(۵) معالجه خطا با موعظه و ترسانیدن مکرر:
حضرت جندب بن عبدالله البجلیسمیگوید: حضرت پیامبر جسپاهی از مسلمانان را برای جهاد با قومی کافر گسیل داشتند و سرانجام میان آنان و دشمن نبرد درگرفت، مردی از کافران در کمین مسلمانان مینشست و آنان را یکی پس از دیگری به شهادت میرساند، یکی از مسلمانان که غالباً اسامه بن زید بود، در کمین او نشست و او را غافلگیر نمود و هنگامی که اسامه شمشیر را بر سرش بلند کرد تا او را بکشد بلافاصله گفت: لا اله الا الله، اما اسامه او را امان نداد و با ضربۀ شمشیرش او را کشت، پس از بازگشت لشکر حضرت پیامبر ججویای حال لشکر و عملکرد آنان شد، سخنگوی لشکر پس از ابلاغ مژده پیروزی به حضرت پیامبر جداستان اسامه را نیز برایشان تعریف نمود، حضرت پیامبر جاسامه را طلبیدند و از او پرسیدند که چرا او را کشتی؟ اسامه گفت: یا رسول الله او به جان مسلمانان افتاده بود، فلان و فلان را شهید کرد (از چند نفری که به دست او شهید شده بود نام برد) من بر او حمله کردم و چون شمشیر را بالای سر خود دید، گفت: لا اله الا الله: حضرت پیامبر جفرمودند: آیا باز هم او را کشتی؟ اسامه جواب داد: آری، حضرت پیامبر جفرمودند: روز قیامت لا اله الا الله را (که از تو شکایت کند) چکار میکنی؟ اسامه گفت: یا رسول الله برایم طلب مغفرت بفرما، ایشان فرمودند: روز قیات لا اله الا الله را چکار میکنی؟ حضرت پیامبر جتنها این جمله را تکرار میفرمود و چیزی دیگر نمیگفتند: روز قیامت لا اله الا الله را چکار میکنی؟
در روایت حضرت اسامه بن زیدساینگونه آمده است:
حضرت پیامبر جما را با لشکری فرستادند، گروهکهایی از قبیلۀ جهینه بر ما حمله کردند، من به مردی رسیدم (و چون شمشیر را بلند کردم) او گفت: لا اله الا الله، و من او را کشتم، این حادثه قلبم را به خود مشغول کرد و پس از بازگشت، آن را برای حضرت پیامبر جبازگو کردم، آن حضرت جفرمودند: آیا با این که گفته بود لا اله الا الله، بازهم او را کشتی؟ گفتم: یا رسول الله، او فقط از بیم شمشیر لا اله الا الله گفت، حضرت پیامبر جفرمودند: پس چرا قلبش را نشکافتی تا دریابی که آیا از ته دل چنین گفته یا خیر؟!! حضرت پیامبر جآنقدر این جمله را تکرر فرمودند که من آرزو کردم کاش تازه در همان روز مسلمان شده بودم (و در آن جنگ شرکت نکرده بودم) [۴۳].
[۴۳] مسلم، ش ۶۹.