مختصری از چشم دیدها
در کمپهای اول، دوم و سوم آنچه دیدم و شنیدم بسیار دردناک، اندوه بار، و تکاندهنده بود. در طول سه سال و شش ماه زندان به مشکلات بسیار مواجه شدم، سختیهای بسیار را تجربه کردم و بسیاری از آنچه که در این مدت بر من گذشت، مخالف تمام قوانین و ارزشهای قبول شده در حقوق ملی و بین المللی بود و با ادعاهای بلند بالای به اصطلاح دفاع از حقوق بشر هیچگونه همخوانی نداشت.
دو روز به آغاز ماه رمضان سال ۲۰۰۳ مانده بود که بعضی از افسران بلند رتبه امریکائی در زندان به ما اطلاع دادند که به احترام ماه رمضان به شما دو برابر غذا داده خواهد شد. در هنگام افطار برای هر نفر پنج دانه خرما و یک قوطی کوچک عسل داده خواهد شد.
هرچند برای رمضان این تغییر چیز زیادی نبود اما برای ما خیلی هم زیاد بود و از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدیم اما فردای آنروز سربازان چنان رویه زشتی را آغاز کردند که سابقه نداشت. در هر بلاک چهل و هشت نفر زندگی میکردند و از آن جمله سه زندانی با سربازان رویه بد کردند که یکی از آن جمله بروی سرباز آب پاشیده بود.
هرچند این زندانی برای مجازات به سلول انفرادی منتقل شد اما سایر زندانیان نیز بخاطر وی مورد مجازات قرار گرفتند. مسئول بلاک، این مجازات دستجمعی را پیشنهاد کرده و مسئول کمپ نیز چشم بسته به آن صحه گذاشته بود. به زندانیان، این ابلاغیه بصورت کتبی داده شد که در مدت ۳۴ روز آینده غذای گرم به زندانیان داده نخواهد شد. اطلاعیه قبلی در مورد احترام ماه مبارک رمضان را ببینید، رفتار زشت سربازان را و دادن سزا از طریق غذا را!.
ما افسران و ترجمانان را فرا خواندیم که احترام ماه رمضان را باید نگهدارید و بخاطر خلافکاری یک نفر همه را مستوجب این عقوبت نسازید. این برای اولین بار است که شما به ما رسما جزای غذائی میدهید و بهتر است که به این تصمیم تجدید نظر نمائید. اما آنها در جواب این تقاضای ما جواب منفی دادند و گفتند که ما سرباز هستیم. در قانون سربازی بخاطر خطای یک نفر مجازات گروهی، کار قانونی است.
روزی به قرآن مجید بیاحترامی شد. یک سرباز زن که خیلی هم زشت و بدآواز و بداخلاق بود، هنگام بازرسی یکی از قفسهای کمپ شماره یک، بصورت قصدی دو بار قرآن مجید را بر زمین انداخت. زندانیان خواهان مجازات این سرباز و جلوگیری از بیاحترامی به قرآن مجید شدند اما امریکائیها هرگز به این خواست توجه ننمودند و غرور خود را بخاطر خواست زندانیان زیرپا نکردند.
زندانیان کمپ شماره یک به اعتصاب آغاز کردند و کمپهای شماره دوم و سوم از آنان حمایت نمودند. زندانیان تصمیم گرفتند تا به حمام و قدم زدن نروند و لباس عوض نکنند.
در جواب، امریکائیها از زور استفاده کردند. دوازده سرباز با لباسهای ضد گلوله به نوبت به سلولها هجوم بردند. نخست با استفاده از گاز، زندانیان بیهوش ساخته شدند و بعد در حالیکه از جریان این عمل قهرمانانه سربازان امریکائی فلمبرداری هم میشد، زندانیان را از سلولها بیرون کردند و سر و ریش و حتی ابروهایشان را هم تراشیدند و به سلولهای انفرادی منتقل کردند. همه وسایل را هم از آنان گرفتند.
زندانیان با نعرههای الله اکبر و کوبیدن به در و دیوار قفسهای آهنی و سردادن شعار عکس العمل نشان دادند. سربازان برای تحقیر، سر و ریش بعضی از برداران را نیمه تراشیده بودند نیمه سبیل یا ابروی بعضیها را تراشیده و نیمه را گذاشته بودند. حتی سلمانی این پلیدها هم زندانیان را مسخره میکرد.
یکبار در بلاک اندیا صدای تکبیر و کوبیدن به در و دیوار آغاز شد. صدای ضربات بسیار سخت بود و بزودی معلوم شد که سربازان یک برادر از اهل سعودی را که مشعل نام داشت در جریان لت و کوب به شهادت رسانیدهاند.
غوغائی در کمپ براه افتاد و همه دعا میکردند که خداوند شهادت برادر مشعل را قبول کند. همه زندانیان از امریکائیها خواستند تا در مورد مشعل معلومات بدهند در غیر آن هر آنچه که بتوانیم انجام خواهیم داد. حالت متشنج شد و سربازان امریکائی در هرجانب پراگنده شده و سنگر گرفتند. هرکدام به وسایل ضد شورش و لباسهای ضد گلوله مجهز گردیدند. در بخش سلولهای انفرادی که مشعل در آنجا مورد لت و کوب قرار گرفته بود، گروپهای سرخ روشن شد و سلول وی را با تخته پوشانیدند و این خود به نگرانیهای ما افزود.
نزدیکیهای عصر به زبانهای عربی، پشتو و اردو اعلام گردید که برادر شما مشعل مریض و حالش وخیم است اما هنوز زنده میباشد. برای صحت یابی وی دعا کنید. این اعلان موجب کاهش در اعتراضات گردید و زندانیان از اینکه مشعل هنوز زنده است، شادمان شدند اما همه میخواستند از وضعیت صحی وی دقیقا مطلع گردند.
فردای آنروز یکی از زندانیان به زندان برده شد و با مشعل از نزدیک دیدار نمود. وی در بازگشت گفت که حالت وی خوب نیست و هنوز خطر از وی رفع نشده است اما هنوز زنده است و در بخش تداوی عاجل زیر علاج قرار دارد.
مدتها گذشت اما پس از دو یا سه ماه بود که مشخص شد برادر ما مشعل فلج گردیده است. او نمیتواند سخن بگوید یا از جا تکان بخورد. اینکه چرا و به جرم مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چه کسی این کار را کرد معلوم نشد. زندانی هرقدر دارای جرم سنگین باشد، از نظر قوانین نباید مورد چنین مظالم وحشیانه قرار گیرد اما امریکا و امریکائیها قانون نمیشناسند.
مشعل دو سال و شش ماه را در زندان سپری کرد که با چوکی چرخدار از یکجا به جای دیگر منتقل میشد اما وی صحت خود را باز نیافت. سخنانش بزحمت شنیده میشد و بدون کمک دیگران قادر به نشستن و ایستادن نبود. بدنش همیشه در حال لرزش بود و سرانجام به دولت سعودی تسلیم داده شد.