شیخ سلمان العوده در گفتگویی آرام با شیخ محمد غزالی

فهرست کتاب

موضع‌گیری هشتم: آیا زن می‌تواند برای ازدواج شخصاً اقدام کند؟ (ص: ۲۵)

موضع‌گیری هشتم: آیا زن می‌تواند برای ازدواج شخصاً اقدام کند؟ (ص: ۲۵)

آقای غزالی می‌گوید: زن در اروپا شخصاً به امر ازدواج اقدام می‌کند و شخصیتی دارد که از آن دست بردار نیست. بنابراین ما موظف نیستیم در کنار ارکان اسلام، دیدگاه مالک و ابن حنبل را بر آنان تحمیل کنیم، درحالیکه نظریه‌ی امام ابوحنیفه به ذوق وسلیقه‌ی شان نزدیک‌تر است؛ زیرا این نوعی مشکل پسندی و جلوگیری از ورود مردم به راه خداست». چنان پیداست که شاید جمله‌ی زیر این نوعی مشکل پسندی و جلوگیری از ورود مردم به راه خداست، اشتباه چاپی باشد!

و سپس آقای غزالی در پاورقی اینطور توضیح داده است:

احناف گفته‌اند: قرآن عقد ازدواج را به خود زن نسبت داده است و فرموده: ﴿حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥۗ[البقرة:۲۳۰] «تا زن با مردی دیگر ازدواج نکند، نمی‌تواند با شوهر اولش ازدواج کند».

بنابراین، این که زن خودش ازدواج خود را منعقد کند، صحیح است، و آنان این حدیث را که پیامبر فرموده: «هر زنی که خود را به عقد شخصی در آورد نکاح او باطل است. باطل است. باطل است» رد کرده‌اند؛ زیرا این روایت مخالف قرآن است.

تعلیق و توضیح:

۱- معنای واژ‌ی «نکاح» در آیه ﴿حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥۗ[البقرة:۲۳۰] که استدلال نموده‌اند؛ ازدواج نیست. سوال اینجاست که آیا منظور عقد و زناشویی است یا همبستری؟ بدلیل این حدیث پیامبر جکه فرموده: آیا می‌خواهی به رفاعه رجوع کنی؟ زمانی می‌توانی که تو از او و او از تو کامجویی کند» منظور از نکاح در این آیه همبستری است. بنابراین معنای ﴿حَتَّىٰ تَنكِحَاینست که تا شوهر دومی با او همبستر شود و این آیه در مورد عقد و پیمان زناشویی نیست و نمی‌تواند در این موضوع دلیل باشد. به همین دلیل اگر مردی با چنین زنی ازدواج نمود و پیش از همبستری او را طلاق داد، به شوهر اولش حلال نمی‌شود.

۲- در مسئله‌ی جواز نکاح بدون ولی ـ تا جایی که در کتاب‌های احناف مطالعه کردم ـ اینست که امام ابوحنیفه نکاح بدون ولی را جایز می‌داند. ولی برخی شاگردان ایشان مانند: ابویوسف و امام محمد با ایشان مخالفت کرده‌اند، و در این باره نظریات مختلف دارند.

۳- اینکه زن شخصاً بدون اجازه‌ی ولی اقدام به ازدواج کند را جمهور با استدلال به قرآن رد کرده‌اند.

وقتی آنان حدیث «هر زنی که خود را به عقد شخصی در آورد ...» را با استدلال از قرآن ردکرده‌اند. جمهور هم با استدلال به قرآن می‌گویند برای زن جائز نیست خودش را به عقد کسی در آورد، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ[البقرة: ۲۳۲] «اولیای زن اور ا از اینکه با شوهرش تجدید عقدکند، منع نکنند».

امام شافعی می‌گوید: «این آیه آشکارترین آیه در کتاب خداست که بر عدم جواز نکاح زن بدون اذن ولی دلالت دارد».

زیرا اگر پدر حق نمی‌داشت دختر خویش را از ازدواج منع کند، خداوند او را از این کار نهی نمی‌کرد؛ چون خداوند می‌فرماید: «آن‌ها را منع نکنند که با شوهرانشان تجدید عقد کنند، در صورتی که به خوبی و رضایت به توافق رسیدند». از این آیه استنباط می‌شود که برای زن جایز نیست خودش را به نکاح کسی در آورد.

و نیز جمهور به حدیث عایشهلرا که پیامبر جفرموده: «نکاح زنی که بدون اجازه‌ی ولی باشد، باطل است، باطل است، باطل است» استدلال کرده‌اند. این حدیث را ابوداود و ترمذی، ابن ماجه روایت کرده و ترمذی این حدیث راحسن دانسته و ابن خزیمه و حاکم و ابن حبان و دیگران آن را صحیح دانسته‌اند.

و روایات دیگری در این موضوع غیر از حدیث عائشهلنیز از پیامبر جنقل شده، از آن جمله حدیث: «لا نکاح إلا بولي»«نکاح بدون سرپرست منعقد نمی‌شود». این معنا به صحت از پیامبر ثابت شده، چنان‌که حاکم و دیگران از قول جمعی از صحابه روایت کرده‌اند که ام سلمه، زینب، علی، ابن عباس، معاذ، ابن عمر، ابوذر، مقداد، ابن مسعود، جابر، ابوهریره، عمران بن حصین، عبدالله عمرو بن عاص، مسور بن مخرمه، و انس بن مالک و کسان دیگر شاز آن جمله هستند.

و در این باره حدیث سومی است که ابن ماجه از ابوهریرهساز قول پیامبر جروایت می‌کند: «فإن الزانیة هی التي تزوّج نفسَها»پس اگر چنین باشد ـ که زن بدون رضایت ولی بتواند با هرکس ازدواج کند ـ «زن زناکار هم خودش را به ازدواج می‌دهد». سند این حدیث حسن است.

و چون به واقعیت بیاندیشیم در می‌یابیم که دختر جوان می‌تواند با پسر جوانی دوست شود و مرتکب عمل زشت زنا شده و بگوید: من خودم را به عقد این جوان در آوردم و به همسری او رضایت داده‌ام اگر این زنا نیست پس زنا بجز در میان افراد خانه دار دیگر وجودی ندارد و زنا در زاویه‌ای بسیار تنگ و محدود است.

۴- وانگهی این که غزالی می‌گوید: رسالت بنیادی این نیست که با ارکان اسلام دیدگاه مالک بن حنبل را بر اروپائیان تحمیل کنیم.

واقعیت اینست که ما چیزی بر اروپائیان تحمیل نمی‌کنیم، و این در توان ما نیست. لیکن هرکس به اسلام ایمان بیاورد او را به نظریه‌ی صحیح با دلیل، قانع می‌کنیم و دیدگاه صحیح و درست حتماً این نیست که مالک یا ابن حنبل یا ابوحنیفه وکسان دیگر رحمهم الله گفته باشند، مهم اینست که دلیل گوینده صحیح‌تر باشد و با تعصب و تسلیم فشار‌های واقع نباشد.

این نمی‌تواند دلیل شرعی باشد که زن در اروپا شخصاً اقدام به ازدواج می‌کند و کسی از علمای اسلام نگفته که این از دلایل ترجیحی است.

وانگهی آیا ما معتقدیم که اروپا و دیگر کشورهای جهان همه بزودی مسلمان می‌شوند تا ما تلاش کنیم تمام مسائل اسلامی را بازنگری کنیم. و هرگاه مسئله‌ای شگفت‌انگیز و نا آشنا در نظر آنان به چشم خورد، تلاش کنیم دیدگاه فقهی هرچند ضعیف بر ایشان پیشنهاد کنیم.

واقعیت اینست که حق اگر تمام عقاید اسلامی را با روشنی و وضوح کامل از اول تا آخر به اروپائیان پیشنهاد کنیم ممکن است بسیاری از آن‌ها را نپذیرند. اگر بهشت و جهنم را برایشان توصیف کنیم بسیاری از صفاتشان را نمی‌پذیرند؛ زیرا آنان فقط به محسوسات ایمان دارند. ما را به حساب آنان کاری نیست، می‌خواهند ایمان بیاورند یا ایمان نیاورند. مهم اینست که اسلام را به شکل صحیح و بدون انحراف به همه برسانیم.

و بدون تردید در شیوه‌ی دعوت اروپائیان به اسلام اشتباهاتی وجود دارد واین همان چیزی است که مؤلف را پریشان و وادار کرده تا این کلمات آتشین و قوی را بگوید.

۵- چه کسی گمان کرده که این مسئله از ارکان اسلام است؟ درست است که می‌گوییم: رضایت ولی در نکاح واجب است. پس آیا این بدین معنا است که ما آن را رکن گردانیده ایم؟.

و سوال ما اینست که: آیا مؤلف آنان را فقط به ارکان اسلام دعوت می‌دهد؟

یا بزودی دیگر واجبات را نیز بر آن می‌افزاید و آنان را از تمام حرام‌ها نهی می‌کند؟ بدون تردید او تنها بر ارکان اسلام بسنده نخواهد کرد؟ در نتیجه سستی این دلیل را درک می‌کنیم!

۶- وانگهی این که گمان کرده ظاهر قرآن بر جواز نکاح توسط خود زن دلالت دارد ـ با فهم لغوی او سازگاری ندارد؛ زیرا در تعدادی از کتاب‌هایش ـ از جمله: هموم داعیۀ ـ کسانی که منکر مجاز لغوی هستند را مسخره می‌کند، اما اور ا چه شده که در اینجا در برابر آنچه ظاهر قرآن نامیده، توقف نموده است.

پس در مورد این ایه که خداوند می‌فرماید: ﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِي صَرۡحٗا[غافر: ۳۶] «فرعون گفت: ای هامان برایم برجی بساز»چه می‌گویی؟

آیا غزالی می‌گوید: هدف فرعون این بوده که هامان شخصاً عملیات ساخت برج را به عهده بگیرد، یا اینکه او کسانی را دستور دهد تا اینکار را بکنند؟

و مانند این آیه است: ﴿فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ فَٱجۡعَل لِّي صَرۡحٗا[القصص: ۳۸] «ای هامان برگل آتش روشن کن ـ و با خشت پخته ـ برایم برجی بساز».

آیا توقع می‌رود منظور این باشد که هامان گل بیاورد و زیر آن آتش روشن کند!! امثال این‌ها بسیار زیاد است.

وانگهی در آیه تعیین هر کجاست؟ گواهان کجایند؟ شروط نکاح کدام است؟

۷- سنت در قرآن دارای مقام و منزلتی است، سنت مجمل قرآن را توضیح می‌دهد و عام آن را خاص می‌کند، و مطلق آن را مقید می‌نماید. و احکامی را مستقلاً بیان می‌کند که در قرآن نیامده مانند: نهی از جمع بین زن و عمه و خاله‌اش ...، چرا تنها روی همین حدیث انگشت بگذاریم؟ چون با روحیه‌ی زنان زردپوست (اروپائیان) سازگار نیست!! خیر، خداوند شرمسارشان کند، بجز اباحی گری و پستی و خلاف چیزی از آنان سراغ نداریم این دانشکده‌ها و مراکز و شرمساری‌هایشان بهترین گواه، این مدعاست. ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٞ مَّا هُمۡۗ[ص: ۲۴] «بجز آنان که ایمان آورده‌اند و عمل نیکو انجام داده‌اند و آنان اندک‌اند».