(۲۸) ملامتکردن خطاکار:
بر خطای واضح و آشکار نباید سکوت کرد، بلکه قبل از هرچیزی خطاکار را باید ملامت نمود تا این که به خطای خویش پی ببرد، امام بخاری/از حضرت علیسروایت نموده است که وی میگوید: از غنایم بدر به من شتری رسیده بود، و حضرت پیامبر جنیز به من شتری دیگر داده بود، هنگامی که میخواستم با فاطمه دختر حضرت پیامبر جازدواج کنم با مردی زرگر از قبیله بنی قینقاع قرار گذاشتم که باهم به صحرا برویم و «اذخر» (کاه مکه، و نوعی گیاه خوشبو) جمع کنیم و بفروشیم، و به اینگونه میخواستم مخارج «ولیمه» (میهمانی عروسی) خویش را فراهم کنم، شترهایم را کنار حجرۀ مردی انصاری خوابانیدم و رفتم که برای آنها پالان و جوال و ریسمان پیدا کنم، هرچه مورد نیاز بود فراهم کردم و نزد شترها برگشتم که ناگاه دیدم که کوهانهای آنها را بریده و پهلوهایشان را چاک داده و جگرهایشان را بیرون کرده بودند، بیاختیار اشک از چشمهایم سرازیر شد، پرسیدم چه کسی با شترهایم چنین کرده است؟ گفتند: حمزه بن عبدالمطلب و اکنون نیز با گروهی از انصار در این خانه هستند و شراب مینوشند، نزد حضرت پیامبر جرفتم، زید بن حارثه نیز نزد وی بود، ایشان آثار ناراحتی و پریشانی را در چهره ام مشاهده فرمودند و پرسیدند: چه شده؟ گفتم: یا رسول الله هرگز (حادثهای رنجآور) چون امروز ندیده ام، حمزه کوهان شترهایم را بریده و پهلوهایشان را چاک داده و اکنون در خانهای آنجا با گروهی شراب مینوشد، حضرت پیامبر جچادرش را پوشید و به راه افتادند، من و زید بن حارثه نیز دنبال وی حرکت کردیم تا این که به خانهای که حمزه در آن بود رسیدیم آن حضرت جاجازه خواستند و آنان نیز اجازه دادند، وارد شدیم حضرت پیامبر جنگاهی انداخت، و سپس نگاهش را بلند کرد، و حمزه نیز به زانوهای ایشان نگریست و سپس به شکم و در آخر به چهره آن حضرت جنگریست و گفت: مگر شما بردگان پدرم نیستید؟ رسول الله جکه متوجه شده بودند که او در حالت مستی است به عقب برگشتند و ما نیز به دنبال ایشان خارج شدیم [۱۳۹]. این داستان مربوط به قبل از تحریم شراب است.
[۱۳۹] فتح، ۳۰۹۱.