به سوی نور جلد دوم

فهرست کتاب

اسلام من

اسلام من

به نزد دوستانم رفتم و از آن‌ها خواستم مرا با نماز و انواع عبادات آشنا سازند. زندگی واقعی‌ام از این جا شروع شد. وقتی مسلمان شدم برای انجام فرائض کمی دچار مشکل بودم زیرا در خانه کسی از اسلام من خبر نداشت. سجاده نمازم را زیر رخت‌ خوابم پنهان می‌کردم. وقتی همه می‌خوابیدند به نماز خواندن می‌ایستادم. قرآن را با استفاده از یک چراغ کوچک مطالعه کردم و در کلاس‌های دینی شرکت می‌کردم بدون این‌که کسی متوجه شود. روزی وقتی نشسته بودیم پدرم قسمت‌هایی از قرآن را خواند سپس شروع به تمسخر از آیات خدا و قرآن پرداخت در آن موقع بود که من سکوت را جایز ندانستم و سعی کردم جوابی را برای هتاکی‌های او بیابم. در حالیکه از هیجان بر خود می‌لرزیدم به پیش پدرم رفتم و با او به نقاش پرداختم. مناظره ما به طول انجامید؛ خوشبختانه در طول مناظره به طور ناخود آگاه دلیل منطقی و حجت‌های قاطع در ذهنم خطور می‌کرد تا اینکه بالاخره پدرم که دیگر کم آورده بود از این بحث کنار کشید و به من گفت: تو چیزی نمی‌دانی و فقط خرافات می‌گویی! من متعجب بودم شخصی که روبروی من نشسته بود یعنی پدرم برای هر تفسیر علمی دلیل و حجت می‌آورد اما اینجا او هرگز نمی‌توانست دلایلی را که از قرآن و به طور قاطع می‌آوردم را قبول کند. خوشبختانه این مناظره مرا در ایمانم راسخ‌تر کرد زیرا به عینه مشاهده کردم که دلائل من با قرآن خیلی مستحکم‌تر بود و دانستم که بر روی راه راست قدم برداشته‌ام.