ابتدای ضد و نقیضها
او در ذهنش سعی میکرد مفهوم تثلیث را درک کند؛ کوشش او این بود که بفهمد که چگونه خدای او واحد نیست بلکه سه در یک جوهر واحد هستند؛ اولی که خالق جهان هستی است و دومی که برای آمرزش گناهان بشر خونش ریخته شد و در مورد سومی که روح القدس باشد همیشه دچار سر در گمی بود زیرا وقتی او میخواست برای خدا نماز بخواند تصویر خود ساختهای را درذهنش مجسم میکرد و وقتی که برای مسیح میخواست نماز بخواند شخصی را مجسم میکرد که ریش و موهایش بور بود و چشمهایش آبی رنگ بود ولی در مورد روح القدس هیچ تصویر مشخصی در ذهنش نبود که او را تجسم کند فقط میتوانست او را خدایی تصور کند که در حول او معماهای حل نشده فراوانی وجود داشت زیرا نمیدانست وظیفه او به عنوان اله چیست؟ او در هنگام نماز احساس میکرد که بهسوی الهی واحد نماز نمیگذارد اما در موقع شدت وسختیها ذهنش متوجه خدایی میشد که احساس میکرد خالق تمام جهان هستی است زیرا احساس میکرد این بهترین گزینه میباشد.