شیخ سلمان العوده در گفتگویی آرام با شیخ محمد غزالی

فهرست کتاب

جوانب اختلاف میان غزالی و مدرسۀ عقل گرایی

جوانب اختلاف میان غزالی و مدرسۀ عقل گرایی

جنبه‌های اختلاف بسیارند، مهم‌ترین آن‌ها عباتند از:

۱- عقل: از دیدگاه غزالی عقل محدوده‌ی خاص به خودش را دارد که می‌توان در آن زمینه اظهار نظر کرده و کار ساز باشد، و آن در چارچوب موضوعات فلکی، جهان‌شناسی و امور دنیوی همچون: بازرگانی، صنعت، پزشکی و غیره است اما در باب روابط انسانی و حاکمیت آن بر روی زمین، فقط شریعت‌های آسمانی است که بحث می‌کنند، خبر می‌دهند، و دارای امر و نهی می‌باشند.

چنان‌چه شیخ در کتاب: «دفاع عن العقیده والشریعه» ص۱۲۱ بیان داشته است. و ادامه می‌دهد: «بدون شک تنها دین است که بصورت مجمل یا تفصیل در باب اعتقادات و عبادات حکم می‌کند».

و می‌افزاید: «عقل سلیم و پاک بطور قطعی در می‌یابد که همانا وجود خداوند حق و او تعالی متصف به همه‌ی صفات کمال است، خضوع کامل برای اوست لیکن سخن گفتن از خدا و صفاتش فقط در محدوده‌ای باشد که خود او بیان داشته است و شناخت انواع عبادات واجب و غیره، بدون وحی امکان پذیر نیست. و این بدان معناست که: حرکت اندیشه‌ی انسانی در آنچه که خارج ماورای ماده (طبیعت) و کائنات است، باطل بوده و تلاش در راه ایجاد مراسم و اشکال مِن درآوردی بخصوص جهت بندگی و اطاعت خدا، نیز باطل است.

چه خوب است که عقل در راستای انجام وظایف ثمر بخش خود نشیط و فعال بوده و تلاش کند، و به آنچه که بیان و تعلیم آن را شریعت آسمانی بعهده گرفته قانع بوده و از آن بیاموزد».

از ناحیۀ نظر و تئوری نزد غزالی این چهارچوب عمومی است که عقل در دایره‌ی آن حکومت می‌کند. البته این مسلم، و بر آن اعتراضی وارد نیست؛ هرچند سخن او بیشتر جنبه‌ی عمومی دارد تا جنبه‌ی تحقیقی.

از نظر عملی و فرعی شیخ بصورت واضح موضع عقلی را از نقل مشخص ننموده بگونه‌ای که از خلال آن، منهج فکری، وی شناسایی شود. و بدانیم که آیا او دلیل عقل را مقدم دانسته و آن را اصل قرار می‌دهد، همچنان‌که از مدرسه‌ی عقل‌گرایی نقل کرده؟ یا با بودن نقل، عقل را فقط در راستای فهم و تسلیم و فرمانبرداری محدود می‌کند. و آیا در قضایای غیبی که به وسیله‌ی وحی بیان شده و عقل از معرفت آن‌ها عاجز است، عقل چه نقشی دارد؟ و نقش آن در احکام تفصیلی چیست؟... و دیگر سوالاتی که جوابی ندارند...؟!

علاوه بر آن که شیخ در بسیاری از مسائلی که خودش آن‌ها را خارج از محدوده و چهارچوب عقل [۴]قرار داده، عقل را دخالت داده است!! مانند: مسائل زنان، مسائل عقیده و احکام شرعی که زندگی فرد واجتماع را تنظیم می‌کند، همچون حلال و حرام و غیره.

از این همه که بگذریم، ما شاهد انحراف‌های زیادی هستیم که به ادعای عقل‌گرایی، اتفاق افتاده است در حالی که آن عقل‌گرایی یک نفر است که اگر عقل ده نفر آن را قبول می‌کند عقل صد نفر آن را رد می‌کند، اگر حَکَم قرار دادن عقل جایز است، کدام عقل؟ عقل من، تو، یا غزالی؟ از این جهت می‌بینیم، بسیاری از مسائلی که غزالی با عقل عنوان کرده، دیگران با حجت عقلی نقض کرده و بطلان آن‌ها را بیان کرده‌اند.

لذا از سلف صالح ثابت شده که گفته‌اند: «کسی که دین و عقیده‌اش را در معرض جدل‌ها قرار دهد، ثابت نخواهد ماند».

و یا گفته‌اند: «هرگاه شخصی بیاید که در جدل قوی‌تر باشد، آیا با گفتار او دین خویش را تغییر دهیم؟!»

و نیز می‌توان گفت: که این همه مسائل فرعی که از دیدگاه غزالی به وسیله‌ی عقل به آن‌ها حکم شده، بیانگر منهج مشخصی نیست بلکه مسائل پراکنده‌ای هستند که نمی‌توان از روی آن‌ها حکم و قضاوت کرد.

ثانیاً: تأویل؛ با توجه به جایگاه عقل نزد شیخ معلوم می‌شود که جایگاه عقل نزد او پائین‌تر از جایگاهش نزد پیروان مدرسه‌ی عقل‌گرایان است.

ایشان غالباً این طور عنوان می‌کند که به نسبت دیگر عقل‌گرایان چه در نصوص عقیده یا احکام کمتر تأویل می‌کند مثلاً در «عقیدة المسلم» ص ۴۵ می‌نگارد: بعضی از صفات خدا که به وسیلۀ وحی بیان شده‌اند مثل: صفت «وجه»، «دست»، «چشم»، «قرار گرفتن بر عرش»، «نزول به آسمان» و نزدیکی با بندگانش را ثابت دانسته و کسانی که این نوع صفات را تأویل کرده‌اند، مورد انتقاد قرار داده است.

مانند کسی که گفته است:

«نهایت تلاش خردها در این میدان، به بن بست رسیدن است و اکثر تلاش جهانیان به گمراهی منتهی می‌شود».

«ارواح ما در وحشتند از بدن‌های ما نهایت دنیای ما رنج وگرفتاری است»

«در طول عمر از تلاش مان استفاده نبردیم غیر از اینکه مجموعه‌ای از قیل و قال جمع کردیم»

«چه قدر از کوه‌ها که بر قله‌های آن قرار گرفتند مردانی، و مردند و کوه‌ها، کوه‌هایند»

شیخ می‌گوید: بدین منوال هر آنچه از صفات بطور قطعی در کتاب خدا و یا در سنت رسول الله جثابت شده، قبول داشته و آن را تأویل نمی‌کنیم.»

در صفحه‌ی ۴۷ همان کتاب چنین می‌گوید: «من شخصاً مذهب سلف را ترجیح داده و بر می‌گزینم و این را رد می‌کنم که عقل اسلامی در بحث و جستجوی خسته کننده‌ی آنچه که ماوراء ماده است، خود را مشغول کند وبدان خرسندم که آیات و احادیثی که متضمن اوصاف خداوند متعال است را بدون تأویل قبول دارم».

نیز شیخ برخی دیگر اسماء و صفات خدا را بدون تأویل ثابت دانسته است هرچند در این موضع‌گیری‌اش مقداری مضطرب و هراسان بوده است، که به آن اشاره خواهم کرد.

و عقیده‌ی ایشان درباره‌ی فرشته گان و جن و شیاطین بدور از تأویل و کج اندیشی بوده که محمد عبده و دیگر بزرگان مدرسه‌ی عقل‌گرایی به آن مبتلا بوده‌اند. چنان‌چه در کتابش: «مائة سوال عن الإسلام» (۲/۱۱۲، ۱۱۹) آن را مشاهده می‌کنیم. و نیز می‌بینیم که ایشان قضایای دیگری را که بسیاری از عقل گرایان، انکار کرده‌اند را ثابت دانسته و قبول کرده است.

همچون فرود آمدن عیسی÷از آسمان به زمین و خروج دجال و طلوع خورشید از سمت مغرب و خارج شدن «دابه» درآخرالزمان و غیره. [۵]

لذا در کتاب «دستور الوحدة الثقافیة» ۸۲، در خصوص تأویل فرشتگان توسط محمد عبده به صراحت گفته است که ایشان اشتباه کرده است. و اذعان داشته که این تأویل او را عموم اهل علم رد می‌کنند.

سوم: احکام شرعی عملی.

آنچه گذشت متعلق به نصوص عقیده بود.

اما در عرصه‌ی عملی احکام شرعی غزالی ارزش نص و ضرورت توقف در برابر آن را بصورت آشکار بیان نموده و عمل به آن را با اهمیت دیده است.

درکتاب «دستور الوحده» تحت عنوان «نص و مصلحت» [۶]با یادآوری آنچه که به عمرسنسبت داده‌اند که ایشان بدلیل مصلحت عمل به برخی از نصوص را لغو و یا حد اقل متوقف کرده و برخی دیگر را به خاطر مصلحت از بین برده است، چنین گفته:

«این سخن خطرناکی است، معنای آن این است که گاهی پیام آسمانی با مصلحت عمومی، مخالف است و در چنین حالتی، انسان اجازه دارد بر علیه آن حرکت کرده و به آن توجه نکند. هر دو مفهوم این سخن دروغ و مردود است. هرگز نصی آسمانی وجود ندارد که مخالف با مصلحت باشد و در اختیار بشر نیست که نصی را لغو کند».

سپس شیخ به پاسخ مسائلی پرداخته که به عمر فاروقسنسبت داده‌اند. مثل: ممانعت عمر از دادن سهم به «مؤلفة القلوب» و عدم اجرای حد بر دزد در قحط سالی و ممانعت از ازدواج با زنان اهل کتاب و گفته است: قطعاً نصوص عبادات و معاملات از نظر ضرورت و احترام و اجرا با هم برابرند».

شیخ در «کیف نفهم الإسلام» ۱۸۳، ضمن جملات زیبایی این قضیه را واضح‌تر به این صورت بیان کرده است:

«اعتقادات، عبادات، اخلاق، احکام و حدود همه قوانین الهی برای مخلوقات هستند و هر تلاشی در راستای از بین بردن آن‌ها و یا کم و زیاد کردن شان و یا جنجال آفرینی در آن‌ها، نوعی خروج از اسلام و افتراء بر خدا و بهتان بر مردم و یورش بدون علم بر حقیقت است و به هیچ صورت از کسی پذیرفته نیست که بگوید: این نص وقتش تمام شده یا این حکم زمانش گذشته یا بگوید: امروز زندگی به مرحله‌ای رسیده که می‌طلبد بعضی از احکام ترک و یا از قسمتی از شریعت چشم پوشی شود؛ همه‌ی این‌ها تلاش‌هایی برای نابودی اسلام و باز گرداندن جاهلیت، بجای آن است.

باید دانست که منظور از تجدید دین، انجام دادن چنین تلاش‌های ناپسندی که ـ ذکر شد ـ نیست و کسی از علماء پیشین و متأخرین، تجدید اندیشه‌ی دینی را به معنای روا دانستن بدعت‌ها و پذیرفتن خواهشات و بازی کردن به نصوص و اصول، به وسیله‌ی هر متجاوزی، نفهمیده است، البته عده‌ای در این روزها شروع به راه انداختن سر و صدای عجیبی کرده‌اند به ادعای اینکه در مسیر اصلاحات دینی حرکت و احکام آن را با عصر جدید سازگار می‌کنند».

این سخن نیکویی است، اگر شیخ تا پایان راه در صحنه‌ی عمل و تطبیق بدان پایبند می‌بود؛ ولی کاملاً چنین نبوده، چنان‌چه به آن اشاره خواهد شد. از این رهگذر است که می‌بینیم شیخ در بسیاری از مسائل فقهی با رجال مدرسه‌ی عقلگرائی مخالفت کرده است. در کتاب «دستور الوحدة الثقافیة» ص۸۶، غزالی، ناخشنودی و اظهار بی‌زاری محمد ابوزهره را از «حد رجم» مورد انتقاد قرار داده است. ویاد آور شده که ابوزهره حد رجم را انکار کرده است. سپس، غزالی می‌گوید: کسی را که چنین گفته باشد، ندیده‌ام. (حد رجم را لغو کرده باشد) بجز عده‌ای از معتزله و خوارج در حالی که مسلمانان با این نظریه مخالفند. و همچنین در ص۸۶ می‌گوید: در فتاوای شیخ محمد شلتوت مسائلی وجود دارد که نیاز به بررسی مجدد دارند.

و همچنین در کتاب «الإسلام والمناهج الإشتراکیة» ص۱۲۹ـ ۱۳۳ شیخ غزالی انواع بیمه‌ها را مورد بررسی قرار داده و می‌گوید: همه حرام است و سخن کسانی که به جواز آن فتوائی داده‌اند را رد کرده است. بنابر این جای تعجب نیست که غزالی در کتاب «دستور الوحدة الثقافیه» ص۶۰۵ درباره حسن البنا سخن گفته و می‌گوید: حسن البنا بر منهج محمد عبده و شاگردش محمد رشید رضا ـ مؤلف المنار ـ دسترسی پیدا کرد. و در میان او و رشید رضا گفتگوی خوب و خالصی انجام گرفت. و ضمناً توان علمی شیخ رشید رضا را مورد تحسین قرار داده و از آن استفاده کرده است. لیکن خود را گرفتار آن چیزی که رشید رضا کرده بود، نکرده است. این‌ها برجسته‌ترین جنبه‌های اختلاف میان غزالی با مدرسه‌ی عقل‌گرایی است و انسان فقط به شنیدن همین قدر از این بحث بسنده کند، قطعاً خواهد گفت: کسانی که غزالی را به مدرسه‌ی عقلگرائی نسبت داده‌اند، واقعاً ظلم کرده و در اشتباهند. لیکن داور و قاضی نباید در صدور حکم عجله کند. تا آنکه سخن خصم را هم بشنود. بنابراین به بیان جانب دیگر نیز می‌پردازم.

[۴] از دیدگاه غزالی، چهارچوب و محدوده‌ی عقل: مسائل هستی شناسی و امور دنیوی محض است. [۵] ر.ک. به عقیدة المسلم ص۳۶۵ و نیز کتاب السنة النبویة ص۱۳۲،۱۲۴ [۶] ر. ک به صفحات: ۴۴ تا ۴۷