سرآغازی برای زندگی واقعی
جمیله به همراه دوستش در آن جلسه شرکت کرد؛ او در آن جلسه شرکت کرده بود تا سستی و افسردگی را از خود طرد کند، او تصمیم گرفته بود برای خودش صفحه جدیدی باز کند؛ اولین مانعی که در جامعه جدید باعث عدم پیشرفتش شده بود عدم آشنایی او با زبان عربی بود اما این بار وضعش فرق میکرد زیرا دوستش فیلیپینی بود و استاد سخنران کسی نبود جز دکتر (بلال فیلیپس) از کانادا که در زمینه دعوت اسلامی برای خارجیان فعالیتهای بیشماری را انجام داده بود. او سخنرانیهایش را به زبان انگلیسی القا میکرد چیزی که باعث خوشحالی جمیله شده بود زیرا زبان دوم او انگلیسی بود که از کودکی به خوبی آن را فرا گرفته بود. دکتر بلال به خوبی تعالیم دین اسلام را بیان میکرد و از حقوق اجتماعی زنان در جامعه و بسیاری مسائل اجتماعی دیگر سخن میگفت. او در این جلسه بسیاری از مسائل که نسبت به آن جاهل بود را فرا گرفت؛ احساس کرد چیزی در وجود او ریشه دوانده است که تمام وجودش را به لرزه در آورده است او ماهها بود که مسلمان شده بود اما این احساس به او دست نداده بود تا آن روز که در آن جلسه شرکت کرد. از خوشحالی اشک میریخت؛ میدانست که چیزی در درونش در حال تغییر است و این ریشههای ایمان بود که در اعماقش رخنه میکرد. وقتی به خانهاش برگشت او انسان دیگری شده بود؛ دیگر بیشتر به کتب اسلامی اهمیت میداد، شوهرش به او کمک میکرد تا او زبان عربی را فرا بگیر دو مسائلی که به زبان عربی فرا نمیگرفت سعی میکرد به زبان انگلیسی فرا بگیرد. او به مسجدی در همان حوالی میرفت و به فراگیری قرآن میپرداخت، شوهرش در یادگیری او بی تأثیر نبود، کم کم او توانست بر مشکلات فائق آمد و توانست پیشرفت کند هر آیهای که از قرآن کریم را حفظ میکرد خوشحالی زائد الوصفی به او دست میداد، علاقه او به آموختن علوم شرعی و قرآنی چند برابر شده بود.
به طور مرتب در سخنرانیهای دینی که در سالن اجتماعات بیمارستان ملک فیصل بر گذار میشد شرکت میکرد. آخرین سخنرانی که در آن شرکت کرده بود سخنران آن خواهر (نیس) بود که یکی از داعیههای اهل هندوستان بود. دوستان جمیله که او را علاقمند به تعلیم علوم شرعی دیدند به او پیشنهاد دادند تا به دارالتحفیظ قرآن بپیوندد؛ او بی درنگ از این فکر استقبال کرد و به این مرکز پیوست؛ تا آنجا که میتوانست به حفظ آیات قرآنی و علم شرعی میپرداخت، او شیرینی ایمان را چشیده بود به خاطر همین در هر جلسه سخنرانی که بود شرکت میکرد؛ دیگر آن حزن و اندوه جای خود را به طمأنینه و سکینهای داده بود که همه اطرافیان آن را درک میکردند.