داستان یک زندانی عرب
برادری که غسان نام داشت و اهل سعودی بود داستان اسارت خود را چنین بیان کرد:
من در خانهای در نزدیک لاهور زندگی میکردم و تلاش داشتم تا راهی برای خروج از پاکستان بیابم اما برای این کار به پول زیادی نیاز بود که من نداشتم. ما سعی کردیم تا راه کم خرجتری بیابیم و با مقامات پاکستانی هم در تماس بودیم.
یک شب ناگهان صدای در زدن به گوش رسید و برادر پاکستانی که با ما بود با دستپاچگی خبر داد که امریکائیها آمدهاند و منزل در محاصره است. ما که خواب بودیم بسرعت برخاستیم اما بجز سربازان پاکستانی کس دیگری را ندیدیم. راه فرار مسدود بود. سربازان پاکستانی داخل منزل نشدند زیرا گمان داشتند که ما مسلح هستیم اما ما هیچ سلاحی در اختیار نداشتیم.
سربازان آهسته آهسته نزدیک شدند و سپس مترجمی فرستادند تا با ما صحبت کند. او به ما گفت که بهتر است خود را تسلیم نمائید و ما با شما کمک خواهیم کرد.
ما به آنها گفتیم که با شما امریکائیها هستند و ما خود را به آنها تسلیم نمیکنیم اما آنها گفتند که امریکائیها با ما نیستند و ما هم فقط میخواهیم بدانیم که شما کی هستید و چکار میکنید؟
ما در جواب گفتیم که ما مجاهدین مسلمان عرب هستیم، برادران شما هستیم، بخاطر خدا با ما کاری نداشته باشید، اما آنها چندین بار سوگند خوردند که صدمهای بما نمیرسانند و گفتند که ما هم مسلمان هستیم. یک مسلمان چگونه برادر مسلمان خود را به کفار تسلیم میکند؟ شما برادران ما هستید و ما هرگز شما را بدست امریکائیها نخواهیم داد. ما شما را بدولت خود تان تسلیم میکنیم و رفتار ما با شما برادرانه خواهد بود.
ما به وعدهها و قسمهای آنان باور نکردیم و آنها کسان دیگری را نزد ما فرستادند که ظاهری به شریعت برابر داشتند. ریشهای بزرگ داشتند و دارای فهم و دانش دینی بودند. آنها خود را از مجاهدین لشکر طیبه معرفی میکردند. در هر سخن آیت و حدیث میگفتند و به زبان عربی نیز مسلط بودند.
این افراد سلسله سوگند خوردنها را جاری نگهداشتند که ما را به امریکائیها تسلیم نخواهند کرد. شما به کسانی تسلیم میشوید که مسلماناند و شما را به وطنتان به سلامت میرسانند. در آخر یک تعهد نامه هم نوشتند که در پایان نامه را با آیه مبارکهای که تعهد میان موسی و شعیب علیهما السلام است خاتمه دادند که ﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ﴾
ما از روی مجبوریت خود را تسلیم کردیم اما پس از آن چیزی از تحقق وعدهها ندیدیم. سربازان پاکستانی همه دار وندار ما را به یغما بردند. دست و پای ما را بستند و بعد سربازان امریکائی را آوردند تا خدمت مخلصانه خود به آنها را در برابر ما نشان دهند.
لت و کوب و فحش و دشنام آغاز شد و بعد ما را به اطاقهائی تنگ و تاریک بردند و شکنجه آغاز شد. عجیب است که در جریان شکنجه هم بعضی از سربازان پاکستانی به ما میگفتند که شما برادران ما هستید اما ما هم مجبور هستیم که با شما اینگونه معامله میکنیم. یعنی شکنجه و رویه غیر انسانی، ناشی از مجبوریت آنها بود! و از این هم عجیبتر اینکه آنها میگفتند که اگر شما به ما پول بدهید ما شما را به امریکائیها تسلیم نخواهیم کرد اما ما آنقدر پول نداشتیم که آنها راضی شوند. در هنگام تسلیم دادن به امریکائیها به ما میگفتند که خداحافظای تسلیمی، خدا میداند که به سلامت رهائی یابی!.
دو برادر دیگر هم با ما بودند که یکی از آنان عبدالرحیم مسلم دوست عالم دین و نویسنده بود و دیگری بدرالزمان بدر استاد زبان و ادبیات انگلیسی از مردم جلال آباد بودند که در پاکستان بشکل مهاجر زندگی میکردند. آنها در پشاور خانه شخصی داشتند و توسط مقامات پاکستانی دستگیر شدند.
این دو برادر هیچ رابطهای با طالبان نداشتند و داستان دستگیری خود را اینگونه حکایت کردند که ما در پاکستان بعنوان نویسنده و خبرنگار با بعضی از مجلات و جراید همکاری داشتیم.
آنها سه ماه را در زندان آی اس آی گذراندند و میگفتند که ما اعمال تجاوز کارانه امریکا علیه کشور ما را که از طریق خاک پاکستان صورت میگرفت، فقط بروی کاغذ تقبیح کرده بودیم هیچ عمل ما ضد پاکستان و مبارزه مسلحانه نبود.
شبی نیروهای پاکستانی به خانه ما هجوم آوردند و دست و پای ما دو برادر را محکم بستند، گوشها و چشمهای ما را هم پلستر کردند. همسران و اطفال ما جیغ میزدند و ما نمیدانستیم که پاکستانیها از این کار چه هدفی دارند؟ اما زمانیکه به زندان برده شدیم، فهمیدیم که این کار بخاطر چیست. رویه توهینآمیز با ما صورت گرفت و در مورد اوضاع افغانستان سخنان طعنهآمیز گفته میشد.
تحقیق آغاز شد اما اکثر در مورد مسایلی بود که ما اصلا از آن آگاهی نداشتیم و به ما هیچ ارتباطی هم نداشت. امریکائیها هم برای تحقیق میآمدند اما حرفهای پاکستانیها بیشتر در مورد پول و معامله بود. از آنجا که ما آنقدر پول که آنها میخواستند نداشتیم، به امریکائیها فروخته شدیم.
قابل تذکر است که این دو برادر را امریکائیها در محکمه نظامی خویش برائت دادند و آزاد کردند و هیچ سندی که بر مجرمیت آنان دلالت نماید بدست نیامد. به همین گونه حاجی ولی محمد صراف، عبدالرحمن نورانی، و بسیار افغانهای دیگر که بخاطر ندادن رشوه، پاکستانیها آنان را به امریکائیها فروختند و ادعا کردند که آنها با القاعده یا طالبان ارتباط دارند که بسیاری از آنان بعد از سپری نمودند دورههای طولانی حبس آزاد شدند.
حاجی ولی محمد زندانی دیگری بود که در پاکستان به کار صرافی و فروش زیورات میپرداخت. او تاجر بود و تجار با هر کشور، هر موسسه و هر فرد معامله میکند و در جستجوی نفع خوداند. با سیاستها و دولتها کاری ندارند. حاجی ولی محمد هم موتر شخصی و هم مقدار زیادی پول خود را از دست داد اما تا اکنون در گوانتانامو بیسرنوشت زندانی است و خانوادهاش چشم برراه بازگشت او هستند.
اکثر برادران به همین شکل دستگیر شده بودند که برای جلوگیری از اطاله کلام نمونههائی را ذکر کردم. قابل یادآوری است که پاکستانیها با برادران عرب رفتاری به مراتب وحشیانهتر از افغانها داشتهاند البته بسیاری از زندانیان گوانتانامو در اثر سیاست آدم فروشی پاکستانیها به آن سرنوشت گرفتار آمده بودند که شب و روز برای نابودی پاکستان دست دعا بسوی پروردگار دراز میکردند و من یقین دارم که دعاهای این مظلومان نزد خداوند قبول خواهد شد.
در میان زندانیان، پاکستان به مجبورستان شهرت داشت به این دلیل که هرکاری که پاکستانیها انجام میدادند میگفتند: (پاکستان مجبور هی!).
فریادهای دفاع از حقوق بشر هرچند این قریه جهانی را بلرزه درآورده و گوش فلک را کر کرده است، هرچند در ظاهر تاکید صورت میگیرد که احترام به حقوق بشر بر همه واجب است، با زندانی شدن کوتاه عبدالرحمن مرتد و محقق نسب، فرعونهای جهان استکبار ناراحت شدند و فرهنگ و مذهب ملیونها انسان زیرپا شد.
در جریان جنگ جهانی دوم حقوق بشر زیر پا شد و ملیونها انسان به قتل رسیدند. انسانهای بیشمار شکنجه شدند و در کمپهای کار اجباری دسته دسته جان سپردند و در کمپهای نازیها زنده در آتش سوزانده شدند.
امریکائیها با بمباران اتومی جاپان در شهرهای هیروشیما و ناکاساکی ملیونها انسان از زن و مرد و طفل را کشتند و خاکستر کردند، تبعیض مذهبی و نژادی نیز موجب مصیبتهای بسیار برای نسل بشر گردید تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم سازمان ملل متحد بمیان آمد و اعلامیه جهانی حقوق بشر به تصویب رسید تا حقوق تمام افراد بشر را بصورت یکسان ضمانت نماید. هر جرم دارای مجازات قانونی باشد و به بشر و باورهای مذهبیاش احترام گذاشته شود. شکنجه جسمی و روانی و توهین به کرامت انسانی صورت نگیرد و محاکم باصلاحیت براساس قوانین ملی و بین المللی حکم صادر نماید. حقوق تمام افراد بشر مساوی است و هیچکس را نباید بخاطر جرمی که کس دیگری مرتکب شده است مجازات نمود. تبعیض مذهبی، نژادی و منطقوی باید مردود شناخته شود در غیر آن میان گروههای مختلف جامعه بشری فاصله بمیان خواهد آمد.
در ظاهر هدف این بود که امپراتویهای استعماری و استکباری از میان برود و دست قدرتهای بزرگ از گریبان کشورهای کوچک کوتاه گردد.
اما امروز پس از دهها سال میبینیم که سازمان ملل متحد مبدل به ابزاری در دست همین کشورهای استکباری گردیده و بر اقدامات ضد انسانی آنان مهرتائید میگذارد و آنرا صبغه قانونی میدهد.
کنوانسیونهای ژنو که ابتدا در سال ۱۹۴۹ میلادی از طرف کشورهای جهان تائید شد، بخاطر احترام به شخصیت انسانی حتی در حالات جنگ و درگیری نظامی بود. این کنوانسیون که در سال ۱۹۸۵ بار دیگر تائید گردید، حقوق انسان در حالات جنگ را تشریح میکند. در هنگام جنگ باید حقوق مدنی مردم غیرنظامی حفظ و ثروتهای مادی و معنوی آن باید تضمین شود. زندانیان جنگی نیز دارای حقوقاند و این حقوق باید رعایت گردد. زندگی حق طبیعی انسان است و باید نیازهای زندگی وی که بخشی از حق طبیعی اوست سلب نگردد. تامین نیازهای طبیعی بشر که برای بقای حیات لازم و ضروری است برای همه باید برای همه رعایت شود، یا اینکه شامل حال مسلمانان نمیشود؟
قرار راپور کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو و شانزده زندان امریکا در نقاط مختلف جهان که بعضی از آنها تا کنون کشف نشده است، تعداد زندانیان به هزاران نفر میرسد. در عراق و افغانستان حقوق بشر پامال است و رسانههای خبری بارها از آن پرده برداشتهاند. در این دو کشور، مسلمانان مورد نقض حقوق بشر قرار میگیرند. چرا مواد اعلامیه حقوق بشر در مورد آنها رعایت نمیشود؟ چرا به زندانیان مسلمان حقوق حیوانی هم داده نمیشود چه رسد به حقوق انسانی؟
امروز لت و کوب و شکنجه، توهین و تحقیر، بیخوابی دادن، آویختن از سقف، کشتن و سوختاندن، بمباران خانههای مردم و صدها نوع زجر و عذاب دیگر بر مسلمانان نادیده گرفته میشود.
*************