سخنى در مورد ضعیف صاحب و مطلبی در باره نوشتۀ وى
تصویری از گوانتانامو خاطرات دردناک شکنجه شدن، تحقیرشدن و توهین شدن انسانها بدست مدعیان جانبداری از حقوق بشر در جهنمی بنام گوانتاناموست. زندانی که امروز در پهنه این خاک در زشتی مانندی ندارد.
نویسنده کتاب ملا عبدالسلام ضعیف بعنوان عالم دین و نیز بعنوان یک دیپلومات موفق شناخته شده بود اما در عرصه ادب و نویسندگی نام و نشانی نداشت اما حالات و ضرورت از وی نویسنده هم ساخت.
من از مدت دوازده سال به اینسو با ضعیف صاحب آشنا هستم. در آغاز آشنائی از دیدن وی و رفتار ظاهریاش چنین به نظرم آمد که وی شاید براستی ضعیف نباشد، شاید وی شخصی متکبر باشد اما با آشنائی بیشتر و بخصوص زمانی که در یک وزارت، برای وی بحیث آمر و به من بحیث مامور، شانس کار و همکاری میسر شد، تصور خود در مورد وی را نادرست یافتم و درک کردم که ملا عبدالسلام ضعیف در برابر حق واقعا (ضعیف) است.
من دربارۀ شخصیت ضعیف صاحب چیزی نمیگویم زیرا وی شخص ناشناسی نیست اما وی برای من بعنوان یک دوست و همکار و یک دیپلومات موفق و شخص کاردان از قبل شناخته شده بود.
سفیر کیست و چه وظایف، مسئولیتها و وظایف دارد؟ این نکته بر کسی پوشیده نیست که مقام سفیر را انسانها در طول تاریخ گرامی داشتهاند و حتی اگر میان دو کشور جنگ بوقوع پیوسته و ملیونها انسان هم کشته شدهاند، سفیر یا نماینده، محفوظ و مصئون بوده است. در رعایت این اصل جوامع مسلمان و غیرمسلمان به یکسان عمل کردهاند.
خلفای راشدین به سفرای کفار احترام میکردهاند و یکبار بخاطر کشته شدن سفیر مسلمان، با آنها اعلان جنگ داد و دهها تن از آنان کشته شدند.
ایرانیها در آغاز انقلاب خویش دیپلوماتهای امریکائی را گروگان گرفتند که دشمنی ناشی از آن تا هنوز باقیست. اما مقامات پاکستانی با سفیر مردم مسلمان افغان که با آنها روابط سیاسی هم داشت و اعتماد نامه سفیر آن کشور را هم پذیرفته بود، چه کرد؟
افغانها در روابط خویش با پاکستان با وجود مشکلات سیاسی همیشه با روحیه اسلامی و برادرانه برخورد داشتهاند اما پاکستانیها بارها جواب جوانمردی افغانها را با نامردی دادهاند.
(... وقتی در سال ۱۹۷۱ شعلههای آخرین جنگ میان هند و پاکستان سرکشید، در جلسهای از شورای وزیران دولت افغانستان، بعضی از وزرا پیشنهاد نمودند در شرایط فعلی که پاکستان درگیر جنگ در پاکستان شرقی است، بهترین شرایط برای افغانستان فراهم آمده تا به نوبه خود به پاکستان اعلان جنگ بدهد و به این ترتیب خاکهای از دست رفته ماورای دیورند را دوباره بدست آورد و مسئلۀ پشتونستان را از راه نظامی حل نماید.
اکثریت با این پیشنهاد مخالفت نموده گفتند که در شرایطی که یک کشور اسلامی به مشکل بزرگ مواجه گردیده و در خطر تجزیه شدن قرار دارد، چنین اقدام از جانب افغانستان، گذشته از اینکه رابطه مارا با جهان اسلام خدشه دار میسازد، ما را بعنوان مردم ناجوانمرد که از مشکل همسایه مسلمان خود به نفع خود سود برده ایم نشان خواهد داد. در این رابطه مصلحتهائی بالاتر از مصلحت ملی وجود دارد که باید به آن توجه شود.
جنگ هند و پاکستان به پایان رسید. جنرال نیازی فرمانده نیروهای مسلح پاکستان در پاکستان شرقی، اسلحه خود را به جنرال (ارورا) جنرال هندی تسلیم نمود. باتسلیم شدن نیروهای پاکستانی، شیخ مجیب الرحمن استقلال بنگلادیش را اعلام کرد.
روز سه شنبه ۲۱ جدی سال ۱۳۵۰ مطابق ۱۱ جنوری ۱۹۷۲ دولت پاکستان به قونسلگری افغانستان در پشاور اطلاع داد که ذولفقار علی بوتو رئیس جمهور پاکستان قصد دارد همین امروز به کابل مسافرت نماید. طیاره قوای هوائی پاکستان در ساعت ۱۱ و ۴۵ قبل از ظهر در میدان هوائی کابل به زمین نشست و در میدان هوائی از رئیس جمهور پاکستان و هیئت همراه وی شخص محمد ظاهر شاه پادشاه افغانستان، داکتر عبدالظاهر صدراعظم، علی محمد وزیر دربار، دکتور عبدالصمد حامد معاون صدارت و عدهای دیگر استقبال نمودند.
همراهان بوتو در این سفر عبارت بودند از مارشال هوائی رحیم خان لوی درستیز قوای مسلح پاکستان، میجر جنرال غلام اسحاق خان (که بعدها به ریاست جمهوری پاکستان رسید) و عدهای دیگر.
رئیس جمهور پاکستان چهارساعت در کابل توقف نمود و مذاکراتی در قصر گلخانه انجام داد. وی از جوانمردی و مروت افغانها بقدری تحت تاثیر قرار داشت که گفت:
(برای این به کابل آمدهام که مراتب تشکر و احترام خود را به اعلیحضرت همایونی، حکومت و مردم افغانستان که در هنگام بحران بزرگ پاکستان در مقابل کشور ما موقف همدردانه اتخاذ نمودند شخصا تقدیم نمایم. افغانستان در جنگ ۱۹۶۵ هند و پاکستان نیز موقف مشابه گرفته بود و پاکستان حاضر است در مقابل این وضع جوانمردانه افغانستان تا حدی که ممکن است اقدام متقابل نماید).
«نقل از کتاب افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان نوشته وحید مژده».
در زمان صدارت داود خان که میان دو کشور بر سرمسئله پشتونستان مشکل ایجاد شد و دو کشور برضد همدیگر به جنگ تبلیغاتی مشغول بودند، سکندر میرزا معاون وزیر خارجه پاکستان رسما به کابل مسافرت نمود. حکومت افغانستان به رادیو کابل خبر داد که به احترام مهمان پاکستانی تبلیغات علیه پاکستان در تمام مدتی که وی در کابل حضور دارد، موقتا قطع گردد.
اما اینکه زمامداران پاکستان از مجبوریت افغانها تا چه حد سوء استفاده کردند و از جهاد این ملت علیه تجاوز گران روس و مزدوران آنان چقدر به نفع خود سود بردند، با فرزندان این ملت، طالبان ایثار گر چه کردند، حقایقی است که نوشتن آن در این چند سطر ممکن نیست.
به نظر من در تاریخ جهان این عمل سابقه نداشته باشد که کشوری، سفیر برحال کشور همسایه خود را که با وی مشترکات دینی و تاریخی نیز دارد، برای خوشحال ساختن کفار به کشوری بسپارد که از نظر عقیده، فکر، زبان و نیز از نظر موقعیت جغرافیائی هزاران کیلو متر از آنها فاصله دارد. افتخار و ابتکار دست بسته سپردن سفیر کشور همسایه به دشمن را، پاکستانیها در تاریخ دیپلوماسی به خود اختصاص دادهاند.
بیائید که در اینجا ایمانها و وجدانها را با هم مقایسه کنیم، در یکطرف ایمانهائی که صاحبانشان بخاطر رضائیت امریکا (صهیونیسم) به هر ذلتی گردن مینهند. از آزادی، ننگ و ناموس و همه چیز خود میگذرند، در جانب دیگر (ضعیف) اما دارای ایمان و عقیده کامل که شکنجههای غیرانسانی زندان گوانتانامو هم بر ایمان وی خللی وارد نیاورد.
نه تنها این ایمان ضعیف نشد بلکه بلکه قویتر شد. آهنی بود که در کوره مشکلات و رنجها آبدیدهتر گشت و فولاد شد. زمانیکه امریکائیها در زندان به وی پیشنهاد میکنند که از زندان جهنمی گوانتانامو آزادش خواهند کرد و پول و مقام هم برایش خواهند داد بشرطی که با آنها همکاری نماید. وی با شجاعت تمام جواب یوسف ÷را به آنان میدهد که: ﴿رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ﴾ [یوسف: ۳۳]. یعنی: «خدایا! زندان را از آنچه که آنان مرا بسوی آن فرا میخوانند، دوستتر دارم».
او نمیخواهد برضد برادر مسلمان خود با کفر همکاری نماید.
مقامات پاکستانی چرا وی را به امریکا سپردند؟ هویداست که بخاطر حفظ مقام و بدست آوردن دالر. اما چقدر خوب شد که افغانها و پاکستانیهائی که به ساز امریکا رقصیدند، تحقق امیدهائی را که به امریکا بسته بودند دیدند!! اینها العیاذ باالله بیش از خداوند أبه امریکا باور داشتند و امریکا مبدل به معبود آنان گردیده بود، آنها گمان داشتند که دوزخ و بهشت هردو در اختیار امریکاست و برای ما بهشت به ارمغان خواهد آورد. با آمدن امریکا در جویهای افغانستان شیر و شکر جاری خواهد شد. اینها مصداق قول قرآن شدند که در مورد اقوام پیشین میفرماید:
﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِيَتِهِمۡ قَالُواْ هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَاۚ بَلۡ هُوَ مَا ٱسۡتَعۡجَلۡتُم بِهِۦۖ رِيحٞ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٞ ٢٤ تُدَمِّرُ كُلَّ شَيۡءِۢ بِأَمۡرِ رَبِّهَا...﴾ [الأحقاف: ۲۴-۲۵].
«زمانیکه در فضا ابر را دیدند که بسوی قریههای آنان میآید گفتند که اینها ابرهای پرآبیاند که بر ما باران خواهند بارید. نه بلکه این عذاب است که شما در تمنای آن عجله میکردید. در این، باد تندی است به امر رب خود همه چیز را از میان خواهد برد».
خیلیها گمان داشتند که امریکا برای ما تمام نعمتهای مورد نیاز ما را مهیا خواهد ساخت، اما اکنون برخلاف گمان و تصور آنان، امریکا هم برای مردم پاکستان و هم مردم افغانستان آتشی برافروخت که هرروز دهها بیگناه را میکشند، به ناموس مردم تجاوز میکنند، و چه کاری نبود که نکردند؟ فقر به اوج خود رسیده، سر و مال و ناموس هیچکس مصئون نیست. خلاصه اینکه امریکا نه باران بلکه توفانی ویرانگر بود.
در این کتاب شکنجه و ظلم وحشیانه مدعیان دروغین حقوق بشر بر انسانهای مظلوم و بیدفاع توهین به مقام و کرامت انسانی در تمام ابعاد آن به تصویر کشیده شده است.
زندانیان این زندانها گناهی جز این ندارند که در روی زمین سلطه جابرانه هیچکس جز خدا أرا نپذیرفتند، و در مقابل فرعونها و نمرودهای این زمان سرتسلیم فرود نیاوردند. به این گناه شکنجه میشوند و زجر میبینند. ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ٨﴾ [البروج: ۸]. «و آنها از آنان انتقام نمیگیرند مگر به این دلیل که ایشان تنها به خدای با عزت و سزاوار ثنا ایمان دارند».
این کتاب چشمدیدهای ضعیف و خاطرات تلخی است که بروی گذشته است.
باور کامل داریم که فریفته شدههای سراب تمدن، دیموکراسی، پیشرفت و رعایت حقوق بشر و شیوه زندگی غربی با مطالعه این کتاب با چهره واقعی این فرعون زمان بیشتر آشنا خواهند شد و من برای آقای ضعیف بخاطر رنجها و شکنجههائی که تحمل کرد از بارگاه خداوند عزیز و منتقم اجر میخواهم و برای نفاذ نظام کامل اسلامی در افغانستان دعا میکنم.
محمد حسن حقیار
اول سرطان ۱۳۸۵