نامههایی از جزیرة العرب
در یکی از روزها و در ابتدای جوانی نامهای از یکی از بستگانش که به عنوان کارمند در یکی از شرکتهای سعودی به کار مشغول بود دریافت کرد. نامهای عجیب بود؛ در آن از احساس علاقه مندی یک عرب سعودی که مسلمان بود برای ازدواج با او نوشته بود. برای او مسخره آمیز بود، شخصی که نه او را دیده است و نه با او ملاقات داشته است دارد از آن مسافت از او خواستگاری میکند! از دست آن شخص آشنایش به شدت عصبانی شد. این پیشنهاد را به شدت رد کرد؛ اما از جانب خواستگارش نامهای را دریافت کرد که در آن در مورد دین اسلام و اخلاقیات یک فرد مسلمان را مطالبی را بیان کرده بود. او به نامه آن شخص نه جوابی را داد و نه پیشنهادی به او داد؛ کم کم سعی کرد این حادثه را به بوته فراموشی بسپرد، بعد از سه ماه محتویات آن نامه دوباره به یادش آمد این بار تصمیم گرفت جواب آن نامه را بدهد، او در آن نامه موافقت ضمنی خود را با ازدواج بیان کرده بود هر چند که محتویات آن نامه موضوعی فراتر از ازدواج را فرا میگرفت و آن پیوستن به دین اسلام بود.