به سوی نور جلد دوم

فهرست کتاب

بر اساس سرگذشت: فابیان - فرانسه

بر اساس سرگذشت: فابیان - فرانسه

مقدمه: «مانکن معمولاً به معنی پوشیدن و نمایش لباس‌های طراحی شده توسط طراحان لباس و شرکت‌های تولید پوشاک است. در آمریکا به مانکن «مدل» به معنی الگو گفته می‌شود و به افرادی که در کار خود موفق‌تر و مشهورتر هستند سوپر مدل می‌گویند. مانکن‌ها معمولاً مجبورند رژیم‌های غذایی سختی بگیرند تا اندام لاغری داشته باشند. پس از مرگ چند دختر جوان مانکن بر اثر سوء تغذیه اعتراض‌های اجتماعی به خصوص از جانب فعالان حوزه زنان به وضعیت زندگی این شدت گرفته است... . ».

(فابیان) مانکن ۲۸ ساله زمانی به هدایت دست یافت که در عالم شهرت و پر از اغوا و پر زرق و برق غرق شده بود... او به آرامی خود را از این دنیای فریبنده کنار کشید... او این جهان پرزرق و برق را به حال خود رها کرد و داوطلبانه به افغانستان رفت تا به مداوای مجاهدین افغان بپردازد! اگر فضل و کرم خداوند در مورد او نبود زندگیش در این دنیا به جایی می‌رسید که فقط و فقط در فکر اشباع نفس خویش و فروکش کردن غرائز سرکش خود بود بدون این‌که به ارزش‌ها و دین توجهی نشان دهد.

فابیان از کودکی آرزو داشت به عنوان یک پرستار به جامعه انسانی و به طور داوطلبانه خدمت کند؛ او دوست داشت مرهمی برای دردهای کودکان مریض در این جهان باشد. به مرور زمان که او بزرگ‌تر می‌شد زیباییش خیره کننده‌تر می‌شد؛ این زیبایی و خوش اندامی باعث شده بود که اطرافیان هم‌چنین خانواده‌اش بر او فشار بیاورند تا او آرزوهای کودکی‌اش را رها کند وبه سراغ شغلی برود که سود سرشاری را نصیبش کند؛ شغلی که باعث می‌شد یک شبه ره صد ساله را می‌پیمود و خود را در عالم شهرت و پر زرق و برق به ظهور می‌رسانید. برای او این مهم آسان‌تر از آن بود که فکرش را می‌کرد؛ چیزی نگذشت که طعم شهرت را چشید اما... این شهرت به معنای از دست دادن انسانیتش بود. شرط موفقیت او این بود تا احساسش و هم‌چنین عواطفش را از دست بدهد؛ او این موفقیت را به دست می‌آورد اما باید با آرزوهای کودکی‌اش خدا حافظی می‌کرد و فقط و فقط به حفظ اندام خود می‌پرداخت؛ و در این راه باید خود را از تمام غذاهای خوشمزه محروم می‌کرد و به وسیله ویتامین‌های مختلف و داروهای نیروزا می‌زیست اما قبل از هر چیز باید عواطف خود را نسبت به بشریت از دست می‌داد نه حق دوست داشتن داشت و نه می‌توانست نسبت به چیزی احساس نفرت کند.

طراحان لباس از او یک بت متحرک ساخته بودند. او یاد گرفته بود که چطور سنگ دل و مغرور باشد.. او از درون فارغ از هرگونه احساسی بود؛ در واقع مانند یک مجسمه متحرک بود که به او لباس می‌پوشاندند که لبخند می‌زد اما هیچ احساسی نداشت... در عالم آن‌ها هرچه یک مانکن درخشش بیشتری داشت بیشتر و بیشتر از آدمیت در این دنیای سرد و بی روح خارج می‌شد. مانکن‌ها اگر با شرکت‌های تحت قرار داد خود مخالفت می‌ورزیدند چه بسا به انواع شکنجه‌های روحی و حتی بدنی دچارش می‌کردند به خاطر همین به خواسته‌های این شرکت‌ها تن در می‌دادند. فابیان به اکثر کشورها سفر کرده بود تا در جشنواره‌های مختلف لباس و مد شرکت کند؛ وقتی بر روی سن راه می‌رفت تا زیروبم‌های بدنش را به حاضرین بنمایاند نه تنها احساس خجالت نمی‌کرد بلکه از تماشاچیانی که آنجا حضور داشتند و به او می‌نگریستند نفرت داشت زیرا می‌دید آن‌ها در واقع به مدل لباسی که او پوشیده است به دیده احترام می‌نگرند و به او به دیده حقارت می‌نگریستند! وقتی در برابر چشمان زل زده حاضرین در سالن حرکت می‌کرد و با راه رفتن‌های گربه‌ای خود به نمایش لباس پوشیده شده می‌پرداخت هرچه بیشتر و با تمام وجود در جهان رذالت فرو می‌رفت.