بر اساس سرگذشت: گالینا از روسیه
من اهل روسیه هستم. خانواده من مسیحی ارتودوکس هستند که در مذهبشان متعصب هستند. اولین بار یکی از تجار روسی به من وعدهای دیگر از دختران پیشنهاد داد تا برای داد و ستد و خرید کالاهای برقی از یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس او را همراهی کنیم و در روسیه آن کالاها را به فروش برسانیم. قراری که بین ما و او بود فقط همین بود؛ اما همین که پایمان به آنجا رسید او نیت پلید خود را آشکار کرد و از ما خواست به خود فروشی بپردازیم؛ او با سخنانش دیگر دختران را اغوا کرد و به آنها وعدهی ثروت و اموال فراوان از این طریق داد؛ متأسفانه اکثر آنها گول حرفهای او را خوردند جز من که هرگز برایم قابل قبول نبود که از این راه امرار معاش کنم. هر وقت از او میخواستم پاسپورتم را به من تحویل دهد تا من به کشورم باز گردم به من میخندید و از دادن پاسپورت امتناع میورزید. او به من میگفت: «تو در این کشور ضایع خواهی شد زیرا به جز لباسهایت چیز دیگری نداری من هم چیزی به تو نخواهم داد». عرصه برایم روز به روز تنگتر میشد بقیه دخترها از روی ناچاری به این جریان پیوستند اما من توانستم علی رغم فشارهای او پاک باقی بمانم. او تمام پاسپورتهایمان را پنهان کرده بود من هر روز پا فشاری میکردم تا بلکه او را وادار کنم گذرنامهام را به من تحویل دهد تا بتوانم به کشورم باز گردم تا اینکه روزی از فرصت استفاده کردم و پس از جستجوی فراوان توانستم گذرنامهام را پیدا کنم واز آن آپارتمان بگریزم.