فصل هفتم: نگاهی به کتاب «السنة النبویة بین أهل الفقه وأهل الحدیث» [۳۷]
سنت به قول، فعل، تائید و صفت وجودی یا رفتاری پیامبر گفته میشود. وسنت منبعی است که قوانین شرعی و عقاید اسلامی پس از ثبوت و صحت اسناد آن از پیامبر؛ از آن گرفته میشود. آقای غزالی به سنت ایمان دارد ومعتقد به وجوب گرفتن احکام و عقاید از سنت است، منکران سنت را رد میکند، به همین دلیل در کتاب «مستقبل الإسلام» فصلی به عنوان «اهل قرآن و اهل حدیث» نامگذاری کرده و کسانی که خودشان را اهل قرآن نامیدهاند رد کرده و میگوید آنان کسانی هستند که سنت را مردود میدانند و در برخی کشورها وجود دارند و از مشهورترین کشورهایی که این گروه وجود دارد کشور هند است. آنان بجز قرآن و آنچه در قرآن آمده، باور ندارند. در این فصل توضیح داده که هیچ مسلمانی نمیتواند خودش را از سنت بینیاز بداند و برای انسان محال است که بتواند شعائر دین اسلام مانند: نماز، روزه، حج، زکات را انجام دهد مگر اینکه به سنت پیامبر جایمان داشته باشد؛ زیرا قرآن احکام را مفصلاً بیان نکرده است. در کتاب دیگرش که «کیف نفهم الإسلام» نام دارد فصلی را به عنوان «فی دائرة السنة» نامگذاری کرده و در آن از سنت و اقسام آن سخن گفته است و توضیح داده که در شریعت به کدام اقسام سنت میتوان استناد نمود و کدام اقسام سنت مورد استناد نیست ـ طبعاً از دیدگاه خودش بحث نموده است ـ و در جاهای دیگر و کتابهای دیگرش از تلاش علماء سنت در حفاظت و حمایت تشخیص سنت صحیح از ضعیف بحث نموده است. ولی این موضوع به کتابی که از آخرین تألیفاتش است و «السنة النبویة» نامیده اختصاص دارد در این فصل ان شاء الله مطالب این کتاب را مورد بحث قرار میدهیم.
با اولین توجه به عنوان کتاب این سوال به ذهن انسان میرسد که «اهل فقه و اهل حدیث» چه کسانی هستند؟ و هر یک از این دو اصطلاح به چه چیز دلالت میکند؟ واقعیت این است که مؤلف در این کتاب و کتابهای دیگرش تعریف علمی نکرده که هدفش از کاربرد این دو اصطلاح چیست؟ و حتی اگر بخواهیم از کتابهای دیگرش استفاده کنیم مسئله پیچیدهتر میشود. او گاهی «اهل حدیث» را به کسانی که به علم حدیث مشغول هستند، به کار برده است در «دستور الوحده/۵۱» مینویسد: «... جهان اسلام را تا عصر ما پیشوایان فقهی رهبری کردهاند نه پیشوایان حدیث، به دو علت: اول اینکه: فقه مذاهب با بینش و بصیرت در معانی و اهداف به قرآن و سنت اتکاء دارد.
دوم اینکه: محدثین ـ بجز عدهای اندک به سندها بیشتر از متنها اهمیت دادهاند و آنان را «عنعنه» از فقه گسترده و دامنه دار، به خود مشغول کرده است!!»
در برخی جاها، آقای غزالی اشاره میکند که ائمهی سه گانه: مالک، شافعی و أحمد نیز اهل حدیث هستند. این عبارت ـ با مجمل بودنش ـ برای ما پذیرفته نیست و درجاهای زیادی غزالی جوانان مسلمان معاصری که حدیث پیامبر جرا آموزش میبینند به آن عمل میکنند را اهل حدیث مینامد، [۳۸]و در دستور الوحدة /۱۰۵-۱۲۱، به اصحاب فتنهی حرم اشاره میکند.
حال قصد غزالی از این عنوان کتاب کدام رنگ و معناست؟ خط و نخرا را در هم و برهم نموده؛ زیرا ما در این کتاب جدیدش میبینیم به جوانانی که سنت را آموزش میبینند و بر آن دعوت میدهند، هجوم میبرد و در کنار آن به شافعیها و حنبلیها نیز حمله میکند زیرا آنان معتقد به جواز ازدواج زن باکره بدون اذن خودش هستند و پس میبینیم به کسانی که معتقدند دیهی زن نصف دیهی مرد است و عدم حضور زن به مسجد را مستحب میدانند هجوم برده، در حالی که اینها ائمه اربعه و اکثریت هستند، و هجوم چهارمش به کسانی است که موسیقی را حرام میدانند، و اینها جمهور امت اعم از ائمهی چهارگانه ودیگراناند!!!
گاهی اوقات آقای غزالی طرف حدیث پیامبر جرا میگیرد مانند: مسئلهی اجبار زن باکره در ازدواج ـ و گاهی طرف مخالفان حدیث را میگیرد مانند: مسئلهی ازدواج زن با هر کس که بخواهد.
اینگونه خواننده در سرگردانی میافتد و نجات نمییابد جز اینکه متوجه میشود آقای غزالی سخنران و حراف و دارای اسلوبی ادبی و قلمی استهزاء کننده است نه متفکر و نظریه پرداز و عالم وفقیه و بیان کنندهی مسائل علمی. و در کتابهایش جو بدبینی بر علیه مخالفانش بوجود میآورد و حساسیت ایجاد میکند ـ و فقط مثالهایی از این دسته است که گاه و بیگاه تکرار میکند.
به هر حال مسئله «اصطلاح» را رها میکنیم ... و نمیخواهیم بگوییم اهل فقه و اهل حدیث کیست، وارد کتاب میشویم.
[۳۷] این کتاب بنام نگرشی نو... توسط داوود نارویی به فارسی ترجمه و چاپ شده است. [۳۸] ر. ک. مستقبل الإسلام/۱۶۲، ۱۶۳ ـ دستور الوحدة /۵۱، ۱۶۹.