حسن مجتبی رضی الله عنه

فهرست کتاب

واکنش فرمانداران و فرماندهان دوران علی مرتضی سدر قبال صلح

واکنش فرمانداران و فرماندهان دوران علی مرتضی سدر قبال صلح

فرماندهان و فرمانداران علی سدر قبال صلح حسن بن علی سواکنشهای متفاوتی داشتند. به نحوی که برخی از آنها صلح را پذیرفتند و برخی، آن‌را ناپسند دانستند. تفصیل این مطلب به شرح ذیل است:

۱- برخی ضمن تأیید و نیک شمردن صلح، آن را پذیرفتند که عبدالله بن جعفر سدر رأس این گروه قرار داشت.

۲- عده‌ای، ابتدا از پذیرفتن صلح استنکاف ورزیدند، اما پس از چندی، آن‌را پذیرفتند. قیس بن سعد بن عباده سو زیاد بن ابیه، این طیف را رهبری می‌کردند.

۳- گروه سوم کسانی بودند که هرچند صلح را نمی‌پسندیدند، اما به آن تن دادند. این گروه به دو طیف تقسیم می‌شدند:

الف: گروهی از آنان فقط تا زمانی‌که حسن بن علی سدر قید حیات بود، خود را پایبند پیمان صلح می‌دانستند. این گروه را حجر بن عدی رهبری می‌نمود.

ب: گروه دوم، کسانی بودند که معتقد بودند تا زمانی که حسن یا معاویه زنده هستند، بایستی به این صلح تن دهند؛ حسین بن علی سجزو این گروه بود.

مرحله‌ی هشتم: کناره‌گیری حسن بن علی ساز خلافت و واگذاری زمام امور به معاویه س.

حسن بن علی سپس از آنکه خداوند متعال، او را از آشوب بوجود آمده در لشکرش نجات داد، مدائن را به سوی کوفه ترک گفت. بلاذری در توضیح مسیر سفر حسن بن علی سبه کوفه می‌گوید: وقتی حسن بن علی سقصد عزیمت به کوفه را نمود، ابن عامر [۱۳۵۲]و ابن سمره [۱۳۵۳]نامه‌ای را نزد او آوردند که نشان می‌داد معاویه سخواسته‌های او را در قبال صلح برآورده ساخته است. پس حسن بن علی سدر خطبه‌ای که ایراد فرمود، خطاب به یارانش گفت: «چه بسا شما چیزی را ناپسند و زشت بپندارید، اما خداوند، خیر فراوانی برای شما در آن نهاده باشد». و سپس عازم کوفه شد [۱۳۵۴]. پس از او معاویه سنیز «مسکن» را به قصد «النخیله» ترک گفت. [۱۳۵۵]بلاذری گوید: معاویه ساز «مسکن» عازم کوفه شد و در محلی میان «النخیله» و «دارالرزق» فرود آمد [۱۳۵۶]. سپس حسن بن علی ساز کوفه عازم «النخیله» شد تا در آنجا با معاویه سملاقات کند و امور خلافت را به او واگذار نماید.

مجالد بن سعید همدانی از عامر شعبی [۱۳۵۷]نقل می‌کند که: چون حسن بن علی سبه نخیله آمد و با معاویه سصلح نمود، من در آن‌جا حاضر بودم. پس از انعقاد صلح، معاویه س، از حسن بن علی سخواست که پیرامون صلح با مردم سخن گوید و نزد آنان اعلام کند که وی، زمام امور را به معاویه سپرده است. حسن سبرخاست و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «عاقلانه‌ترین کارها، تقوا و پرهیز‌گاری است و احمقانه‌ترین کارها، فسق و فجور و پرداختن به معاصی است. بدانید که من و معاویه سپیرامون خلافت با هم اختلاف کردیم، اما چنانچه واقعاً خلافت و زمامداری امور مسلمانان، حق من باشد، پس من برای مصلحت امت اسلامی و جلوگیری از قتال و خونریزی میان مسلمانان، از این حق خویش گذشتم و آن‌را به معاویه سپردم و اگر خلافت، حق شخصی غیر از من باشد که صلاحیت بیشتری دارد، باز هم من از خلافت کناره‌گیری کردم و زمام امور را به معاویه سسپردم». آنگاه این آیه را تلاوت کرد:

﴿ وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ١١١ [الأنبیاء: ۱۱۱] .

«من چه‌ می‌دانم؟ شاید این، آزمونی برای شما باشد و (شاید خداوند می‌خواهد شما را از لذائذ این جهان) تا مدتی بهره‌مند سازد» [۱۳۵۸].

روایت مذکور را ابن سعد، [۱۳۵۹]حاکم، [۱۳۶۰]ابو‌نعیم اصفهانی، [۱۳۶۱]بیهقی [۱۳۶۲]و ابن عبدالبر [۱۳۶۳]نیز همچون طبرانی از شعبی نقل نموده‌اند. احمد بن حنبل /هم روایت بیعت حسن سبا معاویه سرا از طریق انس بن سیرین روایت کرده که متنش به شرح ذیل است:

روزی که حسن بن علی سبا معاویه سپیرامون صلح مذاکره نمود، فرمود: «میان شهر جابلص (که در شرق است) و جابلق (که در غرب است) هیچ شخصی وجود ندارد که چون من، پدر‌بزرگش رسول‌خدا صباشد. همانا من، در حالی که بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن کناره‌گیری نمودم) و با معاویه سبیعت کردم و نمی‌دانم که سرانجام این بیعت، موجب به وجودآمدن فتنه‌ای میان شما خواهد شد و یا تا مدتی برایتان سودمند خواهد بود» [۱۳۶۴].

در روایت ابن سعد از عمرو بن دینار آمده است که: حسن بن علی سبرخاست و خطاب به مردم فرمود: «ای مردم! من، بیش از همه مسایلی را که برای مسلمانان پیش آمد، ناخوشایند می‌دانستم، اما در این اواخر، تدبیری اندیشیدم و تصمیم گرفتم خلافت را به کسی واگذار نمایم که از من بدان سزاوارتر است و اگر هم واقعاً بیش از هر کسی، سزاوار خلافت باشم، باز هم تصمیم گرفته‌ام به خاطر مصلحت امت جدم و برای آنکه میان مسلمانان، صلح و آرامش برقرار شود، از این حقم بگذرم». سپس فرمود: «ای معاویه! خداوند، زمام امور امت محمد صرا به تو سپرد و نمی‌دانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود که در تو وجود داشت و یا اینکه برعکس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:

﴿ وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ١١١ [الأنبیاء: ۱۱۱]

«من نمی‌دانم، شاید این، آزمونی برای شما باشد و (شاید شما را) تا مدتی بهره‌مند سازد (و برایتان مفید باشد)» [۱۳۶۵].

و سپس از منبر پایین آمد.

در روایتی آمده است که عمرو بن عاص سو ابوالاعور سلّمی پس از بیعت حسن بن علی سبا معاویه سنزد معاویه سرفتند و به او پیشنهاد دادند که دستور دهد حسن بن علی سبرای مردم سخنرانی کند تا ناتوانی‌اش در گفتار برای مردم، نمایان گردد و بدین سان مردم، از او رانده شوند. معاویه سدر پاسخشان گفت: من، با چشمان خویش مشاهده نمودم که رسول‌خدا صزبان و لبهای حسن بن علی سرا می‌بوسید (و من مطمئنم زبانی که زبان رسول‌خدا ص، آن‌را لمس کرده،) هرگز دچار لکنت نخواهد شد؛ آن دو چنان اصرار کردند که سرانجام معاویه ساز حسن سخواست تا برای مردم سخنرانی کند.. بدیهی است این روایت از لحاظ سند و متن، باطل و بی‌اساس است و سند آن ضعیف، و متنش، منکر و ناشایست می‌باشد [۱۳۶۶]. بدون ‌تردید معاویه سبه هیچ عنوان از بلاغت و سخنوری حسن بن علی سبی‌خبر نبوده است.

در روایتی که بلاذری نقل کرده، آمده است: حسن بن علی سبه همراه قیس سنزد معاویه سرفت تا با او بیعت کند. جریر بن حازم می‌گوید: از محمد بن سیرین شنیدم که گفت: وقتی حسن بن علی سبا معاویه سبیعت نمود، حسن سسوار مرکبش شد تا به اردوگاه لشکر معاویه سبرود. وی، قیس بن سعد بن عباده سرا نیز با خود برد و چون وارد اردوگاه معاویه سشدند، مردم به یکدیگر می‌گفتند: قیس آمده؛ قیس آمده. هنگامی که آن‌دو نزد معاویه سرفتند، حسن بن علی سبا معاویه سبیعت کرد و سپس به قیس سفرمود: «بیعت کن». قیس سضمن آنکه دستانش را زیر بغل گرفت و آنها را به سوی معاویه سدراز نکرد، گفت: «این طوری». معاویه سکه پیشتر بر تخت خویش نشسته بود، بر روی زانوانش ایستاد و دست خویش دراز کرد و دست قیس سرا گرفت. قیس سفردی پرهیکل و تنومند بود [۱۳۶۷].

با کناره‌گیری حسن بن علی ساز خلافت و بیعت با معاویه س، دوران خلافتی که پس از رسول‌خدا صآغاز شده بود، پایان یافت و بدین ترتیب مطابق فرموده‌ی رسول‌خدا صدوران سی ساله‌ی خلافت نبوت، به پایان رسید؛ چنانچه رسول اکرم صفرموده است «خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم یؤتی الله الـملك من یشاء أو ملكه من یشاء» [۱۳۶۸]یعنی: «خلافت (پس از) نبوت، سی سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهی را به هر کس که بخواهد، می‌دهد». همچنین فرموده است: «الخلافة فی أمتی ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك» [۱۳۶۹]یعنی: «خلافت در امت من سی سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهی می‌باشد». ابن‌کثیر در شرح این حدیث می‌گوید: «سی سال با خلافت حسن بن علی بتکمیل می‌گردد. حسن سدر ربیع الاول سال ۴۱ هجری خلافت را به معاویه سسپرد و این واقعه، دقیقاً سی سال پس از وفات رسول‌خدا صاتفاق افتاد. چراکه رسول‌خدا صدر ربیع الاول سال ۱۱ هجری وفات نمود و این، یکی از نشانه‌های نبوت آن حضرت صمی‌باشد» [۱۳۷۰]. از این رو حسن سپنجمین خلیفه از خلفای راشدین است [۱۳۷۱].

[۱۳۵۲] عبدالله بن عامر س. [۱۳۵۳] عبدالرحمن بن سمره س. [۱۳۵۴] انساب الاشراف، نسخه خطی، ص۴۴۷ به نقل از مرویات خلافة معاویة، ص۱۵۰. [۱۳۵۵] نخیلة، ناحیه‌ای در شام و نزدیک کوفه. معجم البلدان (۵/۲۷۸). [۱۳۵۶] انساب الاشراف، به نقل از مرویات خلافة معاویه، ص۱۵۰. [۱۳۵۷] در مورد مجالد، سخنان متعارضی گفته شده و برخی، او را تصدیق نکرده‌اند، اما عامر بن شعبی ثقه است. [۱۳۵۸] المعجم الکبیر (۳/۲۶). سند این روایت حسن است. [۱۳۵۹] الطبقات (۱/۳۲۹). [۱۳۶۰] المستدرک (۳/۱۷۵). [۱۳۶۱] حلیة الاولیاء (۲/۳۷). [۱۳۶۲] دلائل النبوة (۶/۴۴۴). [۱۳۶۳] الاستیعاب (۱/۳۸۸ ـ ۳۸۹). [۱۳۶۴] فضائل الصحابة (۲/۷۶۹). سند این روایت صحیح است. [۱۳۶۵] المعجم الکبیر (۳/۲۶). سند این روایت حسن است. [۱۳۶۶] الطبقات (۱/۳۲۵). [۱۳۶۷] انساب الاشراف، به نقل از: مرویات خلافة معاویه، ص۱۵۴. سند این روایت صحیح است. [۱۳۶۸] صحیح سنن ابی‌داود (۳/۷۹۹)؛ سنن ابی‌داود (۲/۵۱۵). [۱۳۶۹] تحفة الأحوذی (۶/۳۹۵-۳۹۷)؛ این حدیث، حسن است. [۱۳۷۰] البدایة والنهایة (۱۱/۱۳۴) [۱۳۷۱] مآثر الإنافة (۱/۱۰۵)؛ مرویات خلافة معاویة، خالد الغیث، ص۱۵۵