از امام هفتم، موسی بن جعفر نقل است که گویا به یکی از مریدانش، علی بن سوید، نوشته است: «آنچه را که از ما به تو می‌رسد یا به ما نسبت داده می‌شود، مگو که باطل است، حتی اگر خلاف بود و می‌دانستی؛ زیرا تو نمی‌دانی من فلان قضیه را چرا چنین و چنان گفته‌ام یا در چه وضعی قرار داشته‌ام به آنچه به تو خبر می‌دهم یا خواهم داد، ایمان بیاور و هر چیزی را از تو خواستیم که پنهان کنی، فاش مکن [۲۷۷]».

از امام هشتم، علی بن موسی رضا نقل کرده‌اند که: «کسی که تقیه ندارد، ورع ندارد و بی‌دین است و کسی که تقیه را رعایت نکند، ایمان ندارد و ارجمند‌ترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر تقیه کند. گفتند: ای فرزند پیامبر، تا کی باید تقیه کند؟ گفت: تا آن وقت معین که ظهور مهدی است. هر کس قبل از ظهور مهدی تقیه را ترک کند از ما نیست» [۲۷۸].

این عقیده‌ی شیعه است درباره‌ی دروغ که آن را این چنین مقدس می‌شمارند و در آن غلو می‌کنند.

آیا پس از این، کسی می‌تواند به آنان اعتماد کند و حرفشان را باور کند یا با آنها همراه شود و متحد گردد؟! چه راست گفته عالم شیعه مذهب هندی «امداد امام» که گفت: «مذهب امامی و مذهب اهل سنت دو چشمه هستند و دو مسیر متفاوت دارند و تا قیامت هم چنین خواهند بود. دور از هم جریان دارند و اجتماعشان ممکن نیست» [۲۷۹].

خطیب/ در عنوان رساله‌اش چه درست گفته است: «خطوط پهن برای پایه‌هایی که دین شیعه‌ی امامی اثناعشری بر آنها بنا شده است، و محال بودن نزدیکی میان آن و میان اصول اسلام و تمام مذاهب و فرق آن».

آخر چگونه ممکن است راست و دروغ و راستگو و دروغگو کنار هم قرار گیرند، آن هم نه یک دروغگوی عادی بلکه دروغگویی که دروغ را یک ضرورت می‌پندارد و معتقد است که هر کجا خواست با کمترین توجیه می‌تواند دروغ بگوید؛ افزون بر این باور دارد که دروغ، از بزرگترین طاعات است.

[۲۶۸] اعتقادات (فصل تقیه)، ایران، ۱۲۷۴هـ. [۲۶۹] تفسیر عسکری، هند، جعفری، ص۱۶۲ . [۲۷۰] همان، ص۱۶۲ . [۲۷۱] همان، ص۱۶۲ . [۲۷۲] همان، ص۱۶۴ . [۲۷۳] الکافی فی الأصول (باب تقیه)، ایران، ج ۲، ص ۲۲۰. [۲۷۴] نمی‌دانیم چرا لطف الله صافی به آقای محب الدین خطیب به خاطر آنچه که صادقانه در این باره در رساله‌ی خویش نوشته است، اعتراض می‌کند؟ عین عبارت خطیب چنین است: «اولین چیزی که مانع وحدت و نزدیکی میان ما و شیعیان است، چیزی است به نام تقیه؛ چون شیعه دینی است که برایشان جایز می‌داند که آنان برخلاف آنچه که در باطن دارند، برای ما آشکار کنند در نتیجه انسان ساده دل از ما گول حرف هایشان را بخورد که آنان به وحدت و نزدیکی تمایل دارند، حال آنکه اصلاً این را نخواسته و آن را نمی‌پسندند و بدان عمل نمی‌کنند. (الخطوط العریضة) (ص:۸ و ۹ ط ۶). آیا در این روایت که در صحیح شان «اصول کافی» از امام خود روایت کرده اند، چیزی غیر از سخنان خطیب وجود دارد؟ پس منظور آقای صافی از این سخن چیست: «آیا مورد مسخره‌ی مردم قرار نمی‌گیرد کسی که می‌گوید: شیعه چون قائل به تقیه هستند، هیچ اقرار و اعترافی در عقایدشان از آنان پذیرفته نمی‌شود؛ چون آنان خلاف باطن خود چیزی را اظهار می‌کنند؟» (مع الخطیب، اثر صافی، ص:۲۶ ط۱). چه کسی مورد مسخره‌ی مردم قرار می‌گیرد پس از آنکه اقوال ائمه‌ی شیعه را شناخت؟ آیا آقای صافی گمان می‌کند که در دنیا کسی جز خودشان از اهداف و نیات و اسرارشان علم و اطلاع ندارد تا در نتیجه بتوانند کسانی را فریب دهند؟ یا آقای صافی گمان می‌کند که همه‌ی مردم بی‌خبرند؛ مثل فلان شیخ مصری، که شیعه توانست فریبش دهد و آقای صافی درباره‌اش می‌گوید که او از خطیب آگاه تر و بابصیرت تر است؟ در حالی که ای آقای صافی! لازم نیست هر کس به مناصب و درجاتی برسد، لزوماً عالم و آگاه و ماهر باشد؛ چون چه بسا عالمانی بوده‌اند که به خاطر سخن حق و دوری از باطل، به دنیا و تعلقات آن نرسیدند. [۲۷۵] الکافی فی الأصول، ایران، ج۲، ص۲۲۰. [۲۷۶] همان، ص۲۱۷ . اینکه آقای صافی اظهار داشته که تقیه از نظر سنی‌ها نیز جایز است، این جز افترای باطل و تهمت بزرگ چیز دیگری نیست؛ چون اهل سنت تقیه‌ی شیعه‌ها را برای احدی از مسلمانان نه خودشان و نه دیگران جایز نمی‌دانند. حاشا لله اگر ظاهر آنان خلاف باطن شان و گفتارشان خلاف اعتقادشان باشد. چون آنان از دیرباز به صداقت و راستگویی و امانت و وفاداری معروف بوده اند، ولی شیعیان دیانت شان آنان را از این خصلت‌های والای انسانی منع می‌کند. این چیزی است که امامان شان بدان اعتراف کرده و در کتاب هایشان روایت شده است؛ کلینی از عبدالله بن یعفور روایت کرده که گوید: به ابوعبدالله گفتم: «من با مردم رفت و آمد می‌کنم، بسیار در شگفتم از افرادی که شما را دوست می‌دارند و فلانی و فلانی را دوست می‌دارند و آنان صداقت و امانت و وفاداری دارند، ولی افراد دیگری هستند که شما را دوست می‌دارند و آن امانت و صداقت و وفاداری را ندارند. راوی گوید: ابوعبدالله نشست، پس همچون انسان خشمگین رو به من کرد و سپس گفت: کسی که به ولایت امامی که از جانب خدا نیست، از خدا اطاعت کند، دین ندارد». (الکافی فی الأصول (ص:۱۲۳۷ ج۱ ط الهند). بنگر ای آقای صافی! این چیزی است که در گذشته گفته‌اند. این فضیلتی است که دشمنان بدان گواهی داده‌اند. اهل سنت کسانی‌اند که احمد بن حنبل؛ منادی حق، و مالک بن انس؛ آشکار کننده‌ی صدق و راستی، و ابوحنیفه؛ اعلان کننده‌ی آنچه که باور داشت، و ابن تیمیه، شمشیر برانِ کشیده شده، و ابن حزم، در هم کوبنده‌ی باطل و مردانی که تاریخ را از قربانی و فداکاری و جرأت و شهامت شان پُر کرده اند، پرورده‌اند در حالی که امامان شیعه –همان طور که از آنان روایت می‌کنند و به آنان نسبت می‌دهند- در غارها پنهان بودند و خودشان را با روبند می‌پوشاندند و خود را زیر نقاب پنهان می‌کردند و به دروغ پناه می‌بردند. اینان کجا و آنان کجا؟ آنان، کسانی بودند که جریر درباره شان می‌گوید:

أولئك آبائي فجئني بمثلهم
إذا جمعتنا يا جرير المجامع

«آنان پدران من هستند، ای جریر! مانند آنان را برایم بیاور هر گاه تمام انسان‌های آزاده و دلیر را جمع کردی». پس ای آقای صافی! با فریب و نیرنگ تو مسلمانان فریب نمی‌خورند و مسلمانان نمی‌توانند گول چنین فریبی بخورند. وحدت و یکپارچگی با صداقت و اخلاص یک طرف و دروغ و نیرنگ طرف دیگر ممکن نیست، بلکه باید اخلاص و صداقت از هر دو طرف باشد. و این جز با برائت و بیزاری جستن از مسلک تقیه تحقق نمی‌یابد. معلوم است که در صورت تمسک جستن به تقیه و تعصب برای آن و دفاع از آن، امکان تحقق وحدت وجود ندارد. [۲۷۷] کشی، رجال، کربلای عراق، ص۳۵۶، ضمن شرح حال علی بن سوید. [۲۷۸] اردبیلی، کشف الغمة، ص۳۴۱ . [۲۷۹] مصباح الظلم (به زبان اردو)، هند، صص۴۱ و ۴۲ .