احادیثی که حسن بن علی سروایت کرده است
مسلمانان، اتفاقنظر دارند که اساسیترین علوم و معارفی که مسلمان را به رضایت خداوند، میرساند، قرآن کریم و سنت رسول اکرم صمیباشد. سنت، عبارتست از اقوال و افعال ثابت شده از رسولخدا صیا اعمالی که مورد تأیید ایشان قرار گرفته است. سنت، تنها از طریق نقل و روایت، سینه به سینه و نسل به نسل، به مسلمانان رسیده و از این رو اهل حدیث و کارشناسان این رشتهی مهم علم اسلامی، توجه ویژهای به ثبت و ضبط راویان حدیث و شناخت آنان مبذول داشته و در این پهنه، اوضاع و احوال هر راوی را به دقت مورد بررسی قرار دادهاند تا در این راستا به اطمینان خاطر در دو جنبهی مورد اشارهی زیر دست یابند و جایگاه هر راوی را مشخص نمایند:
۱- عدالت: عدالت، از دیدگاه حدیثشناسان، بدین معناست که راوی، در طول حیاتش، از سلوک و رفتار درستی برخوردار بوده و وضعیت خوبی داشته باشد. شرط دیگر عدالت راوی، این است که ضمن انجام وظایف شرعیاش، از محرمات دوری کرده و به صفات کمال، آراسته باشد.
۲- حافظهی استوار و درازمدت؛ بدین معنا که راوی، حافظهی خوب و آمادهای در زمینه حفظ یا کتابت روایات و یا حفظ و نوشتن آنها داشته باشد. و این، یک مسألهی مهم و شرط اساسی برای تمام راویان بجز اصحاب بزرگوار ساست. زیرا صحابه شحاملان واقعی رسالت پیامبر اکرم صهستند که زیر نظر مستقیم آن حضرت صو با عنایت و توجه ویژهی وی، پرورش یافتهاند. از این رو خاندان رسول اکرم صاز لحاظ روایت حدیث، مورد توجه و احترام خاص اهل حدیث بوده؛ و امیرالمؤمنین علی و فرزندانش حسن و حسین سبه عنوان یاران گرامی رسولخدا صفراتر از مطالعات و مناقشات علم حدیث میباشند. چنانچه:
۱ـ بقی بن مخلد اندلسی (درگذشته به سال ۲۷۶هـ) در المسند خود که یکی از بزرگترین مسندها میباشد، پانصد و هشتاد وشش حدیث از امیرالمؤمنین علی سروایت نموده است.
۲ـ امام احمد بن حنبل (درگذشته به سال ۲۴۱هـ) در کتاب المسند خود که اینک در دسترس ماست، هشتصد و نوزده حدیث از علی سروایت کرده است.
۳ـ مؤلفان شش کتاب مشهور روایی، یعنی: بخاری، مسلم، ابوداود، نسائی، ترمذی و ابن ماجه، سیصد و بیست و دو حدیث از علی سروایت نمودهاندکه در این میان تعداد بیست حدیث، به صورت متفق و مشترک، توسط بخاری و مسلم روایت شده؛ نه حدیث علی سرا امام بخاری در صحیح خود آورده و پانزده حدیث را هم امام مسلم، به تنهایی از علی سنقل نموده است. احادیث روایت شده از علی سدر زمینههای مختلفی از قبیل: عقائد، احکام، تفسیر و سایر مسایل مربوط به حیات دینی و دنیوی مسلمانان میباشد.
شمار احادیثی که امیرالمؤمنین علی سروایت کرده، بیش از احادیثی است که سایر خلفای راشدین از رسول اکرم صنقل نموده اند و این مسأله از آنجا ناشی میشود که وفات علی سپس از همهی خلفا بوده و راویان زیادی نیز از او روایت کردهاند و در زمان او تعداد زیادی از تابعین نیز در جستجوی علم و دانش بودند و به کثرت سؤال میکردند و به خاطر در گذر زمان، مسایلی پدید آمد که نیازمند بررسی از زاویهی روایات و احادیث بود. بناراین راویان زیادی در مورد بسیاری از مسایل نوپدیدار آنزمان، به نقل و روایت احادیثی پرداختند که علی سمتناسب با مسایل آن روزگار برایشان روایت نمود. بدینترتیب این شرایط برای حسن بن علی سفراهم شد که از پدرش، در زمینهی روایت حدیث، استفادهی زیادی ببرد و به نقل بسیاری از احادیث رسولخدا صبپردازد. میدانیم زمانی که رسولخدا صوفات نمود، حسن سسن و سال چندانی نداشت؛ اما او نیز همچون بسیاری از اصحاب خردسال از قبیل ابن عباس ساحادیث زیادی را از طریق پدر و مادرش روایت نموده است؛ چنانچه پسر امام حسن یعنی حسن بن حسن و نیز سوید بن غفله، ابوالحوراء سعدی، شعبی، هبیره بن بریم، اصبغ بن نباته و مسیب بن نجبه، از طریق حسن بن علی سروایاتی را نقل کردهاند [۲۵۵]. بقی بن مخلد در مسندش، تعداد سیزده حدیث رسولخدا صرا از حسن بن علی سروایت کرده است [۲۵۶]. امام احمد نیز در مسند خود ده حدیث، به نقل از امام حسن سآورده است. مجموع احایثی که در سنن اربعه از حسن سنقل شده، شش حدیث میباشد. اینک به برخی از این احادیث میپردازیم:
۱- ابوالحوراء از حسن بن علی سنقل کرده است که گفت: رسولخدا صبه من آموخت که در قنوت وتر، این کلمات را بخوانم: «اللهمّ أهدنی فیمن هدیت وعافنی فیمن عافیت، وتولنی فیمن تولیت، وبارك لی فیما أعطیت وقنی شر ما قضیت، فإنك تقضی و لا یقضی علیك، إنه لا یذل من والیت، تباركت ربنا و تعالیت» [۲۵۷]. یعنی: «الهی! مرا در زمره کسانی قرار بده که آنها را هدایت کردهای و مرا جزو کسانی قرار بده که به آنها عافیت عطا فرمودهای، الهی! مرا جزو کسانی قرار بده که تو، یاور آنانی، و هر چه که به من عنایت فرمودهای، مبارکش بگردان، و مرا از قضای بد، حفاظت کن، تویی که حکم میکنی، احدی بر تو حاکمیت ندارد. همانا کسی که تو او را حمایت کنی، ذلیل و خوار نمیشود؛ پروردگارا! تو بابرکت و بلندمرتبه هستی».
بدینترتیب ملاحظه میکنیم که رسولخدا صتوجه ویژهای به حسن بن علی سداشت تا محبت الله ﻷرا در وجود وی نهادینه کند و او را با عبادت خدا و دعا و مناجات به درگاهش پیوند دهد؛ چراکه عبادت، دعا و همچنین ارتباط با خدای متعال، حقیقت توحید و یکتاپرستی الله متعال میباشد که تحقق آن، یکی از وظایف فراروی هر مسلمانی است و این، مسؤولیت همهی مسلمانان است که فرزندانشان را بر اساس توحید ناب و خالص تربیت کنند.
۲- هبیره میگوید: حسن بن علی سبرای ما سخنرانی کرد و فرمود: «دیروز، مردی، از میان شما رفت که نه پیشینیان، به علم و دانش او رسیدهاند و نه آیندگان خواهند رسید. رسولخدا صبرای علی سپرچم میبست و او را برای جهاد گسیل میکرد، در حالی که جبرئیل ÷سمت راستش و میکائیل ÷سمت چپش بود و علی ستا به پیروزی نمیرسید، از جهاد باز نمیگشت» [۲۵۸].
۳- عمرو بن حبیش میگوید: حسن بن علی سپس از شهادت پدرش برای ما سخنرانی کرد و گفت: «دیروز، مردی، شما را ترک گفت که نه پیشینیان در علم و دانش از او پیشی گرفتند و نه آیندگان به علم و دانش او خواهند رسید. چه بسا رسولخدا صعلی سرا برای جهاد، اعزام میکرد و برای او، لوای جنگ را میبست و علی سدر حالی از جهاد بازمیگشت که فتح و پیروزی، نصیبش شده بود. علی سهیچ درهم و دیناری از خود برجای نگذاشت مگر هفتصد درهم که آن را به منظور یک خدمتگزار برای خانواده اش نگه داشته بود» [۲۵۹].
۴- محمد بن علی میگوید: جنازهای را از کنار ما میبردند. همه جز حسن سبرخاستند. حسن گفت: «این، چه کاری بود که کردید؟ رسولخدا صفقط از آنجهت برای مرده برخاست که از بوی جنازهی یهودی، اذیت شد» [۲۶۰].
۵- ابوالحوراء سعدی میگوید: به حسن بن علی سگفتم: از رسولخدا صچه به خاطر داری؟ پاسخ داد: به یاد دارم که من، یک بار، یکی از خرماهای زکات را برداشتم و آنرا در دهانم گذاشتم. رسولخدا صآنرا از دهانم، بیرون کشید و درمیان سایر خرماها گذاشت. شخصی گفت: چه ایرادی داشت اگر این خرما را میخورد؟ رسول اکرم صفرمود: «ما، صدقه نمیخوریم». حسن افزود: رسولخدا صمیفرمود: «دع ما یریبك إلی ما لا یریبك، فإن الصدق طمأنینة، و إن الكذب ریبة» یعنی: «آنچه، تو را آشفته میکند و به شبهه میافکند، واگذار و به چیزی روی بیاور که تو را در شبهه و آشفتگی نمیاندازد؛ همانا، راستی و صداقت، مایهی آرامش خاطر است و دروغ، سبب شک و آشفتگی». حسن سگفت: رسولخدا صاین دعا را به ما آموخت که: «اللهمّ أهدنی فیمن هدیت وعافنی فیمن عافیت، وتولنی فیمن تولیت، وبارك لی فیما أعطیت وقنی شر ما قضیت، فإنك تقضی ولا یقضی علیك، إنه لا یذل من والیت، تبارك ربنا و تعالیت» [۲۶۱]. یعنی: «الهی! مرا در زمره کسانی قرار ده که آنها را هدایت کردهای و مرا جزو کسانی قرار ده که به آنها عافیت عطا فرمودهای، الهی! مرا جزو کسانی قرار ده که تو یاور آنانی، و هر چه که به من عنایت فرمودهای، مبارکش بگردان، و مرا از قضای بد، حفاظت کن، تویی که حکم میکنی، احدی بر تو حاکمیت ندارد. همانا کسی که تو، او را حمایت کنی، ذلیل و خوار نمیشود. پروردگارا! تو بابرکت و بلندمرتبه هستی».
از حدیث رسولخدا صچنین برمیآید که صدقه، برای خاندان پیامبر اکرم صروا نیست. صدقه، بر دو نوع میباشد: *صدقهی فرض که همان زکات است. و * صدقهی نفل. خدای متعال، میفرماید:
﴿ خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ ﴾[التوبة: ۱۰۳].
«(ای پیغمبر!) از اموال آنان، زکات بگیر تا بدینوسیله ایشان را (از رذائل اخلاقی و گناهان و تنگچشمی) پاک داری».
مفسران میگویند: منظور از صدقه در این آیه، زکات میباشد. البته در این مورد هیچ اختلاف نظری وجود ندارد که هر دو نوع صدقه، برای رسولخدا صروا نبوده و زکات (صدقهی فرض) همچنانکه بر رسولخدا صحرام بوده، بر خاندان آن حضرت صنیز حرام میباشد. گفتنی است: در مورد حرام بودن صدقهی نفلی بر خاندان پیامبر صاختلاف نظر وجود دارد. از شافعی در این زمینه، دو قول نقل شده که صحیحترین قول، بر حرمت میباشد. حرمت صدقه یا زکات برای خاندان پیامبر صبرگرفته از حدیثی طولانی است که در بخشی از آن، آمده است: «إن الصدقة لا تنبغی لآل محمد، إنما هی أوساخ الناس» [۲۶۲]. یعنی: «صدقه، برای خاندان محمد صروا نیست، چرا که صدقه، چرک مال مردم است».
امام نووی /در شرح این حدیث میگوید: «منظور از اینکه صدقه، چرک مال مردم میباشد، این است که صدقه، در واقع وسیلهی پاک کردن اموال مردم و پاک نمودن وجود آنان از رذائل اخلاقی و گناهان میباشد. به عبارتی، حدیث بدینمعنا میباشد که صدقه، وسیلهای برای پاک کردن آلودگی مال مردم است. چنانچه در آیهی ۱۰۳ سورهی توبه به این نکته اشاره شده است. این حکم، برای گرامیداشت خاندان رسول اکرم صو بهخاطر جایگاه والای آنها صادر شد [۲۶۳]. به همین سبب خاندان رسولخدا صنه در زمان آن حضرت صو نه پس از آن، صدقه نمیگرفتند؛ بلکه از خمس غنایم، سهم خود را دریافت میکردند. خدای متعال، میفرماید:
﴿ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ ﴾[الأنفال: ۴۱]
«(ای مسلمانان) بدانید که تمام غنایمی را که فراچنگ میآورید، یک پنجم (خمس) آن، متعلق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان(پیامبر) و ... است».
علما، در مورد اینکه بر چه کسانی به عنوان خاندان پیامبر صزکات حرام میباشد، اختلاف نظر دارند:
الف) ابوحنیفه، مالک و احمد، بر این باورند که صدقه، فقط بر بنیهاشم حرام است و آنها عبارتند از: خاندان علی، خاندان عباس، خاندان جعفر، خاندان عقیل و خاندان حارث بن عبدالمطلب. گفتنی است: فرزندان ابولهب از این حکم مستثنی هستند؛ چراکه حرمت صدقه برای بنیهاشم، برآمده از منزلت و جایگاه والای آنها و نیز بدان سبب میباشد که هم در دوران جاهلیت خود و هم پس از آنکه مسلمان شدند، پیامبر اکرم صرا یاری دادند. برخلاف ابولهب که همواره درصدد آزاررسانی به رسول خداصبود و به همین خاطر نیز فرزندانش، سزاوار این منزلت والا نشدند [۲۶۴].
برخی از علمای حنبلی، گفتهاند: خاندان ابولهب نیز مشمول این حکم میشوند. چراکه آنها از تبار هاشم هستند [۲۶۵]. علاوه بر این عتبه و معتب فرزندان ابولهب، در فتح مکه مسلمان شدند و رسولخدا صاز اسلام آوردن آنها خوشنود گردید و برای آنها دعا کرد. آن دو، در غزوههای حنین و طائف، حضور یافتند و نسبشناسان بر این باورند که نسل عتبه و معتب، ادامه یافته است [۲۶۶].
ب) شافعی /بر این باور است که صدقه، بر خاندان هاشم و مطلب، حرام است. دلیل امام شافعی، این است که رسولخدا صفقط از خمس غنایم، سهمی را به بنیهاشم و بنیمطلب داده و برای هیچ یک از سایر طوایف قریش، سهمی از خمس در نظر نگرفته است. چنانچه امام بخاری از جبیر بن مطعم سروایت میکند که میگوید: من و عثمان بن عفان سنزد رسولخدا صرفتیم و گفتیم: ای رسولخدا! شما به بنی عبدالمطلب، مقداری از سهم خمس را عطا کردید و چیزی به ما ندادید؛ در حالی که ما و آنها، با شما نسبت یکسانی داریم. رسولخدا صفرمود: «بنیهاشم و بنیمطلب، یکسان هستند» [۲۶۷].
حدیث مذکور، بر این نکته دلالت دارد که بنیمطلب همچون بنیهاشم در خمس غنایم سهم دارند و از آنجا که بنیهاشم، جزو خاندان رسول اکرم صهستند، بنیمطلب نیز به مثابه خاندان آن حضرت صبشمار میروند و به همین سبب، زکات، بر آنان حرام میباشد. سهمی که در خمس غنایم به آنان تعلق گرفته، جایگزین زکاتی است که بر آنان حرام شده و از این رو در حرام بودن زکات و به جای آن، استحقاق خمس، بنیهاشم و بنیمطلب، یکسان هستند [۲۶۸].
پیشتر، دیدگاه امام احمد /را در این زمینه آوردهایم که وی، صدقه را فقط بر بنیهاشم، ناروا میدانست. گفتنی است: امام احمد، در مورد حرمت صدقه بر بنیمطلب، دو دیدگاه دارد: یکی آنکه زکات بر بنیمطلب، حرام است؛ بدین دلیل که رسولخدا صفرموده است: «إنا وبنو الـمطلب لم نفترق فی جاهلیة ولا إسلام إنما نحن شئ واحد» [۲۶۹]. یعنی: «ما و بنیمطلب، در دورهی جاهلیت و پس از اسلام، از هم جدا نشدیم (و همواره با هم بودیم) و یکی، هستیم».
امام شافعی در مسند خود، این حدیث را روایت کرده که رسولخدا صفرموده است: «إنما بنوهاشم وبنوالـمطلب، شیء واحد» [۲۷۰]. یعنی: «بنیهاشم و بنیمطلب، یکی هستند». آنگاه رسولخدا صانگشتانش را در هم کرد. چرا که بنیمطلب، همچون بنیهاشم سزاوار یک پنجم خمس هستند و زکات، بر آنان حرام میباشد.
دیدگاه دیگر احمد حنبل /همچون دیدگاه امام ابوحنیفه و امام مالک است که گرفتن زکات را برای بنیمطلب، جایز میداند؛ بدین دلیل که بنیمطلب، در حکم عمومی و فراگیر آیهی ۶۰ سورهی توبه داخل هستند؛ خدای متعال میفرماید:
﴿ إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ﴾[التوبة: ۶۰]
«زکات، مخصوص مستمندان، بیچارگان و گردآورندگان آن است».
البته حکم این آیه، شامل بنیهاشم نمیشود؛ چراکه رسولخدا صفرموده است: «إن الصدقة لا تحل لـمحمد ولا لآل محمد» [۲۷۱]. یعنی: «صدقه، برای محمد صو خاندان محمد ص، حلال نیست». بدینترتیب، فقط بر بنیهاشم، ناروا میباشد. این دسته از فقها، قیاس بنیمطلب بر بنیهاشم را نادرست میدانند. زیرا بنیهاشم از لحاظ نسبت خویشاوندی با رسولخدا ص، به آن حضرت صنزدیکترند و بنیمطلب، بدان سبب از یک پنجم خمس غنایم، بهرهمند شدند که آن حضرت صرا نصرت و یاری کرده بودند و نصرت و یاری، اساساً دلیل نمیشود که به آنان زکات، تعلق نگیرد [۲۷۲].
فقها همچنین دربارهی دادن زکات به خاندان پیامبر صدر شرایطی که از یک پنجم خمس غنایم محرومند، سخن گفته و این موضوع را مطرح نمودهاند که اگر خاندان پیامبر صبه خاطر خالی بودن بیتالمال از اموال فیء [۲۷۳]. و غنیمت یا به سبب سلطهی ستمگران بر اموال فیء و غنیمت، از سهم خود در یک پنجم خمس محروم شوند، در این صورت گرفتن زکات برای آنان چه حکمی دارد؟ برخی از علما، در این مورد بر این باورند که گرفتن زکات، برای آنان اشکالی ندارد؛ چنانچه امام ابوحنیفه /در زمان خود پرداخت زکات به بنیهاشم را جایز میدانست؛ زیرا در آن زمان بنیهاشم از سهم خود در خمس محروم بودهاند [۲۷۴].
بعضی از علمای مالکی گفتهاند: هرگاه خاندان پیامبر صازسهم خود در بیتالمال، محروم شوند و همین مسأله، زمینهساز فقر آنان گردد، در این صورت پرداخت زکات به آنان و یا به عبارتی گرفتن زکات توسط آنها جایز است [۲۷۵]. در این باره ابوبکر ابهری [۲۷۶]. میگوید: در چنین شرایطی، زکات و صدقهی نفلی، برای آنان جایز میباشد [۲۷۷].
ابوسعید اصطخری، یکی از علمای شافعی، میگوید: اگر سادات، از سهم خود در خمس، محروم شوند، پرداخت زکات به آنان رواست؛ زیرا خاندان پیامبر صبه سبب برخورداری از یک پنجم خمس، از گرفتن زکات نهی شدهاند و چنانچه سهم خود از خمس را دریافت نکنند، دادن زکات به آنها، واجب میگردد [۲۷۸]. چنانچه در حدیث آمده است: «إنّ لكم فی خمس الخمس ما یكفیكم أو یغنیكم» [۲۷۹]. یعنی: «همانا سهم شما در یک پنجم خمس، به اندازهای است که شما را کفایت یا بینیاز کند». همانطور که روشن است در این حدیث، عامل بینیازی از زکات، سهم یک پنجم خمس بیان شده و چنانچه عملاً این عامل وجود نداشته باشد، پرداخت زکات به سادات برای رفع نیازهای آنان، ایرادی ندارد. برخی از علمای حنبلی گفتهاند: گرفتن زکات برای سادات در صورت محرومیت از یک پنجم خمس جایز است؛ چرا که چارهای جز این برای رفع نیازهایشان، وجود ندارد [۲۸۰]. ابن تیمیه /، همیننظر را دارد [۲۸۱]. اینک به ادامهی احادیثی میپردازیم که حسن بن علی سروایت کرده است:
۶- ربیعة بن شیبان به حسن بن علی سگفت: «از رسولخدا صچه به یاد داری؟» حسن سفرمود: «رسولخدا صمرا به اتاق نگهداری اموال زکات برد؛ از میان اموال زکات، خرمایی برداشتم و در دهانم گذاشتم. رسولخدا صفرمود: «القها فإنها لا تحل لرسول الله ولا لأحد من أهل بیته» [۲۸۲]. یعنی: «آن را از دهانت بیرون بیاور؛ همانا صدقه، برای رسولخدا و هیچیک از اهل بیتش، حلال نیست».
۷- ابوالحوراء میگوید: نزد حسن بن علی سبودیم که از او سؤال شد: از رسولخدا صچه به خاطر داری؟. حسن سگفت: همراه رسولخدا صراه میرفتم که از محل خرمن کردن خرماهای زکات، گذشت. یک خرما برداشتم و در دهانم نهادم. آن را از دهانم درآورد. شخصی گفت: چه ایرادی داشت اگر میگذاشتی که این خرما را بخورد؟ رسولخدا صدر جوابش بدین نکته اشاره کرد که ما، خانوادهی محمد هستیم و برای ما، صدقه، روا نیست. همچنین از رسولخدا صنمازهای پنجگانه را یاد دارم [۲۸۳].
۸- ایوب بن محمد میگوید: حسن بن علی سو ابن عباس سجنازهای دیدند؛ یکی از آنها برخاست و دیگری برنخاست. آن یکی که برخاست، پرسید: مگر رسولخدا صبا دیدن جنازه بلند نشد؟ آن یکی گفت: بلی و نشست [۲۸۴].
آنچه گذشت، برخی از احادیثی بود که حسن بن علی سروایت کرده است. به هر حال حسن بن علی سیکی از اصحابی به شمار میرود که اهل فتوا نیز بوده و در جرگهی تراز سوم صحابه قرار داشته است. محدثان، علمای صحابه را براساس میزان فتواهایشان به سه تراز تقسیم کردهاند:
۱- مکثر (کسانی که اقوال و فتواهای زیادی از آنان در دسترس است و به کثرت فتوا میدادهاند).
۲- مقل (کسانی که اقوال و فتواهای اندکی از آنان در دسترس است).
۳- متوسط (کسانی که از لحاظ میزان روایت و فتوا، فروتر از گروه اول و فراتر از طبقهی دوم قرار دارند).
ابن قیم /هر طبقه از علمای صحابه را نام برده است؛ از یکصد و سی و اندی صحابه اعم از مرد و زن، فتواهایی در دسترس است که از لحاظ تعداد این فتواها، به سه طبقه تقسیم میشوند:
الف) طبقهی اول (مکثر): عبارتند از: «عمر بن خطاب، علی بن ابیطالب، عبدالله بن مسعود، امالـمؤمنین عایشه، زید بن ثابت، عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباسش».
ابومحمد بن حزم میگوید: از فتواهای هر یک از اینها میتوان، کتابهای زیادی به نگارش درآورد. چنانچه ابوبکر محمد بن موسی بن یعقوب بن مأمون، فتاوای ابن عباس سرا در بیست کتاب گرد آورده است. ابوبکر محمد بن موسی، یکی از امامان سرآمد در علوم اسلامی و حدیث بوده است.
ب) طبقهی دوم (متوسط): ابو محمد میگوید: این دسته از صحابه شعبارتند از: ابوبكر صدیق، امسلمه، انس بن مالك، ابوسعید خدری، ابوهریره، عثمـان بن عفان، عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر و ...ش.
ج) طبقهی سوم (مقل): از این دسته از صحابه، یک یا دو مسأله و یا اندکی بیشتر، روایت شده که عبارتند از: «ابوالدرداء، ابوالیسر، ابوسلمه مخزومی، ابوعبیدة بن جراح، حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب، نعمـان بن بشیر، ابی بن کعب، ابوایوب، طلحه، ابوطلحه، ابوذر، امعطیه، امالـمؤمنین صفیه، امالـمؤمنین حفصه و امالـمؤمنین امحبیبه»ش [۲۸۵].
[۲۵۵] سیر أعلام النبلاء (۳/۲۴۶). [۲۵۶] تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر، از ابن جوزی، ص۳۶۹. [۲۵۷] مسند احمد (۳/۱۶۷،۱۶۸) با سند صحیح. [۲۵۸] مسند احمد (۳/۱۶۷،۱۶۸) با سند صحیح. [۲۵۹] مسند احمد (۳/۱۶۷،۱۶۸) با سند صحیح. [۲۶۰] مسند احمد (۳/۱۶۷،۱۶۸) با سند ضعیف. [۲۶۱] مسند احمد (۳/۱۶۷،۱۶۹) با سند صحیح. [۲۶۲] صحیح مسلم، شمارهی ۱۰۷۲. [۲۶۳] شرح نووی بر صحیح مسلم (۷/۱۸۳،۱۸۷) [۲۶۴] شرح فتح القدیر از ابن همام (۲/۲۷۲،۲۷۴). [۲۶۵] الإنصاف از مرداوی (۳/۲۵۵،۲۵۶). [۲۶۶] التبیین فی أنساب القریشین، ص۱۴۳. [۲۶۷] بخاری، شمارهی ۳۱۴۰. [۲۶۸] معالم السنن خطابی(۲۷۱)؛ الأم از شافعی(۲/۶۹)؛ المجموع از نووی (۶/۲۴۴). [۲۶۹] سنن ابی داود، شمارهی ۲۹۸۰. [۲۷۰] سنن نسائی، شمارهی ۴۱۳۷. [۲۷۱] مسلم، شمارهی ۱۰۷۲. [۲۷۲] المغنی از ابن قدامه (۴/۱۱۱،۱۱۲). [۲۷۳] فیء، به آن دسته از اموالی گفته میشود که بدون جنگ و درگیری، از سپاهان کفر، نصیب مسلمانان میگردد. (مترجم) [۲۷۴] حاشیة ابن عابدین (۲/۹۱). [۲۷۵] بلغة السالک (۱/۲۳۲) حاشیة الدسوقی (۱/۴۵۲،۴۵۳). [۲۷۶] او، محمد بن عبدالله بن محمد صالح ابوبکر تمیمی، یکی از شیوخ مالکی در عراق است که در سال ۳۷۵هـ درگذشت؛ نگا: شذرات الذهب(۳/۸۵). [۲۷۷] المنتقی از باجی (۲/۱۵۳). [۲۷۸] المجموع از نووی (۶/۲۴۴). [۲۷۹] تفسیر ابن کثیر (۲/۳۱۳). [۲۸۰] الإختیارات (۱۰۴)؛ العقیدة فی أهل البیت، ص۱۸۶. [۲۸۱] مسند احمد (۳/۱۷۰). [۲۸۲] مسند احمد (۳/۱۷۰)؛ استاد احمد شاکر، آن را صحیح دانسته است. [۲۸۳] مسند احمد (۳/۱۷۰)؛ استاد احمد شاکر، آن را صحیح دانسته است. [۲۸۴] مسند احمد (۳/۱۷۱)؛ استاد احمد شاکر، آن را صحیح دانسته است. [۲۸۵] اعلام الموقعین (۱/۱۲،۱۳)؛ سیرة عائشه، نوشتهی سلیمان ندوی، ص۳۲۷.