به سوی نور جلد دوم

فهرست کتاب

اسلام آوردن من

اسلام آوردن من

وقتی رمضان رسید مشاهده کردم که خانواده به طور کامل روزه هستند؛ دوست نداشتم در بین خانواده‌ای که مرا به خانه خودشان نیز جای داده بودند من یکی فقط روزه نباشم به خاطر همین از آن‌ها خواستم مرا با روش روزه گرفتن آشنا سازند، در آن هنگام بود که دین اسلام کم کم در وجودم ریشه می‌دواند، در آن ایام زیاد به تفکر در مورد این دین حنیف می‌پرداختم تا این‌که تصمیم خودم را گرفتم؛ به آن‌ها گفتم: چگونه می‌توانم مسلمان شوم؟ در ابتدا همگی شوکه شده بودند اما بعد از چند دقیقه این شوک به خوشحالی تبدیل شد. ماما کریمه به‌سوی من آمد و مرا در آغوش گرفت؛ او در حالیکه اشک‌هایش جاری بود مرا بوسید و گفت: صبر کن دخترم؛ این لباس نیست که بخواهی آن را تغییر بدهی، خوب فکرهایت را بکن و تا وقتی به قناعت کامل و یقین نرسیدی دینت را تغییر نده زیرا تو می‌خواهی دینی را با دین بزرگ‌تر عوض کنی پس از تک تک دقایق آن استفاده کن و به آن بیندیش. من در حالیکه اشک از چشمانم جاری بود خود را در آغوش ماما کریمه جای دادم و گفتم: مادر من چه با شما زندگی کنم و چه جای دیگر مسلمان می‌شوم زیرا دوست دارم از این به بعد در نور ایمان زندگی کنم. او به من گفت: برای اسلام آوردن باید شهادتین را ادا کنی و به تمام انبیا ورسل ایمان داشته باشی. من در آن هنگام به کلماتی بریده شهادتین را ادا کردم. بدنم به لرزه در آمده بود؛ قلبم سریعتر از قبل می‌تپید؛ اشک‌هایم از چشمانم جاری بود؛ احساس می‌کردم بال در آورده‌ام و دارم به آسمان‌ها پرواز می‌کنم. در آن سال برای اولین بار روزه ماه مبارک رمضان را به جای آوردم، بی نهایت احساس خوشبختی می‌کردم، وقتی برای حلول ماه مبارک به من تبریک و تهنیت می‌گفتند در پوست خود نمی‌گنجیدم. من نیز به تمام دوستان و آشنایان فرا رسیدن ماه مبارک را تبریک می‌گفتم.

در ابتدا سعی می‌کردم مسلمانان فقط ماه رمضان را روزه می‌گیرند اما دیدم آن‌ها شش روز ماه شوال را نیز بعد از رمضان روزه می‌گیرند من نیز در همان سال روزه ماه شوال نیز به جای آوردم زیرا روزه رمضان و سپس شش روز در شوال مانند این است که در طول سال انسان روزه بوده‌اند.