حسن مجتبی رضی الله عنه

فهرست کتاب

۹- فاطمه‌ی زهرا و میراث رسول‌خدا ص

۹- فاطمه‌ی زهرا و میراث رسول‌خدا ص

عایشه‌ی صدیقه لمی‌گوید: فاطمه و عباس بنزد ابوبکر سرفتند و سهم خود را از ارثیه‌ی رسول‌خدا صخواستند؛ آنان، خواهان زمین آن حضرت صاز فدک و سهم ایشان از خیبر بودند. ابوبکر سدر پاسخ فاطمه و عباس بفرمود: من از رسول خدا صشنیدم که فرمودند: «لانورث، ما تركنا صدقة، إنّما یأكل آل محمد من هذا الـمال» یعنی: «ما پیامبران، چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آن‌چه از خود می‌گذاریم، صدقه است؛ خانواده‌ی محمد صفقط از این مال می‌خورند [۱۶۴]».

به روایتی ابوبکر صدیق سفرمود: «من، عملی را که رسول‌خدا صانجام می‌داده‌اند، ترک نمی‌کنم و آن را انجام می‌دهم؛ چراکه من از این می‌ترسم که اگر چیزی از رویه‌ی آن حضرت صرا رهاکنم، گمراه شوم [۱۶۵]».

در روایتی آمده است که: زنان رسول‌خدا صپس از وفات آن حضرت صقصد کردند تا عثمان بن عفان سرا نزد ابوبکر سبفرستند و سهم خود را از میراث پیامبر اکرم صدرخواست کنند؛ عایشه‌ی صدیقه لبه آنان فرمود: مگر رسول خدا صنفرموده‌ است: «لانورث، ما تركنا صدقة»؟ یعنی: «کسی از ما ارث نمی‌برد؛ آن‌چه ما پیامبران از خود می‌گذاریم، صدقه است» [۱۶۶].

ابوهریره سمی‌گوید: رسول‌خدا صفرموده است: «لایقتسم ورثتی دیناراً ما تركت بعد نفقة نسائی و مؤنة عاملی فهو صدقة» [۱۶۷]. یعنی: «وارثان (بازماندگان) من، دیناری هم تقسیم نمی‌کنند؛ آنچه من، از خود به‌جای گذاشتم، بعد از نفقه‌ی همسرانم و پرداخت مزد کارگرانم، صدقه به‌شمار می‌رود».

احادیث صحیحی در این باب روایت شده و همه، این مضمون را در بردارد که کسی، از پیامبر ارث نمی‌برد. به همین خاطر ابوبکر صدیق سمیراث رسول خدا صرا صدقه به حساب آورد تا از فرموده‌ی آن حضرت صپیروی کرده باشد. او چنین فرموده است: «من، همان کاری را می‌کنم که رسول‌خدا صکرده‌است و چیزی از آن را ترک نمی‌کنم [۱۶۸]». یا فرمود: «به خدا سوگند، کاری را که رسول‌خدا صانجامش دادند، وانمی‌گذارم و انجامش می‌دهم [۱۶۹]». آن‌چه از این روایت معلوم می‌شود، این است که فاطمه‌ی زهرا لبا شنیدن فرموده‌ی پدرش، قانع شد . [ابن‌قتیبه /می‌گوید: «کسی منکر این نسیت که فاطمه‌ی زهرا لبر سر میراث رسول‌خدا صبا ابوبکر ساختلاف پیدا کرده است؛ چراکه آن بانوی بزرگوار از فرموده‌ی پدرش بی‌خبر بود که کسی از پیامبران ارث نمی‌برد و به همین سبب نیز گمان می‌کرد که همانند هر فرزندی که در میراث پدرش سهمی دارد، او نیز از پدرش (رسول گرامی ص) ارث می‌برد؛ اما با شنیدن فرموده‌ی رسول‌خدا صقانع شد و دیگر سمهی از میراث رسول‌خدا صنخواست [۱۷۰].قاضی عیاض /می‌گوید: «همین‌که فاطمه لدلیل ابوبکر سرا درباره‌ی میراث رسول‌خدا صپذیرفت، نشان می‌دهد که در مورد ارث رسول‌خدا این اجماع صورت گرفته که میراث آن حضرت ص، حکم صدقه را دارد؛ فاطمه لپس از شنیدن حدیث رسول‌خدا صاز خواسته‌اش برگشت و اصلاً ثابت نشده که او و یا کسی از فرزندانش، پس از آن خواهان میراث رسول‌خدا صشده باشند؛ علی مرتضی در دوران خلافتش، عملکرد ابوبکر و عمر برا در پیش گرفت و میراث رسول‌خدا را تقسیم نکرد [۱۷۱].

حماد بن اسحاق می‌گوید: «آن‌چه از روایات صحیح معلوم می‌شود، این است که عباس، فاطمه، علی و زنان رسول‌خدا صخواهان سهم خود از میراث آن حضرت صبودند؛ اما پس از آنکه ابوبکر سو عده‌ای از صحابه شگواهی دادند که بنا به فرموده‌ی رسول‌خدا صکسی از ایشان ارث نمی‌برد، قانع شدند. علاوه بر این اگر رسول‌خدا صچنین نمی‌فرمود که کسی، از ما ارث نمی‌برد، ابوبکر و عمر بحتماً میراث رسول‌خدا صرا تقسیم می‌کردند؛ چراکه سهم زیادی نصیب دخترانشان عایشه و حفصه بمی‌شد. اما آنان، بنا به فرموده‌ی خود رسول‌خدا صمیراث آن حضرت صرا میان خانواده‌ی پیامبر صو از جمله عایشه و حفصه بتقسیم نکردند. اگر بنا، بر آن بود که کسی از رسول‌خدا صارث ببرد، این افتخار بیش از همه از آنِ ابوبکر و عمر ببود که دخترانشان، از وارثان آن حضرت صبودند] [۱۷۲].

اینکه برخی روایت کرده‌اند که فاطمه لپس از درخواست ارثش، بر ابوبکر سخشم گرفت و تا پایان حیاتش با او سخن نگفت، به دلایل زیر، غیرممکن است:

۱ـ بیهقی از طریق شعبی چنین روایت کرده است: ابوبکر سبه عیادت فاطمه رفت؛ علی سبه فاطمه لگفت: «ابوبکر ساجازه می‌خواهد که برای احوال‌پرسی نزدت بیاید.» فاطمه لگفت: «تو دوست داری به او اجازه بدهم؟» علی سفرمود: «آری.» فاطمه لابوبکر سرا به حضور پذیرفت؛ ابوبکر سبه حضور فاطمه لرفت و کوشید تا رضایت فاطمه را جلب کند (و قانعش نماید که درباره‌ی ارث رسول‌خدا صبه حق عمل کرده است) و چنین نیز شد [۱۷۳]. [چگونه امکان دارد که فاطمه لتا پایان عمرش با ابوبکر سسخن نگفته باشد؟! مگر نه این است که ابوبکر صدیق سفرموده است: «به خدا سوگند که من، نزدیکان رسول‌خدا صرا از پیوند با نزدیکان خود بیشتر دوست دارم!» [۱۷۴]. آنچه ابوبکر سدر مورد میراث رسول‌خدا صانجام داد، پیروی و اتباع از فرموده‌ی رسول‌خدا صبود.] [۱۷۵]. ابن‌کثیر /می‌گوید: سند این روایت، قوی و خوب است و از ظاهر آن، چنین برمی‌آید که شعبی، این ماجرا را از شخصِ علی سشنیده و یا این خبر، از کسی به شعبی رسیده که آن را از علی سدریافت نموده است [۱۷۶]. بدین‌سان روشن می‌گردد که هیچ کدورتی میان فاطمه لو ابوبکر صدیق سنبوده و اگر هم در ابتدا مسأله‌ای میان آنها وجود داشته، برطرف گردیده و فاطمه لدر حالی دار فانی را وداع گفته که از ابوبکر سراضی بوده است. بنابراین کسی نمی‌تواند ادعا کند که دوستدار فاطمه‌ی زهرا است مگر آنکه از افرادی که فاطمه‌ی زهراء لاز آنان راضی بوده، خرسند باشد [۱۷۷].

این روایت، با آنچه که عایشه لروایت کرده، هیچ تعارضی ندارد؛ عایشه‌ی صدیقه لمی‌گوید: فاطمه لبرای ابوبکر سپیام فرستاد و سهم خود را از ارثیه‌ی رسول‌خدا صدرخواست نمود؛ او، خواهان زمین آن حضرت صاز فدک و سهم ایشان از خیبر بود. ابوبکر سدر پاسخ فاطمه لفرمود: من از رسول خدا صشنیدم که فرمودند: «لانورث، ما تركنا صدقة، إنّما یأكل آل محمد من هذا الـمال» یعنی: «ما پیامبران، چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آن‌چه از خود می‌گذاریم، صدقه است؛ خانواده‌ی محمد صفقط از این مال می‌خورند.» ابوبکر سدر پاسخ این درخواست گفت: هیچ تغییری در وضعیت صدقه‌ی بجای‌مانده از رسول‌خدا صایجاد نمی‌کنم و حتماً همان کاری را انجام می‌دهم که رسول‌خدا صکرده‌است و چیزی از آن را ترک نمی‌کنم». بدین ترتیب ابوبکر ساز فدک و خیبر، چیزی به فاطمه نداد و به همین سبب فاطمه لاز ابوبکر سآزرده‌خاطر شد و با او قهر نمود و تا پایان عمرش با وی سخن نگفت [۱۷۸]. عایشه ل، این ماجرا را بر اساس میزان خبری که از این موضوع داشته، روایت نموده و حدیث شعبی، نتیجه‌ و برآمده از آگاهی بیشتر در این زمینه است که بیانگر ملاقات ابوبکر سبا فاطمه لو سخن گفتن با او و جلب رضایت وی می‌باشد. گزارش عایشه ل، موضوع جلب رضایت فاطمه را منتفی می‌داند و بر عکس، روایت شعبی، ثابت می‌کند که فاطمه لاز ابوبکر سخرسند شده و سپس درگذشته است. گفتنی است: علما، سخنی را که دال بر ثبوت است، بر قولی که بر نفی دلالت می‌نماید، مقدم می‌دانند؛ زیرا احتمال ثبوت، بیشتر می‌باشد تا عدم ثبوت که ممکن است ن ناشی از بی‌خبری راوی باشد؛ بویژه درباره‌ی این موضوع که همین‌طور نیز به نظر می‌رسد. چراکه عیادت ابوبکر ساز فاطمه لیک مسأله‌ی کاملاً عادی بوده و با توجه به شرایط دینی و اجتماعی آن روزگار مسأله‌ی عجیبی به نظر نمی‌رسیده که نگاه عموم مردم را به خود معطوف نماید و یا خبرش درمیان مردم، شایع شود و همگان، از آن اطلاع یابند. عیادت از بیمار، یک امر کاملاً عادی است که در این مورد نیز مردم، بدون آنکه به آن حساسیت ببخشند، از زاویه‌ی یک مسأله‌ی معمولی به آن نگریسته و هیچ ضرورتی برای نقل آن ندیده‌اند. فاطمه، اساساً از روی قصد با ابوبکر سترک سخن ننموده و امثال او، خیلی فراتر از این هستند که به فرموده‌ی رسول اکرم صدر مورد حرام بودن ترک سخن با برادر مسلمانشان، بی‌توجهی نمایند. بنابراین عدم سخن گفتن فاطمه لبا ابوبکر سکاملاً طبیعی و برخاسته از عدم ضرورت بوده است [۱۷۹].

قرطبی در توضیح حدیث عایشه لمی‌گوید: غم جانسوز وفات رسول اکرم صفاطمه لرا به خود مشغول نموده و خانه‌نشینش کرده بود؛ از این رو عایشه از آن به قهر کردن فاطمه با خلیفه تعبیر نمود. حال آنکه رسول اکرم صفرموده است: «لایحل لـمسلم أن یهجر أخاه فوق ثلاث» [۱۸۰]. یعنی: «برای هیچ کس جایز نیست که بیشتر از سه شبانه‌روز با برادر مسلمانش قهر نماید». فاطمه لبیش از هر کسی از حلال و حرام، آگاه بود و بیش از همه از مخالفت با فرمان رسول اکرم صاجتناب می‌نمود. بنابراین امکان ندارد از کسی که پاره‌ی تن رسول‌خدا صو ارجمندترین بانوی زنان بهشت است، چنین عملی سر بزند [۱۸۱].

۲ـ فاطمه‌ی زهرا لدر غم جانسوز وفات پدر بزرگوارش بود؛ مصیبتی که با رحلت برگزیده‌ترین بنده‌ی خدا، تمام مصایب را کوچک و ناچیز می‌نمود. در چنان موقعیتی که غم و اندوه، فاطمه لرا دربرگرفته بود و به خاطر بیماری، توان برخاستن از بستر را نداشت، کاملاً عادی بود که نتواند همچون گذشته بانشاط و فعال باشد؛ علاوه بر این خلیفه‌ی بزرگوار نیز مشغول سامان‌دهی به امور مسلمانان و جنگ با مرتدان بود؛ فاطمه‌ی زهرا لمی‌دانست که به زودی به پدرش می‌پیوندد؛ او بنا به فرموده‌ی رسول‌خدا صخبر داشت که نخستین فرد خانواده خواهد بود که رخت سفر از دنیا می‌بندد و به دیار باقی می‌رود. قطعاً در چنین شرایطی، کسی به دنیا نمی‌اندیشد تا چه رسد به فاطمه‌ی زهرا که بخواهد به خاطر دنیا با کسی قهر کند! هیچ روایتی دال بر این نیست که ابوبکر و فاطمه بهمدیگر را دیده و به هم سلام نکرده باشند. آری بنا به دلایلی که گفتیم، فاطمه لناگزیر شد خانه‌نشین شود که به همین سبب برخی، آن را به اختلاف وی با ابوبکر سدر مورد فدک مرتبط دانسته‌ و از آن چنین تعبیر کرده‌اند که فاطمه با ابوبکر سقهر نموده و بر او خشم گرفته است [۱۸۲].

[علاوه بر این تاریخ، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیق سدر دوران خلافتش، بی‌آنکه بنا به فرموده‌ی رسول‌خدا صاحکام میراث را در اموال فدک یا باقیمانده‌‌ی خمس خیبر اجرا کند، حق خانواده‌ی پیامبر (اهل بیت) را از این اموال می‌داده است. از محمد بن علی بن حسین(امام محمد باقر) و هم‌چنین از زید بن علی چنین روایت شده که آن‌ها گفته‌اند: «از سوی ابوبکر سهیچ ستمی به پدرانمان نشده و هیچ حقی از ایشان پایمال نگردیده است»] [۱۸۳].

[۱۶۴] بخاری، شماره‌ی۶۷۲۶ [۱۶۵] مسلم، حدیثی به همین مضمون (شماره‌ی ۱۷۵۹) آورده است. [۱۶۶] بخاری، شماره‌ی ۶۷۳۰؛ مسلم، شماره‌ی ۱۷۵۸. [۱۶۷] بخاری، شماره‌ی ۶۷۲۹. [۱۶۸] مسلم، شماره‌ی۱۷۵۸. [۱۶۹] بخاری، شماره‌ی۶۷۲۶. [۱۷۰] تأویل مختلف الحدیث، ص۱۸۹. [۱۷۱] نگاه کنبد به: شرح صحیح مسلم از نووی (۱۲.۳۱۸) [۱۷۲] البدایة و النهایة (۵/۲۵۲و۲۵۳)؛ مطالب داخل [] را عیناً از کتاب سیرت ابوبکر، نوشته‌ی صلابی و ترجمه‌ی اینجانب نقل کردم تا موضوع مورد بحث، روشن‌تر گردد. (مترجم). [۱۷۳] السنن الکبری از بیهقی (۶/۳۰۱)؛ أباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، ص۱۰۹ [۱۷۴] بخاری، شماره‌ی۴۰۳۶ [۱۷۵] العقیدة فی اهل البیت بین الإفراط والتفریط، از دکتر سالم سحیمی، ص۲۹۱ [۱۷۶] البدایة والنهایة (۵/۲۵۳) [۱۷۷] الإنتصار للصحب و الآل، ص۴۳۴. [۱۷۸] بخاری، شماره‌ی۴۲۴۰. [۱۷۹] الإنتصار للصحب و الآل، ص۴۳۴. [۱۸۰] بخاری، شماره‌ی۶۰۷۷ [۱۸۱] المفهم (۱۲/۷۳). [۱۸۲] أباطیل یجب أن تمحی من التاریخ، ص۱۰۸ [۱۸۳] شرح ابن ابی‌الحدید بر نهج‌البلاغة؛ نگاه کنید به: المرتضی از ابوالحسن ندوی، ص۹۰و۹۱. پیشتر یادآوری کردم که عبارت داخل [] برگرفته از کتاب سیرت ابوبکر، نوشته‌ی صلابی و ترجمه‌ی اینجانب می‌باشد. (مترجم).