حسن س، سردار و آقای دو جهان
رسولخدا صبارها در برابر دیدگان مردم و در انظار عمومی، به بیان منزلت و جایگاه والای حسن بن علی سپرداخت. چنانچه در روایات بسیاری، این فرمودهی رسولخدا صدربارهی حسن سنقل شده که: «إنّ ابنی هذا سیّد» یعنی: «این فرزندم، سرور و آقاست». ابن عبدالبر /میگوید: روایات صحیح، در زمینهی این حدیث رسولخدا صدر مورد حسن بن علی سبه حد تواتر رسیده که فرموده است: «إنّ ابنی هذا سیّد وعسی الله أن یبقیه حتّی یصلح بین فئتین عظیمتین من الـمسلمین» [۲۴۳]. یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را نگه دارد تا او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». این حدیث را جمعی از صحابه روایت کردهاند. در روایت ابوبکره آمده است: «و أنّه ریحانتای من الدنیا». یعنی: «او، گل خوشبوی من در دنیاست». راوی میگوید: «من، نمیتوانم بر کسی آقایی کنم که رسولخدا صاو را سرور و آقا نامیده است» [۲۴۴].
ابوبکره سمیگوید: از رسول خدا صشنیدم که بر فراز منبر میفرمود: «ابنی هذا سید ولعل الله أن یصلح به بین فئتین من الـمسلمین» یعنی: «این فرزندم، سردار و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبکره میگوید: در آن هنگام، حسن سکنار رسول اکرم صبود که آن حضرت صضمن بیان این فرموده، گاهی به حسن نگاه میکرد و گاهی به مردم [۲۴۵].
ابن اثیر /میگوید: گویا رسولخدا صبه بردباری و شکیبایی حسن ساشاره نمود. چنانچه در ادامهی سخنش در بیان فضیلت حسن سبدین نکته اشاره فرمود که خداوند، او را واسطهی برقراری صلح و سازش درمیان دو دستهی بزرگ از مسلمانان قرار میدهد [۲۴۶].
در تحفة الأحوذی آمده است: «این حدیث، بیانگر این است که ریاست، ویژهی شخص برتر نیست؛ بلکه رئیس، به کسی اطلاق میگردد که در رأس جمع زیادی از مردم قرار میگیرد. همچنین در این حدیث، به دو دستهی بزرگ از مسلمانان اشاده شده است» [۲۴۷].
در حدیث بخاری نیز به دو دستهی بزرگ از مسلمانان اشاره شده است؛ مسلمانان در آن زمان که حسن سواسطهی صلح و سازش قرار گرفت، دو دسته بودند: یک دسته با حسن سو دستهی دیگر با معاویه س. این، یکی از معجزات رسول اکرم صبود؛ چراکه مطابق فرمودهاش، توسط حسن سدو دستهی بزرگ از مسلمانان با هم صلح کردند.
اصل قضیه از این قرار بود که وقتی علی بن ابیطالب سدر اثر ضربهی عبدالرحمن بن ملجم مرادی در شب شنبه نوزدهم رمضان سال چهل هجری، به شهادت رسید، مردم با پسرش حسن سبیعت کردند. حسن سمدتی را در اندیشهی مسؤولیت خلافت سپری کرد و از آنجا که شاهد دودستگی مردم در این زمینه بود و مشاهده میکرد که عدهای، خواهان خلافت او هستند و عدهای نیز با معاویه سهمراه شدهاند، برای ایجاد صلح و آرامش درمیان مسلمانان و جلوگیری از ریختن خون آنها، در پنجم ماه ربیعالاول سال چهل ویک هجری، خلافت را به معاویه سواگذار کرد. برخی ماه ربیعالثانی و بعضی هم جمادیالاول را تاریخ صلح امام حسن سبا معاویه دانسته اند. این صلح، حدود شش ماه پس از آغاز خلافت حسن بن علی سبوقوع پیوست. آن سال را سال جماعت یعنی سال وحدت و یکپارچگی نامیدند و این، همان خبری بود که پیشتر رسولخدا صاز وقوع آن خبر داده و فرموده بود: «لعل الله أن یصلح به بین فئتین عظیمتین» [۲۴۸]. یعنی «چهبسا خداوند، او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ بگرداند».
این حدیث، گذشته از آنکه بیانگر یکی از معجزات پیامبر صاست، دلیلی بر فضیلت حسن بن علی سنیز میباشد. چراکه حسن سدست از خلافت و حکومت کشید؛ نه آنکه کم بیاورد و یا تن به ذلت دهد؛ خیر، بلکه از آن جهت که به خاطر رضای خدا و به منظور جلوگیری از ریختن خون مسلمانان، مصلحت امت را در واگذاری خلافت به معاویه سدانست و بدینسان مصلحت دین و دنیای مسلمانان را ترجیح داد.
سعید بن ابی سعید میگوید: همراه ابوهریره سنشسته بودیم که در همین اثنا حسن بن علی سآمد و به جمع ما سلام کرد و ما، جوابش را دادیم. اما ابوهریره سمتوجه آمدن حسن سنشد. حسن سراهش را گرفت و رفت. به ابوهریره سگفتیم: این، حسن بن علی سبود که به ما سلام کرد. ابوهریره سبلافاصله برخاست و خود را به حسن سرساند و گفت: ای سرورم! به ابوهریره سگفتم: چرا گفتی: ای سرورم؟ ابوهریره سگفت: از رسولخدا صشنیدم که فرمود: «او، سرور و آقاست» [۲۴۹].
از جابر بن عبدالله سروایت شده که گفت: «هر کس، دوست دارد به سرور و آقای جوانان بهشتی بنگرد، پس به حسن بن علی سنگاه کند» [۲۵۰].
تعدادی زیادی از صحابه ش، حدیث آقا بودن حسن و حسین بدر بهشت را روایت کردهاند؛ علت کثرت روایات، این است که رسول اکرم صبارها و در مجالس مختلف، این حدیث را بیان نموده است. برخی از اصحابی که این حدیث را روایت کردهاند، عبارتند از: «عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب، ابوهریره، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، اسامة بن زید، براء بن عازب، مالك بن حویرث وعزة بن ایاس و... ش» [۲۵۱].
[۲۴۳] مسند احمد ۰۵/۵۱)؛ بخاری نیز روایتی، نظیر این را نقل کرده است. (۳/۲۴۴). [۲۴۴] الإستیعاب (۱/۴۳۷). [۲۴۵] بخاری، شمارهی ۳۷۴۶. [۲۴۶] النهایة فی غریب الحدیث (۳/۴۱۷). [۲۴۷] تحفة الأحوذی (۱/۲۷۷). [۲۴۸] فتح الباری (۱۳/۶۶). [۲۴۹] مستدرک حاکم (۳/۱۶۹)؛ حاکم، آن را صحیح دانسته و ذهبی و طبرانی نیز صحت آن را تأیید کردهاند؛ هیثمی در المجمع (۹/۱۷۸)، گفته است: راویان آن، ثقه هستند. [۲۵۰] صحیح ابن حبان (۱۵/۴۲۱، ۴۲۲)؛ ابن کثیر، این روایت را در البدایة والنهایة آورده و گفته است: سندش، هیچ اشکالی ندارد. [۲۵۱] احادیث وارد شده از این راویان را نگا: مجمع الزوائد (۹/۱۸۳)؛ المعجم الکبیر (۳/۲۴)؛ الدوحة النبویة الشریفه، ص۸۱.