محاکمه نمایشی
در زندان از زبان نمایندگان صلیب سرخ و برادرانی که تازه به زندان افتاده بودند میشنیدم که سازمانهای حقوق بشر و بعضی کشورها در مورد بیسرنوشت بودن زندانیان در گوانتانامو ابراز نگرانی میکنند و میگویند که باید سرنوشت آنان مشخص گردد. زندانیان هم همیشه بخاطر دسترسی به این حق تلاش داشتند و بر محققین فشار میآوردند که سرنوشت ما را معین سازید. به اصطلاح مجرم از غیر مجرم تفکیک گردد، مرحله توقیف باید به پایان برسد و کار باید در چهارچوب قانون عیار گردد.
بعد از سپری شدن سه سال محققین یک گروه را بصورت نمایشی و غیرقانونی انتخاب کردند تا زندانیان را مصروف ساخته و هم به چشم جهانیان خاک بپاشند. این گروپ که از خود محققین امریکائی تشکیل شده بود بنام اداره تشخیص موقف دشمن An Enemy Combatant Status Trribunal Review Bearo نامیده شد.
از طرف این اداره بصورت کتبی به زندانیان خبر داده شد که شما دشمنان جنگی امریکا هستید و امریکا حق دارد تا شما را در زندان نگهدارد اما این اداره برای تشخیص دشمنان واقعی از اشخاص عادی بر دوسیههای شما تجدید نظر میکند.
اگر کسانی دشمنان جنگی ایالات متحده امریکا ثابت گردند، به آنها موقع داده خواهد شد تا در یک محکمه امریکا بنام Court Colambia District اعتراض خود را ارائه نماید و خواهان تجدید نظر گردد. اگر برائت بگیرد، آزاد خواهد شد.
در ابتدا بعضی از برادران در این مورد ابراز خوشبینی نمودند اما در حقیقت این کار یک اقدام غیر قانونی دیگر و سازش توهین آمیز علیه عدالت بود.
یک بازپرس خود را بعنوان وکیل مدافع یک زندانی معرفی میکرد تا در جریان محاکمه از وی دفاع کند. محقق دیگر بعنوان سارنوال از جانب حکومت اقامه دعوا میکرد. عدهای بعنوان ناظر و جمعی هم در مقام هیئت منصفه در دادگاه حضور مییافتند اما در واقع امر اینها همه سارنوالان استخبارات نظامی امریکا بودند. اینها فقط برای تحقیق آموزش دیده بودند نه برای فیصله قانونی و قضائی. این نمایش مسخره از نظر قانون هیچ ارزشی نداشت زیرا در میان آنان حتی یک نفر هم با قانون آشنا نبود و در رشته قضا تحصیل نکرده بود. تنها درامهای بود که در آن سرنوشت مسلمانان به مسخره گرفته میشد.
مرا هم به نزد یکی از همین به اصطلاح وکلای مدافع بردند. وی برخورد خشونت باری با من نمود و بعد گفت که من میخواهم وظیفه دفاع از ترا بعهده بگیرم حالا تو بمن بگو که در کجا دستگیر شدهای و جرمت چیست تا من شواهد جمعآوری نموده با تو کمک کنم.
من که از قبل در مورد این جریان شک داشتم با نرمی گفتم من قبل از اینکه جریان را به شما بگویم چند سوال دارم که میخواهم توضیح بدهید. وی گفت من حاضرم. من پرسیدم: شما که از من دفاع میکنید آیا با مسایل قضائی آشنائی دارید و در این رشته تحصیل کردهاید؟ وی در جواب من گفت که نه!.
بعد پرسیدم: گروهی که در جلسه قضائی بر من حکم میکنند و هیئت منصفه را تشکیل میدهند، آیا قاضی هستند و از قضا چیزی میدانند؟ وی گفت نه! باز پرسیدم که آیا حکم بر من بر بنیاد قوانین ایالات متحده امریکا صورت میگیرد و یا قوانین بین المللی؟ وی در جواب گفت که برای شما قانونی وجود ندارد و هیچ قانونی بر شما تطبیق نمیشود فقط همین گروپ در مورد شما فیصله شخصی صادر میکنند نه فیصله قانونی.
من گفتم در اطلاعیه کتبی که به ما توزیع شده آمده است که ما سه سال قبل بعنوان دشمنان جنگی ایالات متحده امریکا ثابت شدهایم. میتوانم بپرسم که براساس کدام قانون و حکم کدام محکمه این حکم سه سال قبل صادر شده است؟ وی گفت که من در جریان نیستم!.
من گفتم: وقتی تو با قضا آشنائی نداری، قاضی از قضا چیزی نمیداند، قانون در مورد ما وجود ندارد و سه سال قبل در مورد ما فیصله صادر شده است، حالا به چنین نمایشی چه ضرورت است که موافقه مرا میخواهی؟ تو که دشمن من هستی چگونه میخواهی از من دفاع کنی؟ من هرگز با این کار موافق نیستم و نه در چنین دادگاهی شرکت میکنم.
وی اصرار داشت که باید حتما وکیل مدافع من باشد و گفت که اگر تو موافق هم نباشی من در غیاب تو از تو وکالت خواهم کرد. من هم در مقابل باوی به تندی سخن گفتم و سرانجام پس از زحمت زیاد از چنگ این ظالم نجات یافتم اما وی در غیاب از من وکالت کرده بود.
بعد از این نمایش یک جلسه دیگر هم دایر گردید که مشخص سازد ( توهنوز هم برای امریکا خطر هستی یا نه، با وجود اینکه دشمن جنگی ایالات متحده امریکا هستی؟)
این کمسیون (ادمنستریشن روینیو بورد)ARB نامیده شد. من به این اداره هم جواب منفی دادم و از شرکت در جلسه آن خودداری ورزیدم. فیصله کمسیون هم به من ابلاغ نشد و تا زمانیکه من آزاد شدم فقط به دو نفر حکم ابلاغ شده بود و دیگران همه در حال تعلیق و انتظار بودند.
کدام شواهد ثابت میکرد که شخص دشمن جنگی امریکاست و به امریکا حق میداد تا او را بدون محاکمه تا آینده نامعلوم در زندان نگهدارد؟ طالب اتهام اول بود و نیاز به هیچ تفصیل نداشت اما بسیاری از زندانیان که رابطهای با امارت اسلامی و القاعده نداشتند به اتهامات دیگری چون مجاهد در زندان بودند. کسانی که به طالب پناه داده بودند، به طالب نان داده بودند یا حتی کسانی که یک طالب یا مجاهد مشهور را میشناختند یا کسانی که بنام جنگجو قلمداد شده بودند، دشمنان جنگی امریکا بودند.
کسانی هم بودند که هیچ اتهامی بر آنان وارد نبود و بخاطر مسایل بسیار جزئی که جرمی را ثابت نمیکرد زندانی شده بودند و عقل آنرا نمیپذیرفت. مثلا شخصی جمپری شبیه به مجاهدین به تن داشته است، کسیکه تیلفون ستلایت با خود داشته و دیگری را در حالی دستگیر کرده بودند که با دوربین رمه گوسفندان خود را نظاره میکرده است. شخصی هم زندانی بود که از جیبش هجرت کارت بیست و پنج سال قبل پاکستان یافت شده بود. اینها دشمنان جنگی امریکا بودند.
زندانیان افغان کیها بودند؟ طالب، مجاهد سابق، اعضای حکومت جدید، پینه دوز، چوپان، خبرنگار، صراف، دکاندار، امام مسجد، حتی ترجمان خودشان.
در میان زندانیان عرب هم اشخاصی از همین قماش بودند که پاکستان یا کشورهای شبیه با پاکستان آنها را به امریکائیها فروخته بودند. مجاهدین، کارمندان موسسات خیریه، روزنامه نگار، متعلم، تحلیلگر مسایل سیاسی، حتی کسانیکه احتمال میرفت در ذهنشان اندیشه دشمنی با امریکا وجود داشته باشد مانند شیخ صابر از بوسنیا.
در مناطق پشتون نشین کشور ما بخصوص در سمت جنوب، تعداد زیادی از مردم در کشورهای عربی بکار مشغولاند و سالانه یک یا دوبار به دیدن فامیل خود میآیند. از آنها هم کسانی دستگیر شده بودند و زندانی بودند. معیاد ویزهشان در آن کشورها به پایان رسیده بود. فریاد میزدند اما گوش شنوائی وجود نداشت.
زندانیانی که پس از سه سال آزاد شدند و هیچ جرمی هم بر آنان ثابت نشد، به هیچ مرجعی نتوانستند شکایت کنند. آنها سه سال از وطن و خانوادههای خود دور بودند و هیچ جرمی هم نداشتند. وقتی زندانیان از این ظلم و اعمال ضد انسانی امریکائیهای وحشی به جان آمدند و دانستند که همه چیز دروغ است دست به اعتصاب زدند. بعضی فقط غذا نمیخوردند و بعضی آب و غذا هردو را نمیخوردند و بعضیها فقط یک وقت غذا میگرفتند. بعضی از برادران عرب تصمیم گرفتند که به اعتصاب تا مرگ ادامه دهند. به این ترتیب دوصد و هفتاد و پنج زندانی دست به اعتصاب زدند که این تعداد روز به روز زیاد شد. خواست آنها چه بود؟ محاکمه و احترام به حقوق انسانی. همین و بس!.
این اعتصاب غذا بیست و شش روز ادامه یافت و تقریبا هشتاد درصد از زندانیان در آن سهم گرفتند و تنها زندانیان مریض و مسن از آن مستثنی بودند. برای رفع مشکل، جنرالی که مسئول کمپ بود به زندانیان وعده داد که بعضی از مواد کنوانسیون ژنو در مورد اسیران جنگ را در مورد زندانیان رعایت خواهد کرد. اما زندانیان باید از اعتصاب دست بردارند. شیخ شاکر را که تبعه سعودی و در بریتانیا پناهنده بود و به زبان انگلیسی تسلط داشت و در میان زندانیان هم از محبوبیت برخوردار بود، به هر کمپ نزد زندانیان میبردند تا از زندانیان بخواهد که غذا بخورند و از اعتصاب دست بردارند. و وعده دادند که اگر زندانیان نمایندگانی را انتخاب کنند، امریکائیها با آنها در مورد رفع مشکلات زندانیان صحبت خواهند کرد تا بعضی از مواد کنوانسیون ژنو در کمپ تطبیق شود.
زندانیان از اعتصاب دست برداشتند و از میانشان شش نماینده انتخاب شد تا مطالبات زندانیان را جمع نموده و بعد با مسئولین امریکائی مطرح سازند. شیخ شاکر، شیخ عبدالرحمن، شیخ غسان، شیخ صابر، شیخ ابوعلی و من بعنوان نماینده انتخاب شدیم. ما تلاش میکردیم تا در کوتاهترین زمان ممکن به خواستهای زندانیان غور شود و به دسیسههای فریبکارانه امریکائیها هم باید بدقت متوجه باشیم تا زندانیان بر ما بدگمان نشوند. دوبار در گردهمائی ما بعنوان نمایندگان زندانیان مشکل ایجاد شد و موفق به جلسه نشدیم اما بار سوم این نشست ممکن شد. در جلسه اول که در هفت اگست سال ۲۰۰۵ برگزار شد، مسئول زندان گوانتانامو Bomb Garner بمب گارنر و یک قوماندان دیگر زندان هم حاضر بودند. گارنر شخص کوتاه قد، چاق وزیرک بود که از سراپایش نیرنگ میبارید. وی قبلا به زندانیان گفته بود که من ابلیس هستم. من هم از قیافه ابلیس تجسمی چون گارنر در ذهن داشتم. اول او به سخن آغاز کرد و گفت که من خواستار یک کمپ آرام و امن هستم. به کمک شما نیاز دارم. من میدانم که زندانیان به سخنان شما شش نفر گوش میدهند، من با شما همکاری میکنم و به فیصلههای شما احترام دارم. من با وزیر دفاع دونالد رامسفیلد صحبت کردهام تا در مورد شما بعضی از مواد کنوانسیون ژنو رعایت گردد البته انتخاب آن به ما مربوط است. زندانیان هر کدام با جرئت صحبت کردند و گفتند که امریکائیها باید از شکنجه، توهین و اعمال دیگر ضد انسانی نسبت به زندانیان دست بردارند و بیش از این با حیثیت ما و شعایر دینی ما توهین نکنند. چهار سال دنیا را به این فریب دادند که ما تروریستها را در اینجا زندانی کردهایم. ما بدون حکم قانون در قفس انداخته شدهایم. دیگر باید این فریب کاریها به پایان برسد.
آن شیطان امریکائی همه چیز را در ظاهر میپذیرفت و میگفت که آنچه که گذشته، گذشته است اما در آینده افراد تحت فرمان من به شما به چشم انسان خواهند دید و احترام انسانی به شما خواهند داشت. افراد بالاتر از من و پائینتر از من برای شما زندگی خوب تمنا دارند.
اما این حرفها همه نیرنگ و فریب بود. همه وعدهها دروغ بود و به فراموشی سپرده شد. نمایندگان زندانیان به عذابهای سخت محکوم شدند. از سایر زندانیان جدا ساخته شدند و کسی از آنان اطلاعی نداشت که به کجا برده شدهاند. مشکلات بار دیگر آغاز شد و زندانیان بار دیگر به اعتصاب غذا دست زدند. بیست تن از کسانی بودند که میگفتند به هیچ وعده امریکائیها نباید باور کرد و باید تا دم مرگ از خوردن و نوشیدن دست برداریم.
بارها اعتصاب میشد اما امریکائیها با حیله و نیرنگ آنرا میشکستند تا اینکه زندانیان به اعتصابی دست زدند و گفتند که دیگر به امریکائیها نباید اعتماد کرد. تا آزادی من در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۵ تعداد اعتصاب کنندگان روبه افزایش بود و بسیاری با خطر مرگ مواجه بودند. هر روز زندانیان در اثر ضعف نیروی بدنی، بیهوش میشدند و به شفاخانه انتقال داده میشدند. در حالت بیهوشی به آنها دوا داده میشد اما زمانیکه بهوش میآمدند، سیرم را از خود دور میکردند و از گرفتن دوا خودداری میکردند. همه عهد کرده بودند که این اعتصاب را تا مرگ ادامه بدهند. کاسه صبر همه لبریز شده بود و دیگر مظالم امریکائیها را تحمل کرده نمیتوانستند. مرگ برای آنان بهتر از این زندگی فلاکت بار بود.
شفاخانه زندان پر از مریض بود و همه دکتوران مصروف معالجه آنها بودند. این خبر هم رسید که به دکتوران دستور داده شده که دوا و غذا باید بزور به زندانیان داده شود اما داکتر مسئول که یک جنرال نظامی بود از این کار ابا ورزید و گفت که مسئولیت قانونی این عمل را قبول کرده نمیتوانم. داکتران غیر نظامی برای این کار پنج نفر دیگر را آوردند و به زندانیان بزور از راه بینی غذا دادند. گفته میشد که این دکتوران که به این کار خلاف قانون دست میزنند، از مقامات زندان رشوه میگیرند و این کار را در برابر پول انجام میدهند. سلسله این اعتصاب تا نوشتن این سطور یعنی ۱۹ جنوری ۲۰۰۶ ادامه دارد. اعتصاب کنندگان چه میخواهند؟ حقوق انسانی و محاکمه عادلانه و قانونی اما امریکائیها به این خواستهای انسانی بیتوجهاند.
قابل یادآوری است که طالبان در دوران امارت اسلامی خویش شش نفر از اتباع کشورهای غربی را بجرم تبلیغ مسیحیت و استفاده سوء از وظیفه، مطابق قوانین کشور دستگیر کردند و محاکمه آنان نیز شروع شد. با آنها رویه نادرست صورت نگرفت و وکیل مدافع هم برایشان تعیین شد، ملاقات با آنها آزاد بود، غذای خوب به آنها داده میشد. در میان آنها دو نفر امریکائی بود. شورای امنیت سازمان ملل متحد بر افغانستان تعزیرات را شدت بخشید که اثرات منفی آن بر ۲۸ ملیون افغان قابل لمس بود اما امروز که هزاران مسلمان سالها در زندان بسر میبرند و خواستار عدل و انصافاند، کسی صدای آنان را نمیشنود و با آنها برخورد قانونی صورت نمیگیرد. این ملل متحد و این هم جهان متمدن.
**************