شیخ سلمان العوده در گفتگویی آرام با شیخ محمد غزالی

فهرست کتاب

۲- مسئله‌ی حجاب:

۲- مسئله‌ی حجاب:

با اینکه نظریه‌ی غزالی در این مسئله از تشویش و آشفتگی خالی نیست و اما غالباً لحن او متوجه‌ی زنان با حجاب و دعوتگران به حجاب است ـ بهر حال باید به میزان پیوستگی نظریه‌ی غزالی در این مسئله نگاهی داشته باشیم:

۱- در کتاب «مائة سوال ج۲/۲۸۵» می‌گوید: «کسانی بر این باورند که دیدن سایه‌ی زن جایز نیست، حال، سوال اینست چه چیز موجب شده که بگویند این سخن از دین محمد جاست؟ بدون تردید این مسئله‌ی بسیار مزخرف است که کسی به باوری برسد و بگوید؛ دین همین است و بس. آری بسی اوقات گفته می‌شود که این یک دیدگاه فقهی است که در روایات نقل شده، و من با این مخالفتی ندارم».

غزالی در این عبارت ادعا می‌کند کسانی هستند که مانع دیدن سایه‌ی زن می‌شوند. طبعاً طبق عادت معمول این نیز مبالغه‌ی آشکار است. واین را به عنوان یک دیدگاه ذکر می‌کند و باور دارد که این دیدگاه بر اساس آثاری است که روایت شده است.

و می‌گوید: «با این دیدگاه مبارزه نمی‌کنم». ببینیم آیا غزالی بر این معترض است که این یک دیدگاه است؟ یا موضع‌گیری‌اش تغییر می‌کند و بر آنچه یک دیدگاه نامیده می‌شود هجوم می‌برد و این مبارزه ایست که ادامه دارد:

۲- او موضع‌گیری‌اش را در بیشتر کتاب‌هایش سخت‌تر و تندتر کرده تا جایی که در کتاب «السنة النبویة/۳۶» [۱۲]بابی به عنوان «معرکة الحجاب» [۱۳]یعنی: جنگ حجاب نام گذاری کرده است. می‌گوید: «پیامبر جهنگام ادای مناسک در مساجد و بازارها، چهره‌ی زنان را برهنه می‌دید، ولی هیچ‌گاه روایت نشده که امر به پوشاندن آن‌ها داده باشد. باید از اینان پرسید که آیا شما نسبت به دین، شرف و فضیلت از خدا و پیامبر جغیرتمندتر هستید؟».

و سپس بیشتر از ده دلیل آورده که به پندار او بر عدم پوشیدن چهره‌ی زنان دلالت دارد، و در کتاب «من هنا نعلم» حدت این نظریه‌اش را افزوده و می‌گوید: «نص صریحی در پوشیدن چهره نیست و آنچه از روایات فهمیده می‌شود، کشف چهره است و برخی فقها بحث را به درازا کشانده و فتوا داده‌اند زن باید چهره را بپوشاند تا از فتنه جلوگیری شود. و ما معتقدیم این نقاب و پوشش صورت زن وسیله‌ای برای پاک ماندن او نیست؛ هرچند نظریه پردازان رسمی چنین نظریه‌ای داشته باشند بلکه مسلمانان در دوران ضعف و سستی به چنین عملی پناه آورده‌اند.

پس مسئله تا اینجا با غزالی تمام است که حجاب را منکر شده و معتقد است اصل و پایه‌ای بر تأئید حجاب در شریعت وجود ندارد و مسلمانان در دوران ضعف و سستی به حجاب پناه آورده‌اند، پس اگر چنین است، حجاب بدعت است!!!

در کتاب «مائة سوال ج۲/۲۸۲» می‌گوید: «ولی دو پادشاه از یک پادشاه بیشتر است ـ این اصطلاحی است که روزنامه‌نگاران به کار می‌برند. آن‌ها می‌خواهند قوانین قانونگذار بزرگ را با حرف‌های خودشان اصلاح کنند و می‌خواهند کتاب‌های سنن و صحیح، در هم پیچیده شود و آثار زشتی را ابراز کنند مبنی بر اینکه زن یک چشم خود را بپوشد و یک چشم خود را ظاهر کند یا تمام بدنش را از چهره تا قدم بپوشاند و چیزی از آن ظاهر نشود. برخی می‌گویند اشکالی ندارد زن به پیروی از زنان پیامبر جنقاب به چهره بزند. ما در پاسخ این‌ها می‌گوییم بنابراین زنان پس از وفات شوهرانشان با اسوه گرفتن از زنان پیامبر جازدواج نکنند».

هدف غزالی این است که وقتی در پوشش حجاب زنان از همسران پیامبر جالگو می‌گیرند پس چرا در عدم ازدواج پس از وفات شوهر، الگو نمی‌گیرند. در ادامه می‌گوید: «اگر خشم از خداوند و بخاطر خدا باشد به سر و چشم می‌گذاریم. اما اگر خشم به خاطر رسوم وارداتی به وحی و افزوده بر آن باشد، مسأله‌ای است که برای ما اهمیتی ندارد و از طرفداران آن بیمی نداریم».

در اینجا توضیح برخی از مطالب (فوق) ضروری به نظر می‌رسد:

الف- شیخ ـ که خداوند از وی درگذرد ـ هرگاه سخنان علما به نظریات او نزدیک باشد، بر آن‌ها تکیه کرده و با آن‌ها، مخالفانش را مورد هجوم قرار می‌دهد لیکن هرگاه نظریات علما، نظریه‌ی او را تأئید نکند طفره رفته و علما را مورد هجوم قرار می‌دهد. مثلاً در مسئله‌ی موسیقی نظریه‌ی ابن حزم را پذیرفته و در مسئله‌ی عهده دار شدن منصب‌ها توسط زنان نظریه‌ای را مطرح کرده که پیش از او حتی ابن حزم و کسان دیگر بدان باور نداشته‌اند و مخالفانش را متهم می‌کند که از رسوم عبس و ذبیان پیروی کرده و گمان می‌کنند از اسلام است.

با اینکه تمام علما و نه تنها جمهور در مسئله‌ی موسیقی مخالف او هستند و مخالفانش را با اینکه جمهور علما هستند، آنگونه توصیف کرده که شاهد بودید. و در مسئله‌ی دیۀ زن و بیرون شدن از خانه به قصد نماز جماعت موضع‌گیری شبیه این در برابر مخالفانش دارد با اینکه مخالفانش یا جمهور علما و یا اجماع هستند. علی رغم این باز هم القاب و اوصافی در مورد آنان به کار می‌برد که قلم از تکرار آن شرم دارد. بسیاری اوقات پس از ذکر نظریات ائمه، آن‌ها را رد می‌کند فقط به این دلیل که می‌گوید: «ما قصد نداریم بر اروپائیان نظریه‌ای ابن حنبل، مالک و یا شافعی را به نام اسلام تحمیل کنیم»! آیا ما به جای این، نظریه‌ی غزالی را بر مسلمانان تحمیل کنیم؟! پس هلاکت بر کسی که نه بگوید.

ولی در مسئله‌ی حجاب می‌گوید: «آیا این تنها نظریه‌ی من است؟ هرگز! هرگز! قطعاً این مذهب ائمه و فقهای چهارگانه‌ی بزرگ و فلانی و فلانی و فلانی است».

او این اقوال را به مصلحت خودش به کار می‌گیرد و چون برخی از آن‌ها را به مصلحت خویش می‌بیند آن را به چهره‌ی مخالفانش میکوبد واین شیوه‌ی غیر علمی است. آقای غزالی یا باید نصوص را رها کرده و از تأئید نمودن مسئله با نظریه‌ی فلان و فلان دست بکشد و یا اینکه به پیروی از آن‌ها تن در دهد و مذهبش را کاملاً بر اساس نظریات آنان وفق دهد و به نظریات آنان حمله نکند و مقامشان را پایین نیاورد. و بلکه برماست که به همه‌ی آن‌ها به دیده‌ی احترام بنگریم.

نباید در مثال ا از مطلب دور شویم. غزالی در مسئله‌ی حجاب همین شیوه را در پیش گرفته است. در اینجا با یقین کامل، ادعا می‌کنم واز شیخ غزالی انتظار دارم ـ اگر ردی بر ادعا دارد ـ پاسخ دهد. من (سلمان عوده) می‌گویم: بدون تردید نظریه‌ای که غزالی در مورد پوشیدن چهره مطرح کرده آخرین و جدیدترین نظریه‌ای است که پیش از او کسی از ائمه چهارگانه و شش گانه و ده گانه نگفته، و از پیشینیان و پسینیان، کسی چنین نظریه‌ای نداشته است. اگر وجود دارد فقط یک دلیل (نص) بیاورد تا ادعای ما را باطل کند. با ثبوت این ادعا، بار دیگر شیخ با اجماع قولی و عملی امت مخالفت کرده است؛ اجماعی که از آغاز نبوت تا به امروز ادامه داشته است.

بنابراین می‌گویم بدون تردید غزالی حتی در مسئله‌ی حجاب زمانی که نظریه‌اش را مطرح کرده و می‌گوید: «آیا این تنها رأی من است؟ هرگز! هرگز! این رأی فقهای بزرگ چهارگانه است» با اجماع امت مخالفت کرده است.

شاید تعجب کنید و بپرسید: چگونه؟ در این صورت نظریه‌ی غزالی را بشنوید که می‌گوید: «حجاب بدعتی ناپسند است و کسی که معتقد به حجاب باشد، ادعا کرده است که در دین و شرف از رسول خدا جغیرتمندتر است، و آن شخص پایبند رسوم است و مسلمانان تا دوران سستی و ضعف با حجاب آشنا نبودند و معتقدین به حجاب به تعبیر او ـ پادشاهانی هستند که از یک پادشاه بیشترند و می‌خواهد قوانین بزرگ را تصحیح کنند و به خاطر رسوم وارداتی به وحی و افزون بر آن خشمگین و ناراحت می‌شوند. این‌ها همانند کسانی هستند که زن را پس از وفات شوهرش با الگو گیری از امهات المؤمنین از ازدواج منع می‌کنند.

این‌ها سخنان غزالی بود که حرف به حرف نقل کردیم. با اینکه مقام، مقام بحث فقهی و علمی است نه جای سخنرانی همراه با گریه و زاری.

و اما علمای مسلمان از صحابه تا امروز اتفاق نظر دارند که حجاب به معنای پوشیدن چهره برای زن جایز است.

پس در این صورت تفاوت آشکار و فاصله‌ای بس دور بین نظریه‌ی ائمه‌ی اربعه و دیگران و نظریه‌ی غزالی وجود دارد. پس از ثبوت این می‌طلبد که به آنچه غزالی از قول علما می‌گوید اعتماد نداشته باشیم؛ زیرا روشن شد که او نظریه‌ای خطرناک و به دور از حقیقت از خودش ساخته و به ائمه‌ی اربعه بدون دقت و تحقیق نسبت داده است.

ب- آیا درست است که غزالی سخنی را به طور مثال از یک فقیه مالکی نقل کند و سپس آن را به شخص امام مالک نسبت دهد؟ آیا این شایسته است؟! مگر نه این است که شیخ ـ هانطوری که به زودی ذکر خواهد شد ـ از شنقیطی نقل می‌کند که گفته است: چهره عورت است و سپس می‌گوید این نظریه را نمی‌پذیرم؛ زیرا نظریه‌ای مالکی است؟!

شیخ را چه شده؟ که سخنی از جصاص نقل می‌کند و می‌گوید این نظریه حنفی است. و از قرطبی قولی را می‌آورد و می‌گوید این رأی مالکی است و از خاذن نقل قول می‌کند و می‌گوید نظریه شافعی است. و با نقل جمله‌ای از ابن قدامه می‌گوید: این نظریه‌ی حنبلی هاست. چرا از خود ائمه چیزی نقل نمی‌کند؟ چرا از ابوحنیفه و شافعی و مالک و احمد نقل قول نمی‌کند تا سخن او علمی و محکم باشد و چون نقل کند ناگزیر باید بیان کند که از کجا نقل کرده است؟

ما می‌بینیم که اندکی بعد غزالی از سخن قبلی‌اش رجوع کرده و می‌گوید: «بی گمان از علمای مذاهب اربعه کسانی هستند که معتقدند چهره عورت نیست». بسیار تفاوت بزرگی است بین اینکه بگوییم نظر فقهای اربعه و بین اینکه بگوییم از فقهای مذاهب کسانی هستند که چنین نظریه‌ای داشته باشند. به همین دلیل به طور مثال و به صحت از امام احمد ثابت شده که در کتاب «أحکام النساء» که یکی از نوشته‌های اوست می‌گوید: «بدون تردید همۀ زن عورت است». و این از روایات متعددی نقل شده و قول مشهور مذهب امام احمد، همین است».

ج- در تأئید نظریه‌ی، پوشیدن چهره‌ی زن، طبری در جلد هیجدهم ص۱۱۹ دو روایت، با دو سند صحیح از ابن مسعود نقل می‌کند. و نیز از طریق علی ابن ابی طلحه از ابن عباس در تأئید این موضوع اثر دیگری روایت شده است، این اثر را طبری و ابن ابی حاتم و ابن مردویه از ابن عباس تخریج کرده‌اند؛ و مذهب انس ابن مالک و عایشه وکسان دیگر همین بوده است، واین عقیده‌ی بسیاری از سلف امت مانند عبیده سلمانی، قتاده، حسن بصری، سعید بن جبیر، ابراهیم نخعی، عطاء خراسانی، محمد بن کعب قرظی و دیگران است و چون تعداد افرادی که در این مسئله ابراز نظر کرده‌اند، به طور نسبی ـ بین وجوب و استحباب پوشیدن چهره ـ متعدد هستند؛ من معتقدم آن‌هایی که در منابع معتبر و کتب تفسیر قول بر عدم وجوب پوشیدن چهره از ایشان نقل شده است، تعدادشان در میان سلف از افراد مذکور کمتر هستند. نتیجه اینکه نسبت دادن این نظریه به جمهور، عملی شتاب زده و مسئله‌ای است که ایجاب می‌کند به صورت مطلق و این گونه از جمهور پذیرفته نشود.

آیا به طور مثال نظریه دو یا سه نفر از ائمه‌ی اربعه رأی جمهور است؟ آیا تنها آنان بدلیل اینکه اتباعی دارند به عنوان کسانی هستند که از ایشان پیروی می‌شود؟ آیا با این باور از نظریۀ صحابه و تابعین و کسانی که بعداً آمده‌اند اغفال کنیم و آنان را از جمهور بحساب نیاوریم، بدون شک صحابه و تابعین از کسانی که بعداً آمده‌اند آگاهترند. این را در حالی می‌گویم که مسئله در تعداد افرادی که طرفدار وجوب و مستحب بودن چهره هستند، مسئله‌ی نسبت عددی باشد.

دـ حجاب در میان اعراب شناخته شده است، من می‌خواهم در این موضوع ـ یعنی موضوع حجاب ـ درنگی در بعضی چیزها داشته باشیم؛ زیرا از تعدادی برادران شنیده‌ام که برخی دختران جوان حتی در این کشورها (حوزه‌ی خلیج) تحت تأثیر پرگویی‌های غزالی قرار گرفته‌اند، زیرا این مرد آنچه از خودش می‌گوید با قوت و تندی و شدت تمام مطرح می‌کند و خواننده را در حصار قرار می‌دهد. تا جائی که خواننده‌ای که شناختی از شریعت و دارای آگاهی عمیق نیست در موضع گیریش آشفته، متزلزل و سست می‌گردد و خودش آماده‌ی پذیرفتن نظریات نویسنده می‌یابد. و این شیوه وی در بسیاری از باسوادهایی که در علم شرعی و آگاهی‌های دینی توانا نیستند، مؤثر واقع شده است.

من (سلمان عوده) می‌گویم حجاب در میان اعراب حتی عرب جاهلی معروف و شناخته شده است. و نام‌ها یا انواعی دارد، از جمله: نقاب، خماره، نصیف و ... .

«نابغه» در قصیده‌ای می‌گوید:

سقط النصیف ولم ترد إسقاطه
فـتـنـاولتــه واتـقـنـنـا بالـید

رو پوشش افتاد، در حالی که نمی‌خواست بیافتد. آن را برداشت در حالی که با دستش، خودش را از ما حفظ می‌کرد.

و گفته شده نصیف لباسی است که زن بر روی همه لباس‌هایش می‌پوشد [۱۴]. در حدیثی که امام بخاری از انس بن مالک روایت کرده، آمده که پیامبر جضمن حدیثی طولانی فرمود: «... اگر زنی از بهشتیان بر زمین سرک کشد تمام آنچه بر روی زمین است روشن و نورانی می‌شود و بوی خوش اوزمین را پر می‌کند ونصیف ـ رو پوش ـ آن از دنیا وآنچه در آن است بهتر است ...».

تردیدی نیست که این توصیف در میان صحابه شناخته شده بود و اسلام زنان مؤمن را به پوشش و حشمت دستور داده و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ[النور: ۳۱] «و آشکار نکنند زیورهایشان را جز آنچه قهراً آشکار می‌گردد».

آنان منظور از این را، حجاب و پوشش می‌دانستند.

اگر بگوییم مقصد از ﴿مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖدر آیه این است که بدون اراده زن ظاهر شود، بطور مثال باد حجاب را کنار زند و کسی او را ببیند و یا قسمتی از ساقش به همین سبب مشاهده می‌شود، یا بدون ارادۀ زن حجابش بیافتد، ایرادی ندارد و این همان دیدگاهی است که «ابن عطیه» ذکر کرده و «آلبانی» در «الحجاب» ترجیح داده است. و اگر طبق نظریۀ دیگر بگوییم مقصد از ﴿مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖآرایش ظاهری اعم از لباس و دیگر آرایش‌ها است، نیز اشکالی ندارد.

اما این فرموده خداوند: ﴿يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ[الأحزاب: ۵۹]. «رداهای ـ جلباب‌ها ـ خود را جمع و جور بر خویش فرو افکنند».

باید بگوییم: جلباب لباسی از چادر گشاد است که زن با آن تمام بدنش را پوشانده و آن را بر روی تمام لباس‌هایش می‌پوشد.

مؤلف می‌گوید: جلباب در میان ما شبیه عبا است و در صحیحین از ام عطیه روایت شده است که وقتی پیامبر جبزنان دستور داد برای نماز عید بیرون شوند پرسیدند: ای رسول خدا ج! کسانی از ما هستند که جلباب ندارند. پیامبر جفرمود: «خواهرش او را با جلبابش بپوشاند».

و قرطبی در (۷/۲۴۳) می‌گوید: «طبق قول صحیح جلباب لباسی است که تمام بدن را میپوشاند».

و آنگاه که از پیامبر جدربارۀ پوشش و لباس محرم سوال شد، فرمود: «زن در هنگام احرام نقاب نزند و دستکش نپوشد». [۱۵]این قسمتی از حدیث ابن عمر است و معنای این حدیث این است که پوشیدن نقاب (روبند) در میان طبقه متوسط زنان مسلمان معروف و شناخته شده بوده است.

ترمذی و ابن خزیمه از حدیث ابوهریره روایت می‌کنند که پیامبر جفرمود: «المرأة عورة فإذا خرجت استشرفها الشیطان»یعنی: «همه‌ی زن عورت است، هرگاه بیرون رود شیطان بر او می‌نگرد». این عبارت بر این دلالت دارد که همه‌ی زن عورت است. هیچ چیز از او استثناء نیست به جز آنچه بر مبنای دلیل استثناء شده است.

کتب خمسه به جز نسائی حدیثی روایت کرده‌اند و ترمذی آن را صحیح دانسته به این شرح: پیامبر جفرمود: «هرگاه شما زنان مسلمان برده‌ای مکاتب داشتید و برده دارای چیزی بود که بهایش را بپردازد؛ باید از او حجاب بگیرید». و نیز احمد و ابوداوود و ابن ماجه از عایشهلروایت می‌کنند که می‌گفت: «در مسیر حج کاروان‌ها از کنار ما عبور می‌کردند و ما زنان احرام بسته بودیم. وقتی به برابر ما می‌رسیدند جلباب‌ها را بر چهره‌هایمان می‌انداختیم و چون از ما رد می‌شدند جلباب را بر می‌داشتیم». [۱۶]

و نیز حاکم از حدیث اسماءلروایت کرده که می‌گفت: «ما زنان مسلمان چهره‌هایمان را از مردان می‌پوشیدیم و پیش از احرام موی سرمان را شانه می‌زدیم».

درباره‌ی این حدیث حاکم گفته است: بر شرط شیخین، صحیح است.

و مانند این حدیث را امام مالک در مؤطا با سند صحیح از حدیث فاطمه دختر منذر روایت کرده که می‌گفت: «ما زنان مسلمان چهره‌هایمان را می‌پوشیدیم در حالی که احرام بسته بودیم و اسماء دختر ابوبکر صدیقبنیز همراه ما بود».

بنابراین کاروان زنان مسلمانان که راهی حج بودند و عایشه و اسماء و فاطمه دختر منذر در میانشان بوده است. همه صورت‌هایشان را در حالی می‌پوشیدند که احرام بسته بودند و همین که ثابت شد با وجود نهی از پوشیدن صورت در حال احرام باز هم زنان مؤمن صورت‌هایشان را با حضور «امهات المؤمنین» می‌پوشاندند، این خود بر این امر دلالت دارد که پوشیدن صورت واجب است؛ زیرا واجب آن است که ترک نمی‌شود مگر در صورتی که از آن حکمی واجب‌تر ثابت شود. و نیز در صحیحین از حدیث عایشه ثابت است که سودهلپس از این که حکم حجاب نازل شد برای انجام کاری بیرون رفت ـ او که زنی تنومند بود و قیافه‌اش برای کسانی که از پیش او را می‌شناختند آشنا بود ـ عمرساو را دید و گفت: سوگند به خدا، ای سوده تو از ما پوشیده نمی‌مانی . از این حدیث چنین استنباط می‌شود که عمرساو را از صورتش نشناخت بلکه از تنومندی بدنش شناخت. و نیز ابودرداء و کسان دیگر از ام سلمه روایتی نقل کرده‌اند مبنی بر اینکه: پس از نزول آیه: ﴿يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ[الأحزاب: ۵۹] زنان انصار در حالی بیرون می‌شدند که گویا بر سرشان کلاغ نشسته است؛ زیرا پارچه‌ای کیسه مانند و سیاه پوشیده بودند.

ابوداود و ابن مردویه از حدیث عائشهلروایت کرده‌اند: وقتی آیۀ مذکور نازل شد زنان چادرهای خودشان را پاره کرده و به سر بستند و پشت سر پیامبر چنان نماز می‌خواندند که گویا کلاغ روی سرشان نشسته است.

این‌ها از دلائلی که غزالی آورده بیشتر و صحیح‌تر و واضح‌تر، در دلالت است و چون جای بحث بیشتر از این نیست، می‌توان به کتاب‌های تخصصی در این باره رجوع کرد مانند: رساله‌ی شیخ الاسلام ابن تیمیه و کتاب حجاب مودودی و رساله‌ی شیخ محمد بن عثیمین و رساله‌ی شیخ عبدالعزیز بن باز و رساله‌ی سندی وکسان دیگر باید دانست که استدلال‌های آقای غزالی مؤید ادعایش نیست و به خاطر پرهیز از طولانی شدن به برخی مثال‌ها بسنده می‌کنیم.

بطور مثال یکی از دلائلش اینست که می‌گوید: «بدون تردید اسلام به حفاظت چشم دستور داده است. حفاظت چشم از دیدن صورت‌ها است و اگر چنین نباشد حفاظت چشم چه معنائی دارد؟!» این درست نیست زیرا شکل و قیافه‌ی ظاهری زنان نوعی احساسات در مرد بوجود می‌آورد که او را برانگیخته می‌کند، این برای هر انسان واضح است، حتی اگر زن را با حجاب و نقاب کامل باشد. وانگهی حفاظت چشم از صورت وچهره‌ی زن به این دلیل است که شخص مسلمان بسی اوقات با زنی کافر و فاسق و یا دختری که هنوز به بلوغ نرسیده برخورد می‌کند، بهمین دلیل دستور داده شده، چشمان را از دیدن چهره‌ی، اینگونه زنان نیز حفاظت کند. مانند این حدیث که پیامبر جفرموده است: «هرگاه کسی از شما زنی را دید که از زیبایی‌اش تعجب کرد». مشخص است که معنای این حدیث دیدن صورت نیست و چه کسی گفته است غریزه‌ی جنسی انسان فقط با دیدن صورت زن تحریک می‌شود؟ و گاهی اوقات دیدن بدن پوشیده‌ی زن از دیدن چهره در تحریک قوی‌تر است. ولی داستان زن سبزه‌ی گندمگون «سفعاء الخدین» که غزالی از آن استدلال کرده، که پیامبر سخنرانی کرد و فرمود: «اکثر شما زنان هیزم جهنم هستید، زنی برخواست و گفت: چرا ای رسول خدا؟ ...» این داستان حادثه‌ای مشخص است که می‌تواند احتمال‌های زیادی داشته باشد و مبنی‌بر همین احتمالات نمی‌توان آن را مورد استدلال قرار داد. از جمله احتمالات: آیا این داستان قبل یا بعد از نزول حجاب بوده؟ آیا آن زن آزاده یا کنیز بوده؟ و در مسند روایت شده که آن زن از زنان فرومایه بوده «أنها کانت من سفلة النساء»و آیا آن زن پیر وکار افتاده بوده؟ و معروف است خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا يَرۡجُونَ نِكَاحٗا فَلَيۡسَ عَلَيۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعۡنَ ثِيَابَهُنَّ غَيۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِينَةٖۖ[النور: ۶۰] «زنان کار افتاده‌ای که میل به ازدواج ندارند اگر لباس‌های خود را ـ رو بند و نقاب ـ کنار بگذارند (و با جامه‌های معمولی با دیگران معاشرت کنند) گناهی بر آنان نیست؛ در صورتی که زینت را نشان ندهند».

علاوه بر اینکه در حدیث آمده «... سفعاء الخدین»یعنی در گون‌هایش سیاهی بود از این جمله چنان استنباط می‌شود که آن زن پیر بوده و نیز در حدیث دیگری آمده: «... سفلة النساء»یعنی از زنان فرومایه بوده است. با این حال مؤلف موضع‌گیری داردکه یادآوری خواهد شد.

و استدلال دیگرش از داستان فضل بن عباس و آن زن خثعمیه است که در حجة الوداع فضل پشت سر پیامبر جبود، زنی پیش پیامبر جآمد از او سوال می‌کرد فضل به آن زن نگاه می‌کرد و رسول خدا چهره‌ی فضل را به طرف دیگر می‌گرداند...). غزالی می‌گوید: «این حدیث دلیلی است بر اینکه صورت آن زن ظاهر بوده است و پیامبر بر آن زن ایراد نگرفت.

جواب اینست که پدر آن زن او را آورده بود تا او را به پیامبر جپیشنهاد کند، و علت ظاهر بودن صورتش هم این بوده که شاید پیامبر با دیدن زیبائی‌اش ترغیب به ازدواج با او گردد، حافظ ابن حجر [۱۷]می‌نویسد: ابویعلی با اسناد قوی از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس از فضل روایت می‌کند: «من پشت سر پیامبر جسوار بودم صحرانشینی آمد که دختری زیبا همراه داشت و آن را به پیامبر نشان می‌داد. به امید اینکه با او ازدواج کند». و اینکه گفته است پدرم پیر و فرتوت شده و نمی‌تواند روی سواری خودش را نگه دارد، حمل بر این می‌شود که پدر بزرگش بوده است. وانگهی چه کسی گفته است آن زن نقاب زده نبوده؟ زیرا در صورت برداشتن نقاب و روبند مقداری از زیبایی ـ که کم نیست ـ ظاهر می‌شود و مشخص می‌شود که آن زن بطرف فضل نگاه می‌کرد.

داستان زن نقاب زده‌ای که به جستجوی فرزندش آمده بود و مردی به او گفت: آیا نقاب زده از فرزندت سؤال می‌کنی؟!

آن زن در پاسخ گفت: «اگر فرزندم را از دست دادم حیائم را از دست نداده‌ام».

غزالی می‌گوید: «این حدیث دلیلی بر اینکه اصحاب پیامبر جاز روبند و نقاب تعجب می‌کردند». این استدلالش پاسخ‌هائی دارد از جمله:

۱- این حدیث را ابوداود (۳/۱۳) روایت کرده است، و حدیثی است ضعیف و در سند آن فرج بن فضاله است که ضعیف است و نیز عبدالخبیر بن ثابت بن قیس در سند آنست که مجهول الحال است و پدرش مقبول است یعنی: اگر متابع نداشته باشد، ضعیف است.

۲- و بر فرض صحت در این حدیث چیزی نیست که بر مدعای غزالی دلالت داشته باشد. و حتی نقاب زدن آن زن بیانگر مشهور بودن نقاب در میان زنان مسلمان است، و تعجب کردن سوال کننده به این دلیل بوده که زن کم طاقت و ضعیف است و چون با گرفتاری و مصیبت روبرو شود چه بسا که قسمتی از ادب لازم را فراموش کند.

و داستان ابوسنابل و سبیعه اسلمیه که بعد از پاک شدن از نفاس خودش را برای خواستگاری آراسته بود. در آن آمده که خودش را آراسته بود و کیفیت آرایش توضیح داده نشده و آرایش در دست‌ها و پاها و چشم‌ها و لباس‌ها و روبند و غیره ممکن است. بنابراین در این دلیلی وجود ندارد که چهره‌ی آن زن ظاهر بوده است.

مسئله‌ی نپوشیدن صورت در نماز و احرام که مؤلف در چند جا درباره‌ی آن بحث کرده از جمله در کتاب «الدعوة تستقبل قرن‌ها الخامس عشر ص۱۶۲» این در صورتی است که مردان نامحرم حضور نداشته باشند، و پیش‌تر حدیث عائشه و فاطمه دختر منذر در اینباره ذکر شد و نمی‌دانم نظریه‌ی غزالی درباره‌ی این گفتار خطابی در «معالم السنن» چیست؟ که می‌گوید: «از پیامبر جثابت است که زن احرام بسته را از روبند زدن نهی کرده، ولی آویزان کردن لباس از طرف سر، برچهره را بسیاری از فقهاء جایز دانسته‌اند و فقط از پیچیدن لباس یا چادر و یا بستن نقاب و لثام و روبند بر چهره منع کرده‌اند. و برخی از فقها گفته‌اند زن لباسش را از سرش بسته و به صورت آویزان کند. عطاء، مالک، سفیان ثوری، احمد حنبل، اسحاق جزء همین فقها هستند و نظریه‌ی محمد بن حسن نیز همین است، امام شافعی جواز این مسئله را بصورت مشروط پذیرفته ومسئله را تفسیر نموده است.

و امام شافعی در کتاب «الأم ۲/۱۶۲» می‌گوید: «در صورتی که زن در جایی مشخص در معرض دید ـ نامحرمان ـ است می‌تواند جلباب یا چادر یا دیگر لباس‌هایش را از طرف سر بر رویش آویزان کند، و آن را از چهره‌اش مقداری جدا کرده تا چهره‌اش پوشیده شود و پوشش به صورتش چسبیده نباشد، و این مربوط به حالتی است که زن احرام پوشیده. همان گونه که مشخص است نظریه امام شافعی در این باره شفاف است. وانگهی از ابن عباس در این باره روایت شده که: «زن درحالت احرام با جلبابش چهره‌اش را بپوشد ولی نپیچاند».

از طاووس روایت است: «که زن در حالت احرام پارچه بر چهره‌اش آویزان کند و نقاب نبندد» نمی‌دانم پس از این نقل قول‌ها هنوزم شیخ غزالی چطور اصرار دارد که حجاب بدعتی است که در دوران عقب ماندگی و تاریکی‌ها، مسلمانان بدان گرفتار شده‌اند و کسانی که معتقد به حجاب هستند، سخت گیرند؟!

[۱۲] نگرشی نو. [۱۳] این عنوان را آقای ناروئی به عنوان «کشمکش حجاب و نقاب» ترجمه کرده است. [۱۴] ر.ک. به لسان العرب (۹/۳۳۳). [۱۵] ر. ک. به صحیح بخاری. [۱۶] این حدیث را بیهقی روایت دکرده و سند آن صحیح است. [۱۷] ر. ک. فتح الباری ۴/۶۸