شیوه های نبوی در برابر اشتباهات مردم

فهرست کتاب

(۳۰) ترک خطاکار:

(۳۰) ترک خطاکار:

این نیز یکی از اسالیب پیامبرانه و مؤثر است علی الاخص هنگامی که خطا و گناه بزرگ باشد؛ زیرا هجران و قطع رابطه در قلب خطاکار اثری عمیق دارد، نمونه اش موردی است که با حضرت کعب بن مالک و دو نفر دیگر از اصحاب شکه از غزوه تبوک باز مانده بودند، پیش آمد که حضرت پیامبر جپس از این که مطمئن گشتند که آنان هیچگونه عذری برای تخلف از جنگ نداشته اند و خود نیز به آن اعتراف نمودند، اصحاب رضوان الله علیهم أجمعین را دستور دادند که با آنان قطع رابطه کنند.

حضرت کعبسمی‌گوید: رسول خدا جاز میان همه متخلفین مسلمانان را از سخن‌گفتن با ما سه نفر منع فرمودند، و مردم نیز از ما کناره گرفتند و روابط خویش را قطع کردند، حتی زمین نیز ما را به خود نمی‌گرفت، و اکنون آن سرزمینی که من می‌شناختم نبود، ۵۰ شب را با این حالت سپری کردیم، آن دو نفر دیگر ناتوان و اندوهگین در خانه‌های خود نشسته بودند و می‌گریستند، من از آن‌ها جوان‌تر و چالاک‌تر بودم، برای نماز به مسجد می‌رفتم و در بازار می‌گشتم، اما کسی با من سخن نمی‌گفت، نزد حضرت پیامبر جکه پس از نماز در مسجد می‌نشستند، می‌رفتم و سلام می‌کردم و با خود می‌گفتم: آیا ایشان لب‌های خویش را تکان دادند و به سلام من جواب گفتند یا خیر؟ سپس نزدیک ایشان به نماز می‌ایستادم و با کنارۀ چشم به ایشان خیره می‌شدم، هنگامی که من مشغول نماز بودم آن حضرت جمرا نگاه می‌فرمودند و چون به سوی ایشان رو می‌کردم از من روی می‌گردانید، تحمل این وضع و جفای مردم برایم بسیار سخت و طولانی شده بود، روزی از دیوار باغ ابوقتاده پسر عمویم، کسی که از همه مردم نزد من محبوب‌تر بود، بالا رفتم، (و وارد باغ شدم) و به وی سلام کردم، به خدا سوگند او نیز سلامم را جواب نگفت، گفتم: ای ابوقتاده تو را به خدا سوگند! مگر نمی‌دانی که من خدا و رسولش را دوست دارم؟ اما او ساکت ماند (و جوابی نداد) دوباره او را به خدا سوگند دادم، اما باز هم چیزی نگفت، برای بار سوم او را به خدا سوگند دادم و گفتم: مگر نمی‌دانی که من خدا و رسولش را دوست دارم، سومین یار در جوابم گفت: «الله اعلم ورسوله اعلم» بی‌اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد، برگشتم و دوباره از روی دیوار از باغ بیرون آمدم (کعبسدر ادامه داستان می‌گوید:)

پنجاه شب از هنگامی که حضرت پیامبر جمردم را دستور داده بودند که با ما سخن نگویند، گذشته بود، بامداد پنجاهمین شب بر پشت بام خانه ام نماز فجر را خوانده و با همان حالتی که خداوند (در قرآن) توصیف کرده بود، نشسته بودم، از خود بیزار شده بودم و دنیا به همۀ وسعتش برایم تنگ شده بود، (در همان حال بود که) صدای شخصی را که بر فراز کوه «سلع» با بلندترین صدایش فریاد می‌کشید، شنیدم که می‌گفت: ای کعب بن مالک تو را مژده باد ... [۱۴۴].

در این داستان فواید و اندرزهای مهمی نهفته است که باید آن را مدنظر داشته باشیم و برخی از آن در شرح‌هایی که علما بر این داستان نگاشته اند یافت می‌شود، مانند کتاب «زاد المعاد» و «فتح الباری».

مورد دیگری که گویای این مطلب است که حضرت پیامبر جاین اسلوب را به کار می‌گرفتند روایتی است که ترمذی از حضرت عایشهلروایت کرده است، و می‌گوید: هیچ خصلتی نزد آن حضرت جاز دروغ‌گفتن مبغوض‌تر نبود، بسا مردی نزد حضرت پیامبر جدروغی می‌گفت و ایشان تا هنگامی که از توبه‌نمودن آن شخص اطلاع نمی‌یافتند، از او ناراحت می‌ماندند [۱۴۵].

و در روایت امام احمد/آمده که تا آن هنگام در قلب خویش از او ناراحت می‌ماندند [۱۴۶].

و در رواییت دیگر آمده: هرگاه اطلاع یافتند که فردی از اصحاب دروغی گفته، تا هنگامی که از توبۀ وی آگاه می‌شدند از وی روی خود را می‌گرفت [۱۴۷].

و در روایتی دیگر آمده که هرگاه اطلاع می‌یافتند که کسی از خانواده‌شان دروغ گفته تا هنگامی که او توبه نمی‌کرد، از وی روی برمی‌تافتند [۱۴۸].

از روایات فوق به روشنی معلوم می‌گردد که اسلوب اعراض و ترک خطاکار تا هنگامی که از خطای خویش بازآید، روش و اسلوب مفیدی است، البته برای این که این اسلوب مفید واقع گردد، لازم است که مربی و دعوتگری که این اسلوب را به کار می‌گیرد، در قلب خطاکار، قدر و منزلتی داشته باشد و گرنه این کار اثر مثبتی نخواهد داشت، بلکه برعکس فرد خطاکار احساس می‌کند (و شادمان می‌شود) که از دست آن مربی راحت گشته است.

[۱۴۴] الفتح، ش: ۴۴۱۸. [۱۴۵] ترمذی در باره این حدیث گفته: هذا حدیث حسن، سنن ترمذی، ۱۹۷۳. [۱۴۶] المسند ۶ / ۱۵۲. [۱۴۷] السلسلة الصحیحه، ۲۰۲۵. [۱۴۸] رواه الحاکم، صحیح الجامع، ۴۶۷۵.