موضعگیری هجدهم: حدیث ساق (ص: ۱۲۶)
آقای غزالی حدیث ساق را ذکر کرده و یاد آور شده که خداوند در قیامت ساقش را ظاهر میکند و آیهی ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾[القلم: ۴۲] «روزی که ساق عریان خواهد شد»به این روایت ربط داده که خداوند به مؤمنان نزدیک میشود و ساقش را ظاهر میکند. و سپس میگوید: این متن بینهایت پیچیده، آشفته و مبهم است. از این رو جمهور علما آن را نپذیرفتهاند. قاضی عیاض کوشیده بگوید: کسی که در آغاز با یک شکل نزد مومنان آمده و آنان منکر او شدند، یکی از فرشتگان بوده است و در ادامه بحث میگوید: «وانگهی چرا یکی از فرشتگان این نمایش گیج کننده را بازی میکند؟ به اجازه چه کسی؟ و اساساً چه فایده در بر دارد؟»
و میگوید: «حدیث سراسر معلول و آشفته است. و الصاق آن به آیه اشتباهی بیش نیست. برخی از بیمار دلانی که مرض جسم گرایی دارند، این روایات را شایع میکنند. مسلماً یک مسلمان حقیقی شرم میکند از اینکه این روایات را به پیامبر خویش نسبت دهد». [۵۷]
تعلیق و توضیح:
۱- صفت ساق برای خداوند متعال در قرآن و سنت از حدیث ابوسعید و دیگر روایات ثابت است. در این روایت آمده که پروردگار ساقش را ظاهر میکند. اثبات صفت ساق برای پروردگار از اثبات صفت «وجه» و «ید» و «قدم» و دیگر صفات شگفت انگیزتر نیست.
تمام صفاتی که در قرآن و روایات صحیح آمده به همان صورتی که شایستهی مقام و بزرگی اوست، ثابت است. و ما صفات پروردگار را مانند صفات خودمان نمیدانیم.
۲- جمهور علمایی که این متن را نپذیرفتهاند چه کسانی هستند؟ دیدگاههایی که به نپذیرفتن متن توسط جمهور دلالت دارد، کجاست؟
ما یقین داریم که همهی پیشوایان معتبر حدیث و تفسیر و کسانی که امت از آنان پیروی کردهاند، اسمها و صفاتی که برای خداوند در سنت آمده ثابت میدانند. و این یکی از آنهاست، و بسیاری از محدثین و ... این حدیث را در کتابهایشان ذکر کردهاند که امام بخاری و مسلم رحمهما الله و غیره را میتوان نام برد. و کما اینکه تعدادی را یادآور شدیم.
۳- هدف آقای غزالی از این سخن چیست؟ که میگوید: «برخی بیماردلانی که مرض جسم گرایی دارند این روایات را شایع میکنند».
منظور مؤلف این است، برخی افرادی که تلاش میکنند خداوند را به جسم بودن توصیف کنند و کلمهی تجسیم «جسم داشتن خداوند» لفظی جدیدی است و در زمان سلف امت اسلام شناخته شده نبوده، بنابراین باید مفصلاً در این باره بحث شود:
هرکس بپرسد: آیا خداوند جسم است یا خیر؟ در پاسخ میگوییم این کلمه در قرآن و سنت ثابت نیست. بنابراین تا تفسیر نشود و منظور از آن روشن نگردد نمیتوان آن را نفی نمود.
اگر منظور گوینده این باشد که صفات شنوایی، بینایی و غیره برای ذات خداوند ثابت است و خداوند از مخلوقات جداست و بالای آسمانهاست که این معنا صحیح است لیکن نام جسم را برای خداوند بکار نمیبریم.
اگر منظور از جسم این باشد که ذات خداوند مرکب است. و برخی اعضای آن به برخی اعضا -مانند مخلوقات- نیازمند است، که همه اینها باطل است.
هر چند چنین واژهای هرگز در کتاب و سنت مورد استفاده قرار نگرفته است.
۴- آقای غزالی میگوید: «برخی کسانی که مبتلا به بیماری جسم گرایی هستند این روایات را شایع میکنند».
کسانی که این روایات را شایع میکنند، پیشوایان سلف هستند، آنانی که در اخلاص که برای خدا و رسول داشتهاند نمیتوان شک نمود.
و چه پخش و نشر بالاتر از این است که امام بخاری و مسلم در کتاب صحیح شان آن را ثبت کردهاند و نیز ابن منذر و عبدالرزاق و عبد بن حمید و کسان دیگر آن را نقل و روایت کردهاند.
و چه انتشاری بیشتر از این است که مفسران قرآن آن را در کتابهای تفسیرشان ثبت کردهاند؛ مفسرانی مانند ابن کثیر، شوکانی و سیوطی و کسان دیگر آیا ممکن است این بزرگواران را اینگونه توصیف کنیم؟!
هرگز! و اما شاید منظور مؤلف از این سخنش برخی جوانانی باشند که در واقع رودروی او هستند و با او جر و بحث میکنند و چه بسا که جر و بحث او با جوانان به حدی رسیده که اینگونه کلماتی بگوید و چنین موضعگیری داشته باشد. و حتی اگر چنین باشد باز هم جایز نیست؛ زیرا حتی آنانی که این روایات را شایع میکنند برحق هستند مسئله هرچه باشد چیزی جز روایات صحیح را شایع نمیکنند. به همین دلیل میگوییم قطعاً توصیف کسانی که این صفات را برای خداوند ثابت میدانند، اینگونه شایسته نیست.
شیخ الاسلام ابن تیمیه/میگوید: [۵۸]بیگمان بدعتیها کسانی که صفات خداوند را ثابت میدانند مشبه مینامند.
تا جایی که بیشتر معتزلیها، عموم ائمهای مانند: مالک و پیروان او وثوری و اوزاعی و شافعی و احمد و پیروانشان و اسحاق و ابوعبید و کسان دیگر از اهل سنت را مشبه مینامند.
ابو اسحاق ابراهیم بن عثمان بن درباس شافعی کتابی نوشته به نام «تنزیه ائمة الشریعة عن الالقاب الشنیعة» یعنی: (پیراسته نمودن پیشوایان شریعت از لقبهای زشت و ناپسند) در این کتاب دیدگاه سلف و کسان دیگر را در این باره ذکر کرده است و یادآور شده که هر فرقه از فرقههای مبتدعه با گمانهای باطلشان به اهل سنت لقبهایی دادهاند، چنان که روافض اهل سنت را ناصبی و قدریه آنان را جبریه و مرجئه آنان را شکاک و جهمیه آنان را مشبهه و اهل کلام آنان را حشویه ... مینامند.
[۵۷] ر.ک. نگرشی نو.../۲۲۶. [۵۸] ر.ک. الفتاوی.