از ظلمت تا روشنایی
بعد از ماهها که به تحقیق پرداخت او به این دین علاقه مند شده بود؛ خواستگارش خیلی از این خبر خوشحال شد... احساس میکرد او خوشبخت ترین مرد عالم است. الیزابت سؤالات بیشماری را درمورد دین اسلام از او پرسیده بود و اینکه چگونه میتوانست به این دین وارد شود؟
او تصمیم خودش را گرفت و مسلمان شد؛ کسی از اعضای خانوادهاش مخالفت نکرد، زندگیش از این رو به آن رو شد، مسجد جای کلیسا را گرفت؛ او قرآنی که خواستگارش برایش فرستاده بود را بین دستانش گرفت، صفحاتش را ورق زد چیزی از محتویاتش سر در نمیآورد، او توسط کتابهای جدیدی که برایش ارسال شده بود سعی کردبا مبادئ دین اسلام بیشتر آشنا شود؛ او اسلام را نزدیکتر از آنچه تصور میکردمی دید. شش ماه از مسلمان شدنش میگذشت در این مدت فقط به آموزش دین پرداخت. خواستگارش به فیلیپین سفر کرد و با او ازدواج کرد و او اسمش را از الیزابت به جمیله تغییر داد. سپس به همراه شوهرش به سرزمین مقدس سفر کرد و در شهر ریاض سکنی گزید.