تصویری از گوانتانامو

فهرست کتاب

مرحله‌ تحقیق در قندهار

مرحله‌ تحقیق در قندهار

نماز صبح را ادا کردیم و تصمیم گرفتم تا کمی بخوابم اما چنین فرصتی میسر نشد و مرحله‌ بازپرسی آغاز گردید. اول برادران عرب برای تحقیق برده شدند. هرچند من در آنروز برای تحقیق احضار نشدم اما بردن برادران دیگر مشکلات زیاد داشت. بردن به تحقیق بسیار سخت و تحقیر آمیز بود. وقتی کسی را به تحقیق می‌بردند، سرباز در حالیکه دست بند و پابند را در دست داشت با صدای بلند فریاد می‌زد که برخیزید و به آخر خیمه بروید. سربازان مسلح در حالیکه تفنگ‌های‌شان را بسوی زندانیان نشانه گرفته بودند، در عقب سیم‌های خاردار می‌ایستادند. زندانیان باید زانو بر زمین می‌زدند و دست‌های خود را به پشت سر می‌گرفتند. کسی که باید به تحقیق برده می‌شد مکلف بود تا صورت خود را بر زمین نهاده و دست‌های خود را در کمر آماده برای بستن بگذارد و پاهای خود را جفت در کنارهم قرار دهد.

سربازان بسرعت داخل خیمه می‌شدند، روی سر و پاهای زندانی می‌نشستند و دست‌هایش را از عقب می‌بستند. کیسه سیاه را بسرش می‌کشیدند و بعد او را از خیمه بیرون می‌بردند و در بسته می‌شد. بعد از آن به سایر زندانیان اجازه داده می‌شد تا سر جاهای خود باز گردند.

شب و روز به همینگونه می‌گذشت و کسی نمی‌توانست استراحت کند. از همه بد‌تر یک زن بی‌حیای لاغر اندام بود که صدای بسیار گوشخراش داشت و با صدای بلند بر سر ما جیغ می‌کشید. مشکل دیگر در بردن به تحقیق این بود که سربازان بسیار خشن و وحشی به این کار مامور بودند که زندانی را بشدت می‌کشیدند و در حالیکه دست‌هایش را از پشت سر می‌کشیدند، فشار شدید می‌دادند و مانند سگ عوعو می‌کردند.

چند بار پوست زانو‌های من در اثر این‌گونه کش شدن، خون آلود گردید و قسمت زانوی لباس سوراخ شد. گاهی هم سرهای ما با دیوار یا در اصابت می‌کرد زیرا چشم‌های ما بسته بود و جائی را نمی‌دیدیم. جسم ما در اختیار آنان بود که به هرطرف که می‌خواستند، می‌کشیدند.

صبح روز بعد کارمندان صلیب سرخ آمدند و خواستند تا با ما صحبت کنند و از وضع ما بپرسند. آنها می‌خواستند تا بیوگرافی ما را ثبت نمایند. فورمه‌های سفیدی به ما دادند تا به فامیل‌های خود نامه بنویسیم. یکی از مامورین صلیب سرخ از آنسوی سیم خاردار در مورد رفتاری که بعد از زندانی شدن با من شده است پرسید اما ما شک داشتیم که آنها هم بخشی از استخبارات امریکائی‌ها نباشند. جرئت نکردیم به آنها بگوئیم که بر ما چه گذشته است و با احتیاط سخن گفتیم همانگونه که در صحبت با بازپرس‌های امریکائی محتاط بودیم. اما سخنان آنان شکل تحقیق از ما را نداشت و ما هم تماس با خانواده‌های خود از این طریق را که ارسال و دریافت نامه بود، غنیمت می‌شمردیم. هرچند که ناتوانی صلیب سرخ کاملا محسوس بود و از جانب دیگر مقررات ناشی از تکبر و غرور امریکائی‌ها از قوانین بین المللی بسیار فاصله داشت، اما با این هم تبادله‌ نامه‌های زندانیان با خانواده‌های‌شان با همکاری صلیب سرخ قابل ستایش است که حد اقل ما را از احوال خانواده‌های ما با خبر می‌ساختند.

مامورین صلیب سرخ کارت‌های هویت به ما دادند و وعده دادند که با تفاهم با امریکائی‌ها مواد غذائی،‌ آب،‌ دارو، کتاب و سایر وسایل مورد نیاز را در اختیار ما بگذارند اما تا آنگاه که من در زندان قندهار بودم،‌ در اواخر چند کتاب قصه، تخته شطرنج و در سه ماه یکبار غسل دستجمعی خلاف عزت و حرمت که همه باید سراپا برهنه می‌بودند، چیز دیگری داده نشد.

ما بارها خواستار کتب مذهبی، آب برای وضو و احترام به حقوق انسانی خود گردیدیم که این آرزو هرگز تحقق نیافت.

من از دهم فبروری سال ۲۰۰۲ میلادی تا اول جولای همان سال در قندهار بودم. در تمام این مدت دست و صورت خود را نشستم. تنها آب برای نوشیدن داده می‌شد و اگر با آن آب، بشکل پنهانی دست یا صورت خود را می‌شستیم و از این کار آگاه می‌شدند، متخلف به سزای سختی مواجه شد. از این ترس نمی‌توانستیم دست و صورت خود را بشوئیم.

یکبار هفت هفت نفر را به جای دیگری بردند که فقط چند متر از زندان فاصله داشت. بعد همه ما را سراپا لخت و برهنه ساختند. وسیله‌ای برای ستر عورت وجود نداشت. سربازان امریکائی زن و مرد در اطراف ما ایستاده بودند. برای هر نفر یک سطل آب و در کنار آن یک قالب صابون نهاده شده بود تا با آن حمام کنیم. ما نمی‌توانستیم بگوئیم که حاضر به غسل به این شکل توهین‌آمیز نیستیم. ما مجبور بودیم که جلوی همدیگر غسل کنیم. من به برادران گفتم که این کار جبرا صورت می‌گیرد و ما گناهی نداریم اما لطفا یا چشم‌های خود را ببندید و یا نگاه را بسوی خود متمرکز سازید. این غسل شرم‌آوری بود که یکبار در میدان هوائی قندهار به آن مجبور شدیم و از آن ببعد نه غسل کردیم و نه دست و صورت خود را شستیم.

روز دوم به تحقیق برده شدم که این دومین مرحله تحقیق در قندهار بود که در اطاق‌های شبیه به خیمه صورت می‌گرفت اما طریقه‌ تحقیق متفاوت از قبل بود. نخست بیوگرافی من نوشته شد و بعد پرسش‌ها آغاز گردید. لهجه بازپرس نرم بود و تهدیدی صورت نمی‌گرفت که با تحقیق روز قبل قابل مقایسه نبود. بازپرس در پشت میز نشسته بود مترجم در نزدیک دروازه قرار داشت و جلوی در یک سرباز مسلح ایستاده بود.

در مورد ملا محمد عمر و اسامه پرسش‌هائی صورت گرفت که جواب‌های من روی کاغذ‌های قرمز رنگی نوشته می‌شد اما من نفهمیدم که نوشتن در کاغذ سرخ چه معنی داشت. جریان تحقیق در سه رنگ کاغذ نوشته می‌شد. در ابتدا در کاغذ سرخ،‌ بعد در کاغذ زرد و در آخر به کاغذ سفید.

بازپرسی دو ساعت ادامه داشت و بعد محققین بیرون شدند. سرباز موظف دوباره کیسه سیاه رابه سرم کشید و مجددا با خشونت مرا به همان جائی برگرداند که زندگی در آن برای ما مقدر شده بود. چند روز این حالت رفت و آمد توهین‌آمیز ادامه داشت.

شرایط زندگی در محبس قندهار نسبتا آسان بود. هر خیمه ظرفیت بیست نفر را داشت اما در بیشتر خیمه‌ها از ده نفر تا بیست نفر محبوس بودند. سه نفر با هم یکجا نشسته و صحبت می‌توانستند اما صحبت بین بیشتر از سه نفر جرم بود و جزا داده می‌شد. نماز را به جماعت ادا می‌کردیم و ممانعت نبود و در داخل خیمه سه نفر با هم قدم زده می‌توانستیم. چشم‌های ما کم‌تر بسته بود. فصل زمستان بود و گاهی اجازه نشستن در آفتاب نیز داده می‌شد اما رفتار انسانی وجود نداشت. هر نیمه شب بازرسی بود و ناگهان عده‌ای دوان دوان داخل اطاق می‌شدند. فریاد‌های بلند می‌کشیدند. بعضی‌ها آوازی مانند سگ می‌کشیدند و کسانی هم مانند خر عرعر می‌کردند. آنها به این ترتیب همه زندانیان را که تعداد‌شان تقریبا به ششصد نفر می‌رسید، از خواب بیدار می‌کردند. همه را با صورت روی زمین می‌انداختند و بعد بازرسی بدنی می‌کردند و پس از بازرسی از یک سوی خیمه بسوی دیگر پرتاب می‌کردند. سگ‌ها را داخل اطاق می‌آوردند و زندانیان را با آنها می‌ترسانیدند. این برنامه هرشب تکرار می‌شد.

********************