از تبلیغ مسیحیت بهسوی اسلام
به مرور زمان به تدریس زبان انگلیسی برای بزرگسالان در کلاسهای شبانه در آن منطقه میپرداختم. شبی در یکی از کلاسهای شبانه دانش آموزی را یافتم که به نظر من نمونه کاملی از یک مسلمان ملتزم و زرنگ به شمار میرفت. او از من سؤالاتی را پرسید که من از جواب آن عاجز بودم؛ سؤالاتی که بر من واجب بود در دینم آن را بدانم اما من کمترین اطلاعاتی در این موارد را نداشتم. او از من پرسید: عقیدهام چیست؟ عقیده تثلیث یعنی چه؟ ویا سؤالاتی در مورد حقوق ایتام و چگونگی میراث در مسیحیت را از من میپرسید که من از جواب دادن به او عاجز مانده بودم. من از خودم متعجب بودم چگونه به تبلیغ دینی میپردازم که خود در مسائل آن بیگانهام. جالب این جا بود که من خود در جستجوی جواب این سؤالات بودم...
در آن لحظه من به او گفتم: این از اساسیات دین میباشد که هر شخصی باید به آن ایمان داشته باشد. هر چند که مطمئن بودم این جواب قانع کنندهای نبود؛ من دریافته بودم که دین مسیحیت در برابر منطق اسلام دچار نقص است.