تصویری از گوانتانامو

فهرست کتاب

خواب من

خواب من

چند روز قبل از دست‌گیری خواب وحشتناکی دیدم. خواب دیدم که برادرم کارد بزرگ و برنده‌ای که معمولا قصابان از آن استفاده می‌کنند در دست دارد. در چهره‌اش آثار خشم و غضب هویداست و به من نزدیک می‌شود. کارد را در دست خود می‌چرخاند و به من مستقیما چشم می‌دوزد. وقتی که کاملا به من نزدیک می‌شود با لهجه نرمی به من می‌گوید:

برادر! من آمده‌ام تا ترا بوسیله همین کارد سر ببرم. او آستین‌های خود را بلند کرده بود. من حیران بودم و هرگز این گمان را نداشتم که برادرم در مورد من چنین قصد و اراده ناروا را در ذهن بپروراند. من هرگز با این برادر خود رویه بدی نداشتم و هیچگاه زیانی از من به وی نرسیده بود. من هرگز وی را از خود آزرده هم نساخته بودم.

با خود اندیشیدم که شاید وی قصد شوخی دارد و یا اینکه دچار بیماری روانی شده است اما اصرار وی مرا مطمئن ساخت که وی در این قصد خویش مصمم است. با خودم اندیشیدم که اگر برادر بزرگ‌تر من به این کار راضی می‌شود باید این آرزوی وی را جامه عمل بپوشانم و اگر به انصراف وی از این اقدام موفق نشوم، تسلیم اراده‌اش شوم و در برابرش مقاومت نکنم.

با نرمی به وی گفتم که: برادر! من هیچگاه نسبت به تو بدی نکرده‌ام که می‌خواهی در مقابل از من انتقام بگیری. من در مقابل تو چه کرده‌ام که در مورد من چنین قصد غیر شرعی داری؟

اما با وجود این سخنان، نتوانستم تا او را قناعت بدهم و سرانجام تسلیم شدم و گفتم برادر! هرچه اراده داری آنرا عملی کن. اما با وجود این امید داشتم که وی از قصد خویش منصرف گردد و نسبت به من ترحم نماید. خودم را بر زمین انداختم و به قربانی شدن آماده شدم.

برادرم بدون اینکه رحمی به من نموده باشد کارد قصابی را بر گلویم نهاد و با سرعت مرا سر برید.

این خواب را زمانی دیدم که پنج روز بعد از آن خانه‌ام بوسیله سربازان پاکستانی محاصره شد. من تا آن زمان نه در مورد این خواب به کسی حرفی زده بودم و نه به تعبیر آن آگاه بودم.