تصویری از گوانتانامو

فهرست کتاب

واقعه‌ عجیب دیگر

واقعه‌ عجیب دیگر

مبتکر این این کار عجیب مسئول کمپ بود. برای نخستین بار کمی در غذا بهبود رونما گردید و میوه هم به آن اضافه شد اما با گذشت روز‌ها باز هم وضع غذا خراب شد. علت این بود که هر هفته یک سرباز در حالیکه قلم و کاغذ بدست داشت از زندانیان می‌پرسید که از غذائی که بشما داده می‌شود کدام‌ها را خوش دارید و می‌خواهید بیشتر شود و از کدام‌ها خوش‌تان نمی‌آید تا از لیست غذا حذف گردد. زندانیان گمان داشتند که شاید وضع تغییر کرده و امریکائی‌ها انسان شده‌اند. آنها لیست غذا‌های مورد علاقه‌ خود و آنچه را که خوش نداشتند گفتند اما بزودی دیدیم که غذا‌های مورد علاقه ما کم شد و آنچه را که در لیست در جمله غذا‌های ناخوش آیند نشاندهی کرده بودیم بیشتر گردید و بعد از چند روز فقط غذا‌هائی داده می‌شد که مورد پسند ما نبود!.

پس از مدت‌ها به این نکته پی بردیم که آنها در این کار هم قصد شکنجه ما را داشتند و با دانستن اینکه ما به کدام غذا‌ها علاقه داریم، آنها را از لیست غذا حذف کردند. پس از آن، هر زمانیکه در این مورد از ما سوال می‌کردند در جواب می‌گفتیم که هر غذائی که شما می‌دهید خوب است و برای ما فرقی نمی‌کند. بعد از مدتی کمی در غذا بهتری به میان آمد.

طبیعی است که در زندان با گذشت زمان برای زندانیان سهولت‌هائی بمیان می‌آید و امتیازاتی داده می‌شود اما در این زندان وضع کاملا برعکس بود. با گذشت ماهها و سالها، نه تنها سهولتی برای زندگی بمیان نمی‌آید بلکه برعکس شرایط سخت‌تر می‌شد. مثلا سلول‌های انفرادی بیشتر ساخته شد. در ابتدا در هنگام برده شدن به تحقیق یا شفاخانه یا ملاقات با نمایندگان صلیب سرخ، تنها با تسمه‌ای که در کمر بسته می‌شد اکتفا می‌گردید اما بعد این تسمه به زنجیر‌ها مبدل شد و به دست‌ها که قبلا یک دستبند زده می‌شد دو دستبند دیگر اضافه گردید. چشم‌ها در ابتدا باز بود اما بعد در کمپ پنجم، چشم‌ها و گوش‌ها را می‌بستند. کتاب‌های مذهبی در ابتدا آزاد بود اما بعد در همه کمپ بصورت مطلق ممنوع شد و کتبی که در کمپ موجود بود همه را جمع‌آوری کردند. کتب علمی چون اقتصاد، ریاضی، بیولو‍ژی و کتب سیاسی، تاریخی وغیره گاهگاهی آورده می‌شد اما با گذشت زمان از آن جلوگیری شد. ابتدا در اشتباهات کوچک جزا داده نمی‌شد اما به تدریج بخاطر یک اشتباه کوچک سزای سنگین داده می‌شد. تحقیق در ابتدا به رضائیت بود اما بعد زندانی مجبور می‌شد تا سخن بگوید. پس از مدتی بخاطر حرف نزدن جزا‌های سنگین مقرر شد، مثلا زندانی ماهها محکوم به تحمل بیخوابی می‌شد. ملا فضل محمد آخند که به سوالات مستنطق حاضر به جواب نشد، برای مدت چهل و یک روز محکوم به بیخوابی گردید. وی در اطاقی که هوای آن زیر صفر درجه سرد بود نگهداشته می‌شد و سربازان با کوبیدن به ظروف آهنی مانع خواب وی می‌شدند. در طول روز سربازان وی را مجبور به قدم زدن می‌کردند. تنها در مورد وی این جزا اعمال نمی‌شد، دهها نفر به چنین مجازات محکوم گردیدند.

بعضی از زندانیان در شرایطی در اطاق‌های نهایت سرد انداخته می‌شدند که سر و پاهای‌شان با هم بسته می‌شد. بعضی از برادران عرب را در قایق‌های کوچک سوار می‌کردند و قایق را به سرعت در دریا حرکت می‌دادند تا به خواب نروند. این عذاب‌های پیهم هفته‌ها ادامه می‌یافت.

دکتوران در آغاز به زندانیان دوا می‌دادند اما بعد وضع چنان تغییر کرد که هفته‌ها می‌گذشت ولی کسی از مریض سراغی نمی‌گرفت. یکی از برادران بنام ولی محمد از شورابک قندهار بیشتر از یک ماه از درد فریاد می‌کشید و با گذشت هرروز حالش بدتر میشد اما کسی به حالش توجهی نکرد. پس از دوماه بدن وی آماس کرد و ما مجبور شدیم سروصدا کنیم تا توجه مسئولین زندان را به حال وی جلب نمائیم. همه شروع به داد و فریاد و کوبیدن به در ودیوار کردیم و با صدای بلند به گفتن تکبیر پرداختیم تا اینکه سربازان و مترجمین‌شان آمدند و ولی محمد را به کلنیک بردند. بعد از معاینه‌ خون ثابت شد که وی به بیماری سرطان مبتلا شده است. وی را بصورت عاجل عمل کردند که کمی حالش بهتر شد اما کار از کار گذشته بود.

اگر زندانیان مطابق قانون در هرماه مورد آزمایش صحی می‌گرفتند و درموقع تداوی می‌شد، شاید کمتر با چنین حالات مواجه می‌شدیم اما همانگونه که اشاره شد، شرایط بجای اینکه سهل شود، با گذشت زمان سخت‌تر شد.