شیوه های نبوی در برابر اشتباهات مردم

فهرست کتاب

(۲۵) اظهار غضب از خطا:

(۲۵) اظهار غضب از خطا:

اظهار غضب از خطا هنگام دیدن و یا شنیدن آن بالخصوص اگر خطا در رابطه با امور اعتقادی همچون غرق شدن در مباحث تقدیر و تنازع در باره قرآن باشد، در سنن ابن ماجه از عمرو بن شعیب آمده که وی از طریق پدرش از جد خود روایت نموده است که وی گفت: اصحاب در بحث تقدیر باهم درگیر سخن و گفتگو بودند که حضرت پیامبر جتشریف آوردند و از شدت خشم به گونه‌ای سرخ شده بودند که گویا بر چهره مبارک آب دانۀ انار پاشیده شده است، ایشان فرمودند: آیا شما به این کار امر شده اید؟ آیا برای این آفریده شده‌اید؟ آیات قرآن را در هم می‌آمیزید و در مقابل هم قرار می‌دهید، ملت‌های پیشین اینگونه تباه شدند، حضرت عبدالله بن عمروسمی‌گوید: از عدم حضور و تخلف خویش از این مجلس آنقدر خرسند شدم که از عدم حضور خویش در هیچ مجلسی اینگونه خوشحال نشده‌ام [۱۲۸].

و در کتاب السنه ابن ابی عاصم آمده است که حضرت پیامبر جدر حالی بر اصحاب وارد شد که آنان در باره تقدیر باهم مشغول نزاع بودند، یکی آیه‌ای می‌خواند و دیگری در جوابش آیۀ دیگری می‌خواند، آن حضرتجکه گویا بر چهرۀ مبارکش آب دانۀ انار پاشیده بودند، فرمودند: آیا برای این آفریده شده‌اید؟ و یا به این کار امر شده‌اید؟ آیات قرآن را اینگونه در مقابل هم قرار ندهید، نگاه کنید، آنچه به شما امر شده از آن پیروی کنید و از آنچه نهی شده اید، بپرهیزید [۱۲۹].

یکی دیگر از مواردی که حضرت پیامبر جاز ملاحظۀ خطا خشمگین شدند موردی است که با حضرت عمرسدر باره قضیه مصدر تلقی و دریافت دین پیش آمد، امام احمد/در کتاب مسند خویش از حضرت جابر بن عبداللهبروایت نموده است که حضرت عمرسکتابی که از اهل کتاب (یهود) گرفته بود، آورد و نزد حضرت پیامبر جآن را خواند، آن حضرت جبه خشم آمدند و فرمودند: آیا در باره رسالت من دچار سرگشتگی و تحیّر شده اید، ای پسر خطاب! سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست، من رسالت و دینی کاملاً واضح و روشن برای تان آورده ام، هرگاه از اهل کتاب مسأله بپرسید، اگر راست بگویند نمی‌پذیرید و اگر دروغ بگویند تصدیق‌شان می‌کنید، به خدا سوگند اگر موسی÷زنده می‌بود چاره‌ای جز اتباع من نداشت [۱۳۰].

این حدیث را دارمی/نیز از حضرت جابرسروایت نموده است می‌گوید: حضرت عمرسنسخه‌ای از تورات را آورد و گفت: یا رسول الله این نسخه‌ای از تورات است، آن حضرت جساکت ماندند، حضرت عمرسشروع کرد به خواندن تورات، چهرۀ حضرت پیامبر جکم کم متغیر می‌گشت که حضرت ابوبکرسمتوجه شد و به حضرت عمرسگفت: مادرت به داغت بنشیند، مگر چهره حضرت پیامبر جرا نمی‌بینی که چگونه متغیر گشته؟ حضرت عمرسبه چهره آن حضرت جنگریست و (با مشاهده آثار خشم، فوراً گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِ اللَّهِ وَمِنْ غَضَبِ رَسُولِهِ، رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا وَبِالإِسْلاَمِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ نَبِيًّا»سپس حضرت پیامبر جفرمودند: اگر موسی ظهور کند و شما مرا ترک، و از او پیروی کنید همانا گمراه خواهید شد، اگر موسی زنده می‌بود و نبوت مرا در می‌یافت، حتماً از من پیروی می‌نمود [۱۳۱].

حدیث حضرت ابودرداسنیز این را تأیید می‌کند، او می‌گوید: حضرت عمرسنوشته‌هایی از تورات را نزد حضرت پیامبر جآورد و گفت: یا رسول الله جاین مجموعه‌ای از تورات است، آن را از یکی از دوستانم از قبیله بنی زریق گرفته‌ام، چهره آن حضرت جدگرگون شد، حضرت عبدالله بن زبیر (همان کسی که کیفیت اذان را به خواب دید) گفت: پیامبر جچگونه متغیر گشته است؟ حضرت عمرس(با مشاهدۀ ناراحتی حضرت پیامبر ج) گفت: «رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا وَبِالإِسْلاَمِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ نَبِيًّا وَبِالْقُرْآنِ إِمَامًا»و در پی آن ناراحتی و خشم آن حضرت برطرف گشت و سپس فرمودند: سوگند به خدایی که نفس محمد در اختیار اوست، اگر موسی اکنون میان شما می‌بود و شما مرا ترک کرده و از او پیروی می‌کردید بی‌تردید گمراه می‌شدید، شما بهرۀ من از ملت‌ها، و من بهرۀ شما از پیامبران هستم [۱۳۲].

در روایات و شواهد متعدد این داستان نقش مساعد مربی که به مجرد مشاهده‌نمودن تغییر چهره مربی موضع گرفت، کاملاً آشکار و واضح است، بی‌تردید اجتماع این امور در قلب شخصی که مورد وعظ و نصیحت واقع شده تأثیر عمیقی می‌گذارد، جریان فوق مراحل زیر را طی نمود:

الف: انفعال و متأثرشدن حضرت پیامبر جقبل از هرگونه سخنی که با متغیرشدن چهره آن حضرت جآشکار گردید.

ب: مشاهده و ملاحظه اوضاع توسط حضرت ابوبکر و عبدالله بن زیدبو متوجه‌ساختن حضرت عمرس.

ج: پی‌بردن حضرت عمرسبه خطای خویش و تلاش برای جبران و عذرخواهی از آنچه انجام گرفته که با پناه‌جستن از خشم خدا و رسول به خداوند و اعلام اصل اصیل (پذیرفتن توأم با رضایت الله، رسول، دین) تحقق یافت.

د: شادمانی و رفع‌شدن خشم حضرت پیامبر جبا رجوع و درک خطا توسط حضرت عمرس.

هـ: تأکید حضرت پیامبر جبر تثبیت اصل و پیروی از شریعت وی و تحذیر از دریافت و أخذ دین از مصادر دیگر.

نمونه‌ای دیگر از مواردی که حضرت پیامبر جاز مشاهده منکر به خشم آمده اند، روایتی است در صحیح امام بخاری/از حضرت انس بن مالکس، وی می‌گوید: حضرت پیامبر جدر جنب قبلۀ مسجد بلغمی مشاهده فرمودند و از آن سخت ناراحت شدند، تا جایی که آثار آن بر چهرۀ ایشان نمایان گشت، سپس آن را با دست خویش پاک نموده و فرمودند: هنگامی که شما در نماز هستید با پروردگارتان مناجات می‌کنید و خداوند میان شما و قبله است، پس هیچکسی روبروی قبله آب دهان نیندازد، بلکه سمت چپ و یا زیرپای خود تف کند و سپس گوشۀ چادر خویش را برگرفت و در آن آب دهان انداخت و آن را بهم مالید و سپس فرمودند: و یا اینگونه عمل کند [۱۳۳].

نمونه‌ای دیگر از موارد خشم آن حضرت جهنگام اطلاع‌یافتن از خطایی است که به مفسده‌ای منجر شده بود که آن را امام بخاری/از حضرت ابومسعود انصاریسروایت کرده است، وی می‌گوید: مردی نزد حضرت پیامبر جآمد و گفت: یا رسول الله، من تنها به این خاطر به نماز فجر نمی‌روم که فلانی نماز را خیلی طولانی می‌کند، راوی می‌گوید: هرگز ندیده بودم که حضرت پیامبر جآنگونه به خشم بیایند، سپس فرمودند: برخی از شما مردم را متنفر می‌کنند، پس هرکس از شما که امام (نماز جماعت) شد، نماز را سبک بخواند؛ زیرا میان نمازگزاران افرادی سالخورده، ناتوان، و دیگرانی هستند که کار دارند (و باید در پی کار خود بروند) [۱۳۴].

خشم‌گرفتن مفتی از تکلف و سؤال‌های بی‌مورد مستفتی، نیز از اینگونه موارد به شمار می‌آید، از حضرت زید بن خالد جهنیسروایت شده که می‌گوید: مردی بادیه‌نشین نزد حضرت پیامبر جآمد و پرسید که اگر گمشده‌ای یافت آن را چه کند؟ آن حضرت جفرمودند: کیسه (جلد) و ریسمان آن را تا یک سال حفاظت کن و مردم را از آن آگاه ساز، اگر صاحبش پیدا شد و علامت و نشانی آن را گفت: (آن را به او بده) و گرنه ان را در راه خدا صدقه کن، آن مرد گفت: گوسفند گمشده را چه باید کرد؟ فرمودند: گوسفند گمشده از آن تو و یا صاحبش و یا گرگ است. (آن را حفاظت کن تا صاحبش پیدا شود، او پرسید: شتر گمشده را چه؟ چهره آن حضرت جاز خشم دگرگون شد و سپس فرمود: تو را با شتر چکار؟ کفش و مشک آبش همیشه همراه اوست، از (چشمه‌ها) آب می‌نوشد و می‌چرد (و سرانجام صاحبش آن را می‌یابد) [۱۳۵].

انفعال و واکنش هماهنگ و متناسب با خطا در هنگام حدوث و یا مشاهده و یا شنیدن خطا به گونه‌ای که در چهره و یا صدا و اسلوب مربی تجلی یابد نشانۀ حیات قلب وی ضد منکرات و ناسازگاری با آن و بسیار لازم است، تا مبادا حاضرین خطا را سبک و جزئی انگارند و تا هنگام انکار خطا توسط مربی کلام وی مؤثر واقع نگردد، و برعکس اگر انفعال و تأثر مربی آشکار نباشد و یا واکنش او به تأخیر افتد، قضیه سرد و کهنه و سخن و تعلیق وی کم‌رنگ و بی‌تأثیر می‌گردد.

البته می‌توان گاهی با درنظرداشتن حکمت و مصلحتی همچون اهمیت و حساسیت موضوع و یا عدم وجود افراد کافی که موعظه را به دیگران انتقال دهند، بیان مطلب و یا نقد و بررسی حادثه و یا کلام اشتباه و نادرست را به هنگام تجمع و حضور مردم موکل نمود و نیز می‌توان در لحظۀ نخست به بیانی خصوصی و کوتاه اکتفا نمود و بیان عمومی را تا فرصتی مناسب به تأخیر انداخت، در صحیح بخاری از ابو حمید ساعدی روایت شده که می‌گوید: حضرت پیامبر جمردی را برای جمع‌آوری زکات و صدقات فرستاد، آن مرد پس از انجام مأموریت نزد ایشان آمد و گفت: یا رسول الله این (اموال) از آن شماست (زکات و صدقه است) و این هم هدایایی که مردم به من داده اند، حضرت پیامبر جفرمودند: چرا در خانۀ پدر و مادرت ننشستی تا ببینی که به تو هدیه می‌دهند یا خیر؟ سپس آن حضرت جشامگاه آن روز پس از نماز برخاست و پس از حمد و ثنایی که زیبندۀ پروردگار بود، فرمودند: اما بعد: چرا برخی از افرادی که ما برای جمع‌آوری زکات می‌فرستیم، هنگامی که برمی‌گردند، می‌گویند: این (مال زکات و) از آن شماست و این هم هدایایی که به من اهدا شده، پس چرا در خانه پدر و مادرش ننشست تا ببیند کسی به او هدیه می‌دهد یا خیر؟ سوگند به آن خدایی که نفس محمد در اختیار اوست هرکس در مال زکات خیانت کند، روز قیامت آن را بر دوش می‌کشد و می‌آورد و اگر شتر و یا گاو و گوسفندی خیانت کرده باشد، در حالی آن را بدوش می‌کشد که آن حیوان صدا برآورده است، من به شما ابلاغ نمودم، ابوحمید می‌گوید: سپس آن حضرت دست‌ها را (به سوی آسمان) بر افراشت حتی که ما سفیدی زیر بغل ایشان را مشاهده کردیم [۱۳۶].

[۱۲۸] ابن ماجه، ش: ۵۸، در الزوائد آمده که هذا اسناد صحیح رجاله ثقات و در صحیح ابن ماجه گفته: حسن صحیح، ش: ۶۹. [۱۲۹] السنه ابن ابی عاصم، ت: آلبانی، ش: ۴۰۶ و گفته: اسناده حسن. [۱۳۰] مسند احمد ۳ / ۳۸۳ و حسنه الالبانی بشواهده فی الارواء، ش: ۱۵۸۹. [۱۳۱] سنن دارمی، ش: ۴۴۱، المقدمه، باب ما یتقی من تفسیر حدیث النبی جوقول غیره عند قوله ج. [۱۳۲] قال الهیثمی فی المجمع رواه الطبرانی فی الکبیر وفیه ابو عامر القاسم بن محمد الاسدی ولم أر من ترجمه و بقیة رجاله موثقون، المجمع۱ / ۱۷۴. [۱۳۳] الفتح، ۴۰۵. [۱۳۴] الفتح، ۷۱۵۹. [۱۳۵] فتح، ۲۴۳۶. [۱۳۶] الفتح، ۶۶۳۶.