مقدمه نویسنده:
بسم الله الرحمن الرحیم
ثنا بر آفریننده و نگهدار کاینات و درود بر رهنمای بزرگ عالم بشریت و آل و اصحابش.
خدای عزوجل را سپاس که با رحمت بیپایان خویش مرا از چنگال خونریز یکی از قدرتهای استکباری جهان سالم بدر آورد و به من حیات دوباره بخشید و از تمام آن برادران که در رهائی من کوشیدند، کمال امتنان را دارم.
از آنجائی که تحت سیطره یک نظام استکباری جهان در قرن حاضر، بنام مبارزه با دهشت افگنی شدیدترین مظالم و دستگیریها و رهائیهای خلاف قانون ادامه دارد و با وجود اعتراضات مجامع بین المللی، در زندان امریکا در خلیج گوانتانامو جمعی از انسانها بدون حکم محکمه و تصریح قانون، بیسرنوشت به بند کشیده شدهاند، به باور من این اقدام خود یک عمل تروریستی است. من هم در نتیجه خوش خدمتی پاکستانیها در دهن این اژدها افتادم و تا حلقوم آن در زندان گوانتانامو فرو رفتم. بعد از سه سال و ده ماه به دولت افغانستان تسلیم داده شدم.
بسیاری از دوستان علاقمند بودند تا از جریاناتی که بر من گذشت مطلع گردند. در دیدارها و یا تماسهای تیلفونی که با این عزیزان داشتم از من تقاضا نمودند تصویری را که در ذهن من از آن جریانات نقش بسته است، بروی کاغذ بیاورم و به آنها تقدیم نمایم. به منظور لبیک به این تقاضای دوستان، این خاطرات را که در مقایسه با رنجهائی که تحمل کردم بسیار کوتاه و نارساست، نوشتم. امید است که مورد استفاده آنان قرار گیرد.
خوانندگان محترم در مطالبی که در این کتاب تقدیم آنان میشود شاید بر چهار چیز انگشت انتقاد بگذارند. نخست اینکه این نقش قلم را از نظر ادبی ناقص و فاقد سلاست لازم بیابند که از ایجاز مخل و اطناب ممل خالی نیست. بدون تردید حق با آن عزیزان خواهد بود. چه من نویسنده نیستم و این نخستین تجربه من در عرصه نویسندگی است. و از جانب دیگر مشکلات جسمی و روانی که در دوران زندان تحمل کردم موجب آن گردیده است که گاهگاهی احساس ناراحتی جسمی نمایم. امید این عذر در جریان مطالعه کتاب مورد عنایت دوستان قرار گیرد.
دوم اینکه شاید مطالبی از این کتاب موجب تحریک احساسات و فشارهای ذهنی گردد و شاید برخی از خوانندگان این انتقاد را بر من وارد بدانند که بعضی از مطالب نظر به مقتضای شرایط باید ذکر نمیشد. اگر چنین اعتراضی بر من صورت گیرد من به نظر خواننده احترام دارم و آنرا بیجا نمیدانم اما در من دو احساس بسیار قدرتمند است: اول اینکه به مسلمانان تحت نامهای مختلف باید رفتار زشت و حیوانی صورت نگیرد. دوم اینکه تحت نام به اصطلاح حقوق بشر، حیله و نیرنگی که علیه مسلمانان بکار گرفته میشود بصورت واضح و آشکار مورد تقبیح قرار گیرد و جامعه اسلامی خود را از این سیاست دوپهلو و از زهری که با عسل درآمیخته است نگهدارد. در برابر این برنامههای شوم، هوشیارانه و با بیداری مقابله نماید.
سوم اینکه در این نوشته در مواردی، الفاظی تند بکار رفته است که شاید در نظر بعضی از خوانندگان بیجا و بدور از موازین ادب تلقی گردد و کسانی هم آنرا ناشی از تعصب نویسنده بدانند. اما به خداوند سوگند یاد میکنم که با هیچکس دشمنی شخصی ندارم اما این گونه الفاظ و جملات ناشی از دو علت است:
اول اینکه این جملات تند از مظلومیت من نمایندگی میکند و در برابر اعمال زشت طرف مقابل عکس العمل طبیعی من است و شاید وسیلهای هم برای تسکین روانی.
مسئله دیگر اینکه هرکس باید در جامعه متوجه این حقیقت گردد که مسئول اعمال خودش است و در این مورد کوچک و بزرگ فرقی ندارند.
نکته چهارمی که در این نوشته شاید مورد انتقاد قرار گیرد اینست که من به روش منافقانه بعضی از کشورها بصورت مستقیم یا غیر مستقیم یا اشاره نموده و یا به الفاظ تند آنرا مذمت نمودهام. اما این موقف من فقط درمورد دولتهاست نه ملتها. این گونه انتقادات را خواننده چیز فهم در حد دولتها محدود خواهد دانست. من در کشور همسایه پاکستان تقریبا دوسال بحیث سفیر و نماینده خاص کشورم بصورت رسمی ایفای وظیفه نمودم. این در شرایطی بود که جامعه جهانی بخصوص کشورهای غیر اسلامی امارت اسلامی افغانستان را خطری بزرگ تلقی میکردند و با کمک بعضی حلقهها در افغانستان در صدد نابودی این امارت بودند و برای رسیدن به این هدف روی راهکارهای مختلف کار میکردند. مخالفین امارت اسلامی با حلقههای غرب گرا در خارج شور و مشوره داشتند و در کشورهای خارجی بنامهای مختلف گردهمائی و کنفرانس دایر میکردند. بر افغانستان تعزیرات اقتصادی تحمیل گردید. بر بعضی از اقلام صادراتی و واردات تجار از خارج، بر داد و گرفت قرضه، حسابهای بانکی و سفر مقامات حکومتی موانع ایجاد گردید که همه ملت را به مشکلات مواجه ساخت. در زندگی من تا آن زمان، آن حالت برای من بسیار مشکل و ناراحت کننده بود و بیش از همه از سیاست دورویه پاکستان منزجر شدم که از یک طرف از جهاد مقدس صحبت میکرد و از جانب دیگر میدانهای هوائی و معلومات سری استخباراتی را برای کشتن مردم مظلوم افغان و ویرانی افغانستان در اختیار امریکا میگذاشت.
من در دوران دوسال ماموریت رسمی در پاکستان با مقامات دولتی و مردم پاکستان در تماس بودم. مردم پاکستان، احزاب اسلامی و مطبوعات این کشور مسلمان و علاقمند به اسلاماند و به اسلام عشق میورزند. آنها مخالف این عمل ناروای مشرفاند و تلاش بسیار کردند تا دولتمردان را از این عمل بازدارند و کاری نکنند که در برابر یک همسایه دایمی در جبین تاریخ پاکستان لکه سیاه ننگ باقی بماند و روزی هم خودش با همان حالت مواجه گردد.
مردم پاکستان با افغانستان نیکیهای بیشمار کردهاند و در گذشته رویه آنان با مردم افغانستان برادرانه بوده است. محبتی که مردم پاکستان با طالبان داشتند، قبلا با مجاهدین نیز با همان محبت برادرانه رفتار کرده بودند و تا امروز مهاجرین را در کشور و خانه خود جا دادهاند. این رویه مردم پاکستان در نزد افغانها از ارج و اهمیت زیادی برخوردار است. من بسیاری از خواهران و برادران پاکستانی را دیدم که برخلاف پالیسی دولت پاکستان با طالبان همکاریهای زیاد میکردند و تظاهرات بزرگی را سازمان میدادند. حتی زنان زیورات خود را که نزدشان بسیار عزیز است به طالبان هدیه میدادند. من شاهد بودم که یک حمال فقیر هم به اندازه توان خود کمک میکرد که این خاطرات در قلب من چون تصویر ابدی نقش بسته است.
من برای تمام آن مسلمانانی که خود را در غم افغانها شریک میدانستند و با آنها فقط بخاطر خدا دوستی و محبت داشتند، از بارگاه خداوند بزرگ در دنیا و آخرت اجر بزرگ تمنا دارم. اگر رحمت خدا أشامل حال من گردد، من در روز محشر در مورد این برادران و خواهران که در غم ما شریک بودند شاهد خواهم بود. انشاالله.
عملکردهای ضد انسانی و پالیسیهای دیکتاتوران و مزدوران غرب در پاکستان، آثار آن خدمات بزرگ مردم پاکستان را از میان میبرد که در طول چند دهه با افغانها کردهاند.
من به نوبه خود از همه آن برادران و خواهران ابراز امتنان میکنم که دربرابر تجاوز تجاوزگران در حد توان خویش با ما همکاری کردند. خداوند بزرگ ما را در معرض ابتلا و امتحانهای سختتر از این قرار ندهد و فتنههای اذهان زهرآگین عصر حاضر را مجال پیاده شدن در کشور ما و سایر کشورهای اسلامی ندهد. والسلام
با احترام
ملا عبدالسلام «ضعیف»