به سوی نور جلد دوم

فهرست کتاب

جمیله و روزهای افسردگی

جمیله و روزهای افسردگی

روزهای افسردگی‌اش برایش مانند سال‌ها می‌گذشت؛ گاه گاهی این احساس افسردگی بر او غلبه می‌کرد و شب‌ها به گریه می‌افتاد؛ شوهرش او را درک می‌کرد و در فکر راه حلی برای او بود او به همسران همکارانش متوسل شد تا شاید به طریقی این مشکل همسر او را حل کنند؛ آن‌ها با او آشنا شدند و به زیارت او می‌آمدند تا او از تنهایی به در بیاید این زیارتها باعث آشنایی جمیله با تعدادی از زنان شده بود که در جلساتشان از هر دری سخن می‌گفتند. از آرزوهایشان می‌گفتند؛ از علاقه مندیشان به هنرهای مختلف، از وطن‌هایشان از خانواده‌شان و از ویژگی‌هایشان که در هر جلسه با هم به گفتگو می‌نشستند. تا این‌که در یکی از جلسات که با دوستان جدیدش نشسته بود یکی از آن‌ها از سالنی سخن می‌گفت که در آن یک استاد دانشگاه سخنرانی‌های دینی داشت و بعضی از سخنرانی‌هایش در سالن اجتماعات بیمارستان ملک عبدالعزیز انجام می‌داد. دوستش که جمیله را مشتاق شرکت در این جلسات دید از او دعوت کرد که به همراه او در این جلسات شرکت کند؛ جمیله این امر را با شوهرش در میان گذاشت و شوهرش نیز با کمال میل با این امر موافقت کرد چیزی که باعث شد جمیله از خوشحالی اشک شوق بریزد؛ شوهرش از این امر متعجب بود علت گریه او را نمی‌فهمید. جمیله بی صبرانه منتظر آن روز نشست.