* توصیف پیروانش به مردنما و اظهار تأسف از آشنایی با آنها و سرزنش ایشان
حضرت على÷فرمود: «اى مردنمايانِ نامرد، اى كودكصفتانِ بىخرد، و اى عروسان حجلهنشين، چقدر دوست داشتم كه هرگز شما را نميديدم و نمىشناختم. همان آشنایی سرانجام مرا اين چنين ملول و ناراحت ساخت. خدا شما را بكشد كه اينقدر خون به دل من كرديد و سينه مرا مملو از خشم ساختيد و كاسههاى غم و اندوه را جرعهجرعه به من نوشانديد! با سرپيچى و يارى نكردن، نقشهها و طرحهاى مرا [براى سركوبى دشمن و ساختن يك جامعه آباد اسلامى] تباه كرديد، تا آنجا كه قريش گفتند پسر ابوطالب مردى است شجاع، ولى از فنون جنگ آگاه نيست! ... خدا خيرشان دهد، آيا هيچ يك از آنها در اين ميدانها از من با سابقهتر و پيشگامتر بوده است؟ من آن روز گام در ميدان نبرد گذاشتم كه هنوز بيستسال از عمرم نگذشته بود؛ و هم اكنون از شصت گذشتهام، ولى آن كس كه فرمانش را اجرا نمىكنند، طرح و نقشهاى ندارد [هر اندازه فكر او بلند و نقشه او دقيق باشد هرگز به جایى نمىرسد]»[۱۰۳].
و حضرت على÷فرمود: «چه اندازه با شما مدارا كنم؟ همچون مدارا كردن با شتران نوبارى كه از سنگينى بار، پشتشان مجروح گرديده و همانند جامۀ كهنه و فرسودهاى كه هرگاه از جانبى آن را بدوزند، از سوى ديگر پاره مىگردد. هر گاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مىشوند، هر يك از شما در را به روى خود مىبنديد و همچون سوسمار در لانه خود مىخزيد و همانند كفتار، در خانه خويش پنهان مىگرديد. به خدا سوگند، آنكس كه شما ياور او باشيد ذليل است؛ و كسي كه با شما تيراندازىكند همچون كسى است كه تيرى بى پيكان به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند، جمعيت شما در خانهها زياد است و زير سايه پرچمهاى ميدان نبرد، كم. من مىدانم چه چيز شما را اصلاح مىكند، ولى اصلاح شما را با تباه ساختن روح خويش جايز نمىشمرم. خدا نشانه ذلت را بر چهرهها و پيشانى شما بگذارد و بهرههاى شما را نابود سازد. آن گونه كه به باطل متمايل و به آن آشنایید، به حق آشنایى نداريد و آن چنان كه در نابودى حق مىكوشيد، براى از بين بردن باطل قدم برنمىداريد»[۱۰۴].
خبر حمله یاران معاویه به انبار به حضرت رسید او به تنهایی و قدمزنان بیرون آمد تا به [پادگان نظامیِ] «نخیله» رسید؛، مردم او را شناختند و گفتند: «ای امیر المومنین، ما برای [مقابله با] آنها کافی هستیم». حضرت على÷فرمود: «شما از انجام كار خود درماندهايد. چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مىكنيد؟ اگر رعاياى پيش از من از ستمِ حاكمان مىناليدند، امروز من از رعيت خود مىنالم، گويى من پيرو، و آنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند»[۱۰۵].
حضرت على÷فرمود: «اى مردم، همواره وضع من و شما آنطور بود كه من دوست مىداشتم، تا آنگاه كه نبرد شما را خسته و درهمكوفته ساخت. سوگند به خدا، [كه جنگ] عدهاى از شما را [از ما] گرفت و جمعى را باقى گذاشت؛ اما اين نبرد براى دشمنانتان كوبندهتر و خستهکنندهتر بود. من ديروز فرمانده و امير بودم، ولى امروز مأمور و فرمانبر شدهام. ديروز نهىكننده و بازدارنده بودم و امروز نهىشده و بازداشتهام. شما زندگى و بقاى در دنيا را دوستداريد و من نمىتوانم شما را به راهى كه دوست نداريد مجبور سازم»[۱۰۶].
حضرت على÷فرمود: «همانا دوست دارم که خداوند بین من و شما جدایی افکنَد، و مرا به کسانی برساند که برای داشتن من شایستهتر هستند. . به خدا سوگند كه مردمى بودند با انديشههايى خجسته و نيكو و بردبارى بسيار، كه سخن حق مىگفتند و از ستمگرى گريزان بودند؛ در راه راست پيش مىرفتند و طريق روشن را به شتاب مىسپردند؛ پس به جهان جاويد و نعمت گواراى خداوندى دست يافتند»[۱۰۷].
حضرت على÷فرمود: «[چنين نيست كه] اگر خداوند ستمگر را مهلت دهد فرصت از دستش برود؛ او بر سر راه، در كمينگاه ستمگران است و گلوى آنها را در دست دارد كه هر زمان بخواهد حتى نگذارد آب دهان فروبرند. آگاه باشيد! سوگند به خدايى كه جانم در دست قدرت او است كه اينها سرانجام بر شما پيروز مىشوند؛ اما نه اينكه آنها در حق از شما پيشى دارند، بلكه براى آنكه آنها در راه باطلى كه زمامدارشان ميرود سريع و كوشايند، در حالي كه شما در برابر حق من كند و سست هستيد. ملتهاى جهان همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند، در حالي كه من از ظلم پيروانم مىترسم. شما را براى جهاد با دشمن برانگيختم اما نرفتيد؛ به گوش شما خواندم امانشنيديد؛ در آشكار و نهان از شما دعوت كردم، اجابت ننموديد؛ اندرزتان دادم قبول نكرديد. مگر شما حاضران، غایب هستيد [كه سخنانم را نمىشنويد] و يا بردگانيد در قيافه مالكان؟ فرمان خدا را بر شما مىخوانم، از آن فرار مىكنيد؛ و به اندرزهاى رسا شما را موعظه مىكنم، به پراكندگى مىگرایيد؛ به مبارزه با سركشان ترغيبتان مىكنم، هنوز سخنانم به آخر نرسيده مىبينم همچون «قوم سبا» پراكنده مىشويد و به جلسات خود بازمىگرديد؛ و در لباسِ اندرز يكديگر را فريب مىدهيد تا اثر موعظۀ مرا از بين ببريد. صبحگاهان شما را مستقيم مىسازم و شامگاهان به همان حالت كجىِ نخست بازمىگرديد؛ همانند كمان سخت و محكمى كه نه كسى قدرت صاف كردن آن را دارد و نه خودش قابليت صاف شدن»[۱۰۸].
[۱۰۳]- همان. [۱۰۴]- خطبه ۶۹. [۱۰۵]- حکمت ۲۶۱. [۱۰۶]- خطبه ۲۰۸. [۱۰۷]- خطبه ۱۱۶. [۱۰۸]- خطبه ۹۷.