شیخ سلمان العوده در گفتگویی آرام با شیخ محمد غزالی

فهرست کتاب

موضع‌گیری دوازدهم: موسیقی(ص: ۶۷)

موضع‌گیری دوازدهم: موسیقی(ص: ۶۷)

آقای غزالی می‌گوید: «در مصر عموم مردم نیمه شعبان را جشن می‌گیرند اما این شب دارای اهمیت و مقامی نیست» و می‌گوید:

در گفتگویی که بین من و یکی از علمای خلیج صورت گرفت به من گفت، احادیث دروغین و جعلی نزد شما بازار گرمی دارد. گفتم: متأسفانه نزد شما هم چنین است! گفت: ما در برابر احادیثی که براساس آن‌ها حکم صادر می‌کنیم، درنگ کرده و در آن‌ها تأمل می‌کنیم. در حالی که شتابزده به او پاسخ می‌دادم خندیدم و گفتم: «گمان می‌کنم احادیثی که در رابطه با نیمه‌ی شعبان روایت شده‌اند از احادیثی که در خصوص تحریم غنا و موسیقی نقل شده‌اند قوی‌تر باشد». پس از این آقای غزالی دیدگاه ابن حزم را در خصوص روایاتی که در تحریم موسیقی نقل شده آورده، تا اینکه به حدیث ابومالک اشعری می‌رسد که در آن آمده: «لیکونن من أمتي أقوام یستحلون الحر والحریر والخمر والمعازف»: «مسلماً در امت من کسانی خواهند بود، که زنا و ابریشم و شراب و آلات موسیقی را حلال می‌دانند».

آقای غزالی می‌گوید: مسلماً معلقات امام بخاری قابل استدلال می‌باشند چون غالباً دارای اسنادی متصل هستند. اما ابن حزم می‌گوید: «در سند این روایت، بین بخاری و صدقه بن خالد، راوی حدیث انقطاع وجود دارد» این‌ها سخنان غزالی است و اضافه می‌کند:

«شاید منظور امام بخاری همه‌ی موارد مذکور در حدیث با هم باشد یعنی: مجموعه مراسمی که شامل شراب، موسیقی و زنا است که مسلماً این قضایا به اتفاق مسلمانان حرام و ناجایز هستند».

بالآخره آقای غزالی در لابلای این حرف‌هایش به این نتیجه می‌رسد که در تحریم موسیقی حدیث صحیح وارد نشده و صحت این حدیث را هم نمی‌پذیرد؛ چون طبق گفته ابن حزم منقطع است، و می‌گوید: بالفرض صحت، تمام موارد ممنوعی که در حدیث آمده با هم حرام می‌باشند یعنی: جلسه‌ای که در آن خوردن شراب، و نواختن بر آلات موسیقی و زنا با هم باشند حرام است. و از این حدیث حرمت تک تک موارد مذکور ثابت نمی‌شود.

تعلیق و توضیح:

۱- سخن آقای غزالی در رابطه با معلقات امام بخاری که می‌گوید: اسناد غالب معلقات امام بخاری متصل هستند، سخنی علمی و دقیق نیست.

صحیح این است که معلقات امام بخاری به دو دسته هستند:

نوع اول- معلقی که در جایی دیگر از صحیح بخاری بر اساس شرط امام بخاری سند آن متصل است، در این بحثی نیست.

نوع دوم- معلقی که در صحیح بخاری بصورت متصل نیست این نوع به دو دسته تقسیم می‌شود:

الف: آن است که امام بخاری با صیغۀ جزم و قطع مانند: «قال، حکی، روی، و یقول روایت کرده است؛ این نوع را از هر کس بصورت معلق روایت کرده باشد، صحیح است.

در این صورت بحث رجالی که امام بخاری صریحاً ذکر کرده باقی می‌ماند و باید بررسی شود. گاهی آن رجال به شرط امام بخاری و گاهی به شرط کسان دیگر صحیح و گاهی حسن هستند و گاهی تنها از خاصر انقطاع در میان راویان ضعیف است.

ب: دستۀ دیگر روایت‌های است که با صیغه‌ی تمریض مانند: «یروی، یحکی، یُقال و مانند این‌ها» روایت شده است. این گونه روایت‌ها بجز موارد اندک و نادر بر شرط امام بخاری نیست. اما برخی از این روایت‌ها بر شرط کسانی غیر از امام بخاری صحیح و برخی حسن هستند و برخی دیگر روایت‌های ضعیفی هستند که از طریقی دیگر ضعفشان جبران شده است. بعضی روایت‌های ضعیفی هم هستند که از طریق نیز دیگر ضعف‌شان جبران نمی‌شود.

بنابراین، سخن مؤلف که می‌گوید: سند غالب معلقات بخاری متصل هستند سخنی واضح و روشن نیست.

۲- اینکه آقای غزالی می‌گوید: «اما ابن حزم، می‌گوید: در سند این وایت بین بخاری و صدقه بن خالد، راوی حدیث انقطاع وجود دارد».

این سخن از ابن حزم است و ادعای اوست که در این سند انقطاع وجود دارد اگر در این مسئله، مسئله تقلید آقای غزالی از ابن حزم است که ما تعداد زیادی از علما را می‌شناسیم که این حدیث را صحیح قرار داده‌اند، بزودی ذکر خواهیم نمود. و اگر مسئله، مسئله تحقیق در سندهاست که باید تحقیق و بررسی شود.

درباره این حدیث ابن صلاح می‌گوید: «این حدیث- حدیث ابومالک ـ صحیح است و سند آن مشهور و بر شروط صحیح مورد قبول است».

و ابن حجر در کتاب «تغلیق التعلیق» که در آن سندهای متصل معلقات صحیح بخاری را جمع‌آوری نمود با روایت ۹ نفر از راویان از هشام بن عمار؛ همان کسی که امام بخاری در این روایت معلق از او روایت کرده است این حدیث را آورده است. و سپس بحث دربارۀ این حدیث را اینگونه ادامه می‌دهد: این حدیث بدون هیچ علت و ایرادی صحیح است و هیچ جای طعنه و نقدی در آن نیست، این در حالی است که ابومحمد بن حزم این روایت را با ایراد و جود انقطاع در میان امام بخاری و صدقه بن خالد و اختلاف در اسم ابومالک یعنی صحابی رد نموده است و همان گونه که مشاهده می‌کنیم من همین حدیث را از روایت ۹ نفر بصورت متصل از هشام که صحابی است آورده‌ام و در میانشان راویانی همچون حسن بن سفیان، عبدالله، جعفر و فریابی وجود دارد که حافظ و ثابت الحدیث هستند.

وانگهی همانگونه که مشاهده می‌کنیم این حدیث را تنها هشام بن عمار و صدقه روایت نکرده‌اند و نزد من شواهد دیگری وجود دارد که با ذکرشان بحث به درازا می‌کشید و این برایم خوشایند نیست، آنچه ذکر شد برای خردمندان و اندیشمندان کافیست. و همینطور علمای دیگر مانند ابن حبان هستند که این حدیث را صحیح دانسته ودر کتاب صحیح‌شان آن را تخریج کرده‌اند و نیز حافظ عراقی این حدیث را صحیح دانسته و ابن قیم در تهذیب سنن ابوداود این حدیث را از ۶ جهت صحیح دانسته و به ابن حزم پاسخ داده است. و نیز ابن رجب این حدیث را صحیح قرار داده است. این‌ها گروهی از ائمه و پیشوایان هستند که این حدیث را صحیح دانسته‌اند و این سندهای متصل بر این دلالت دارد که این حدیث صحیح است و ایراد و حرفی در آن نیست و به هیچ صورت ایراد و علتی بر آن وارد نیست. وانگهی این حدیث شواهد دیگری دارد از جمله:

روایتی است که امام احمد در مسند و حاکم در المستدرک از ابوامامه و امام ترمذی از عمران بن حصین روایت می‌کند و نیز در ترمذی شواهدی بر این روایت از علی و ابوهریرهسذکر کرده است و همچین شواهدی از گروهی از صحابه روایت شده که ابن مسعود، سلمان فارسی، عباده، انس، ابوسعید، سهل بن سعد، ابن عمر، عبدالله بن بسر، عایشه و کسان دیگر در میانشان هستند وانگهی آثار و روایات بسیار زیادی بصورت موقوف از جماعتی از سلف در تحریم موسیقی ثابت است.

اجازه دهید در این مسئله مقداری بحث را طولانی‌تر کنم. این بدلیل وجود اسباب و علت‌هایی است به این شرح:

اول: اینکه موسیقی مسئله‌ای فراگیری است که همه مردم به آن مبتلا هستند.

دوم: اینکه آقای غزالی کسانی را که می‌گویند موسیقی حرام است، به شیوه شگفت انگیزی مورد تعرض قرار داده است.

سوم: اینکه نوشتن این مطالب با منتشر شدن چکیده‌ای از بحث موسیقی از همین کتاب «السنة النبویة».

در بخشی از روزنامه‌ی «الشرق الأوسط» در این روز ـ یعنی: سه شنبه ۱۳/۹/۱۴۰۹ مصادف شده است [۴۵]. به همین دلیل این موضوع در میان طبقۀ متوسط مردم بازتاب عمومی داشته است و گروهی از مردم تماس گرفتند و در مورد همین موضوع سؤال کردند. بنابراین شایسته بنظر می‌رسید اگر در همین فرصت این بحث را مقداری طولانی‌تر کنیم ایرادی نخواهد داشت.

ابوبکر آجری و کسان دیگر نقل کرده‌اند که علما بر تحریم موسیقی اجماع کرده‌اند و نیز زکریا بن یحیی ساجی نقل کرده که علما بجز ابراهیم بن سعد مدنی و عبیدالله بن حسن عنبری در نهی از آواز خواندن اتفاق نظر دارند واین در خصوص آواز خواندن است نه آلات و وسایل موسیقی».

در رابطه با گوش دادن به آلت‌های موسیقی باید دانست که کسی از سلف به آن اجازه نداده است. فقط برخی از ظاهری‌ها و صوفی‌های متأخرین این را جایز قرار داده‌اند. ابن صلاح هم موسیقی را حرام دانسته و می‌گوید: «هر کس جواز شنیدن موسیقی را به احدی از علمایی که جایز است به آن‌ها اقتدا کنیم، نسبت دهد قطعاً مرتکب اشتباه شده است».

یعنی علمایی که جایز است در امور دینی به آنان اقتدا کنیم بر تحریم موسیقی و آواز خواندن اتفاق نظر دارند و شوکانی نیز اجماع بر تحریم موسیقی را نقل کرده است. [۴۶]

و اینک برخی از سخنان ائمه در این موضوع:

از امام مالک در مورد موسیقی که اهل مدینه جایز می‌دانستند، سوال کردند، گفت: «فاسقان این کار را می‌کنند» و سند این سخن از امام مالک صحیح است.

بر همین نظریه ابراهیم بن منذر خراعی و قاسم و کسان دیگر از علمای مدینه می‌باشند. علمای مکه امثال مجاهد و عطاء و علماء شام مانند مکحول و اوزاعی و از علماء مصر کسانی مانند لیث و از علمای کوفه شخصیت‌هایی همچون ثوری و ابوحنیفه و پیش از ایندو شعبی و نخعی و حماد معتقد بودند موسیقی، حرام است.

نظریه‌ی حسن بصری و علمای بصره و فقهای اهل حدیث، مانند شافعی و احمد و اسحاق و ابوعبید و غیره بر این است، که موسیقی حرام است.

به این ترتیب می‌دانیم که ائمه اربعه ـ ابوحنیفه و مالک و شافعی واحمد ـ جمهور پیروانشان بر تحریم موسیقی اتفاق نظر دارند.

و ابوطیب طبری شافعی کتابی در مذمت سماع و گوش دادن ترانه و سرود تألیف نمود و در آن نظریه شافعی را ذکر کرده که می‌گوید: هرگاه کسی کنیز خواننده‌ای داشت که مردم برای شنیدن آواز او جمع می‌شوند بدانید که آن فرد احمق است و شهادت او پذیرفته نمی‌شود.

۱- امام شافعی دربارۀ کسی که به آواز ترانه و موسیقی گوش می‌کند سخن خطرناکی گفته است؛ ایشان می‌گویند: هرکس به آواز ترانه و موسیقی گوش فرا دهد دیوث و بی‌غیرت است و حال چه می‌توان گفت. زمانی که زنان آزاده ترانه می‌خوانند و اینکه آواز ترانه از رادیوها یا نوارهای کاست پخش می‌شود و میلیون‌ها انسان در اقصی نقاط دنیا بدان گوش می‌کنند و یا از ویدئو و سی دی آواز ترانه با نمایش زیبایی‌ها و با سر و گردن و بازوهای عریان و بدنی که بجز مقدار کمی همه‌ی آن لخت است و این آهنگ‌ها وترانه‌های مشهور را می‌خوانند و این با حضور در جلسات اجرای آن چه فرقی می‌کند؟ آیا کسی با این حال می‌تواند بگوید موسیقی مباح و شنیدن آن جایز است. و امام ابوطیب طبری می‌گوید: تمام علمای شهرها بر کراهت و ممنوعیت ترانه و آواز خواندن اجماع کرده‌اند.

و نیز محمد بن مظفر شافعی که در سال‌های (۴۰۰ـ ۴۸۸ هـ ) می‌زیسته فتوایی درباره تحریم غنا و ترانه نوشت و جماعتی از بزرگان شخصیت‌های سرشناس علمی بغداد اعم از فقهای شافعی و حنفی و حنبلی‌ها آن را تأیید کردند.

و ﴿لَهۡوَ ٱلۡحَدِيثِمذکور در ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡتَرِي لَهۡوَ ٱلۡحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ[لقمان: ۶] را جماعتی از صحابه‌ای مانند: ابن عباس، ابن مسعود، ابوامامه، عایشه و ابن عمر به موسیقی ساز و آواز، تفسیر کرده‌اند.

و در تفسیر این آیه که خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱسۡتَفۡزِزۡ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتَ مِنۡهُم بِصَوۡتِكَ[الإسراء: ۶۴].

مجاهد می‌گوید: «منظور از این، ساز و آواز است».

به این ترتیب می‌دانیم که امت اسلامی از صحابه گرفته تا سلف و ائمه چهارگانه و جمهور یاران وپیروان‌شان معتقد به تحریم ترانه و آلات موسیقی و آواز خواندن هستند وکسی در این موضوع با آنان مخالفت نکرده بجز از متأخرین ظاهری‌ها، مانند: ابن حزم و نیز برخی صوفیانی که در احکام فقهی و غیره نظریات و دیدگاه‌هایشان اعتباری ندارد. [۴۷]

و سپس غزالی در صفحه‌ی ۷۰ [۴۸]می‌گوید:

ترانه‌هایی هستند که درست و سالم اجرا و خوانده می‌شوند و مفاهیم ارزشمندی هم دارند و این ترانه‌ها گاهی عاطفی و گاهی دینی و گاهی نظامی هستند که روح با آن‌ها همنوا می‌گردد و با آهنگ‌های آن بسوی اهداف بلند به حرکت در می‌آید. و نمونه‌هایی ازاین ترانه‌ها و سرودها را ذکر کرده و از جمله این سروده‌ی بوصیری است که در مدح رسول خدا جمی‌خوانند ـ بوصیری می‌گوید:

«درحالی که او پیامبر، یک نفر است. چون او را ببینی از بس عظمت و بزرگی دارد، گویا در میان جمعیتی است».

و یا این سروده شوقی را آورده، که می‌گوید: «پروردگارا! آیا برهان و استدلال بنده را بی‌نیاز می‌کند. در حالی که زندگی لغزش‌ها و خطاهای فراوانی دارد»

و سپس غزالی این قصه را یادآور می‌شود که:

بیاد دارم زمانی که در مکه مکرمه مدرس بودم رادیو را روشن کردم از اینکه دیدم موسیقی مورد علاقه‌ام را می‌شنیدم خوشحال شدم. هنوز با ترانه و آهنگی که بخش می‌گردید همگام نشده بودم که به ناگاه دانشجویی که تحت نظارت من پایان نامه/ رساله‌اش را می‌نوشت درب زد تصور کردم با وجود او می‌توانم به شنیدن ترانه مورد علاقه‌ام ادامه دهم. ولی او مرا قسم داد که رادیو را خاموش کنم، بنابراین مناسب دیدم به احترام او خواسته‌اش را بپذیرم و خودم مقداری از ترانه را تکمیل نمودم ـ ای همه‌ی شب! آنچه ظلمت و تاریکی است، کجاست؟ براستی نور خدا در دل من است، و این است آنچه که من می‌بینم».

می گوید: دانشجو فریاد زد این دیگر چیست؟ به او گفتم در میان مردم هرکس برای لیلی خود ترانه می‌خواند اما من منظور دیگری دارم.

گفت: مگر نمی‌دانی موسیقی همه‌اش حرام است!! گفتم من اینرا نمی‌دانم. و سپس آقای غزالی می‌گوید: پس از این بطور جدی به او رو کردم وگفتم: «اسلام دین منطقه‌ای نیست که تنها متعلق به شما باشد شما فقه صحرانشینی و عامیانه‌ای دارید که افق تنگی دارد که هرگاه آن را با اسلام در یک کفه، ترازو بگذاریم بزودی کفه‌ی اسلام سبک خواهد شد و به حرکت خواهد آمد و مردم از آن منحرف خواهد شد».

و آنچه به موسیقی مربوط می‌شد دیدگاه علما و صاحب نظران را یادآور شدیم.

و اما در رابطه با آنچه به نام موسیقی و سرودهای دینی یا تواشیح اسلامی و دیگر ترانه‌ها و سرودهاست، باید بگویم که بجز در میان صوفی‌ها که معمول و شناخته شده است با خواندن آن خودشان را به خداوند نزدیک می‌کنند واین چیزی است که خداوند جایز قرار نداده و از شریعت، خداوند نیست، اصلاً شناخته شده نیست.

حافظ ابن رجب در کتاب ارزشمندش که «نزهة الأسماع فی مسألة السماع» نام دارد، می‌گوید: «تردیدی نیست که نزدیکی و تقرب به خداوند متعال با سرودها و آهنگ‌ها به ویژه وقتی که با آلات موسیقی باشد، از مسایلی است که بروشنی می‌توان دریافت از دین اسلام نیست و حتی از شریعت‌های دیگر پیامبران هم نیست.

و باید دانست که به این وسیله نمی‌توان به خداوند نزدیک شد و دل و قلب را با آن تزکیه و پاک نمود؛ زیرا خداوند بر زبان پیامبران هرچه دل را از زنگارها و ناپاکی‌ها، پاکیزه می‌کند، بیان کرده است. و بر زبان کسی از پیامبران در هیچ دینی چیزی از این موضوع بیان نشده است.

و به صحت از امام شافعی ثابت است که گفته است: در عراق چیزی دیدم که ترانه‌های دینی می‌نامیدند و آن را بی‌دینان ساخته‌اند تا نگذارند مردم قرآن بخوانند».

در سخن امام شافعی واژه‌ای «التغبیر» بکار رفته که در این زمان دقیقاً همین واژه بنام سرودهای دینی معروف است وچون برای اجرای سرود دینی جمع می‌شوند ـ اینگونه نام گذاری شده است و در هنگام خواندن دف ـ دایره ـ می‌زنند.

ابن رجب در همان بحث با اشاره به این مطلب می‌گوید: همین علت موجب شده که مردم از اندیشیدن به قرآن رویگردان شوند و به جستجوی جایگزین دیگری غیر از قرآن بروند و آن چیزی جز بیماری بر روان‌هایشان نمی‌افزاید. و از شیرینی و لذت قران هم محروم می‌شوند.

این سخنی بود که در رابطه با ترانه و سرودهای دینی ـ آنطور که گمان می‌کردند ـ گفته شده است. واما در خصوص مطلق ترانه‌ها و آوازها؛ باید بگوییم که حکم آن را صحابه و تابعین و ائمه چهارگانه بیان کرده و در سنت تصریح شده که حرام است.

به همین دلیل پیامبر گفته است «یستحلون» آن را حلال می‌دانند تا اشاره‌ای باشد به اینکه این ساز و سرودها حرام‌اند و آنان حلالش می‌دانند.

و چه بسا معنای اینکه آن را عملاً حلال می‌دانند این باشد که به زبان هم می‌گویند حلال است و این همان چیزی است که در عالم واقعیت اتفاق افتاده و بسیاری از مردم که غزالی یکی از آن‌هاست، و برخی افراد هستند که تحت فشار واقعیت و کثرت ساز و آواز در رسانه‌های صورتی و تصویری بدان گرفتار و مبتلا شده‌اند و معنای واژه‌ای «یستحلون» می‌تواند به این صورت باشد که آنان عملاً به موسیقی گوش می‌دهند و مانند کسی هستند که آن را حلال می‌داند.

و اینکه پیامبر جساز و وآواز را در کنار زنا، ابریشم و شراب ذکر کرده و این‌ها از مواردی هستند که امت بدان‌ها مبتلایند و بر تحریم آن‌ها اتفاق نظر دارند، دلالت بر این دارد که موسیقی نیز حرام است.

و این سخن غزالی که گفته است معنای حدیث این است که هرگاه همه‌ی موارد مذکور در حدیث با هم انجام شوند، حرام هستند، سخن بی‌معنایی است؛ زیرا معنای کلمه «یستحلون» چنین احتمالی را رد می‌کند.

و شگفت‌انگیز‌تر اینکه آقای غزالی می‌گوید: «شاید منظور امام بخاری تمام مواردی که در حدیث ذکر شده با هم باشد» . چرا امام بخاری را دخالت داد؟! در حالی که او فقط نقل کننده‌ی حدیث است و بس و این از سخن رسول خدا است نه سخن امام بخاری و کس دیگر.

و اینکه آقای غزالی گفته است: «اسلام دین منطقه‌ای تنها برای شما نیست، و شما فقه بدوی تنگ نظرانه‌ی دارید». قسمت نخست کلام آقای غزالی درست است که می‌گوید: اسلام تنها محدود به جزیرة العرب و یا برای ملیتی خاص و تنها برای نجد و حجاز فرستاده نشده، بلکه برای تمام امتها نازل شده است.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧[الأنبیاء: ۱۰۷] «نفرستادیم تو را مگر رحمت برای تمام جهانیان».

﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ٥٢[القلم: ۵۲] «و آن ـ قرآن و اسلام ـ چیزی نیست جز اندرز برای جهانیان».

لیکن در مناسبتی که این سخن را گفته است، مناسبتی است که ما می‌گوییم موسیقی حرام است.

و آن دانشجو خداوند خیرش دهد که غزالی را قسم داده تا رادیو را خاموش کند. و در این بحث روشن شد، که موسیقی از دیدگاه ائمه اربعه، فقهای مکه، مدینه و شام و مصر و کوفه و بصره حرام است و نظر فقهاء اهل حدیث ودیگر پیشوایان هم همین است.

بنابراین واضح و روشن شد که تحریم موسیقی دیدگاهی نیست که به نجدی‌ها یا ساکنان جزیرة العرب اختصاص داشته باشد.

بلکه دیدگاه و مذهب همه‌ی مناطق مسلمان نشین اعم از شام و حجاز، کوفه و بصره این است که موسیقی حرام است.

در نتیجه اینکه، در چنین مناسبتی بگوییم اسلام دین منطقه‌ای نیست، سخنی بی‌معناست؛ زیرا ما می‌گوییم: موسیقی حرام است و نظریات ائمه در تحریم موسیقی رانقل کردیم در حالی که آنان از مناطق مختلف هستند و اما اینکه ساکنان جزیرة العرب از دیگران بر این تحریم پایبندترند و به این نصوص صریح از سنت پیامبر جو نظریات صحابه و علما بیشتر عمل می‌کنند معنایش این نیست که آنان منطقه‌ای هستند و آنان نصوص شرعی را منطقه‌ای کرده‌اند و تنها مال آن‌هاست. و نیز اینکه آقای غزالی می‌گوید: «شما فقه عامیانه‌ای دارید که افقی تنگ دارد» معنای آن این است که تحریم موسیقی فقه عامیانه است که افقی تنگ دارد. اگر چنین است تکلیف شافعی، مالک، ابوحنیفه و ابن عباس و ابن مسعود و عایشه، مکحول، اوزاعی، لیث، عطاء، ثوری، شعبی، نخعی، احمد، اسحاق و ابوعبیدشچه می‌شود؟؟؟

آیا می‌توانیم این‌ها را به صحرانشین و بدوی توصیف کنیم و بگوییم فقه این‌ها افقی تنگ دارد؟ بدون تردید پاسخ منفی است.

و به همین دلیل نمی‌توان این سخن آقای غزالی را جز علت موضع‌گیری انفعالی تفسیر نمود.

قطعاً احکام تحت تأثیر محیط‌ها قرار نمی‌گیرند؛ زیرا احکام از قرآن و سنت و سخنان سلف گرفته می‌شود و این محیط و منطقه یا محیط ومنطقه‌ای دیگر نمی‌تواند در احکام نقش و تأثیر داشته باشد و اگر بخواهیم احکام را تحت تأثیر محیط و منطقه‌ها قرار دهیم، قطعاً تمام شریعت تغییر می‌کند واین همان چیزی است که عملاً بسیاری از مردم بدان مبتلا هستند و وضعیت به صورتی در آمده که در مسایلی که امت بر آن اجماع دارد، نیز جدال و بحث می‌کنند.

این قطعی است که در ضمیر همه‌ی امت اسلام از شرق تا غرب و بطور فطری، موسیقی حرام است.

روشن‌ترین پاسخ به معتقدان جواز موسیقی این تعداد روز افزون خوانندگانی است که از صحنه‌های موسیقی فرار کرده و اعلان توبه می‌کنند و آیا بجز گناه و حرام از چیز دیگر توبه‌ای هست.

و بسیاری از این توبه کنندگان از سرزمین کنانه [۴۹]هستند. آیا بنظر آقای غزالی این افراد هم بدوی ـ صحرانشین ـ هستند و افق فهم و فقه شان تنگ و کوچک است!!

و علی رغم این، و با اینکه ما خوب می‌دانیم موسیقی حرام است، حداقل جمهور امت خلف آن از سلف این تحریم را نقل کرده‌اند. با این حال باز هم می‌گوییم، می‌پذیریم که آقای غزالی نظریۀ بخصوصی در تحریم موسیقی دارد و معتقد است هرگاه موسیقی بدون مسائل زشت و مبتذل ... و دیگر شرط‌ها و ضوابطی که می‌توان در این بحث ذکر نمود باشد، حرام نیست ـ علی رغم این شایسته است که غزالی این دیدگاهش را به این صورت مطرح کند واین در حالی است که او به یقین می‌داند که کدام موسیقی گوش‌ها و شنوایی را اشباع می‌کند؟

و چه نوع عفونتی‌بینی‌ها را از خوانندگانی که داستان زندگی آن‌ها سخن روز مردم است؛ آزار می‌دهد. آیا مگر از فقه دعوت نیست که سخنگو عواقب کلام خویش و میزان تأثیر آن بر مردم را بداند، و بداند که سخن او بزودی منجر به مفسده‌ای در میان مردم نخواهد شد تا سخنش را متوجه کسانی که قصد توهین به آن‌ها را دارد، بدون قید و بند و در نظر داشت شرایط مطرح نکند.

گویا آقای غزالی را می‌بینم که می‌گوید: چیزی به نظرم رسید، باید آن را آشکارا مطرح کنم.

اما غزالی به این صورت مخالفانش را مورد تهاجم قرار می‌دهد!! آقای غزالی تو بسا اوقات به برخی نظریات ائمه چهارگانه متوسل شده و می‌گویی این نظریه جمهور است!!

و حال تو را چه شده کسانی را که دیدگاه‌شان با تو متفاوت است مورد تهاجم قرار می‌دهی؟ با اینکه آنان نظریۀ شاذی که ابن حزم مطرح کرده مانند تو مبنا و اساس ... قرار نداده‌اند و حتی آنان نظریه جمهور ـ اگر اجماع نباشد ـ را پذیرفته‌اند و پیش از پایان این موضع‌گیری می‌خواهم آهسته در گوش خواننده زمزمه کنم.

در این بحث اهل فقه کجا هم نظر آقای غزالی هستند؟ و اهل حدیث کجایند؟

آیا مرزبندی در ابو محمد ـ یعنی: ابن حزم ـ منحصر است؟!!

[۴۵] هنگامی که مولف سرگرم نوشتن کتاب بوده است. (مترجم) [۴۶] از مسائل خنده‌آوری که جای گریستن دارد این است که روز نامه‌ی الشرق الأوسط در مورخه ۳/۱۱/۱۴۰۹ مقاله یکی از خوانندگانش را منتشر نمود که در آن گفته بود موسیقی به اجماع مباح است. آری مباحث شریعت اینگونه به علف خشکی تبدیل شده که هر کس روی آن پا می‌گذارد «وإلی الله المشتکی». [۴۷] حتی علمایی که آواز خواندن را مباح دانسته گفته‌اند مشروط بر این مباح است که شهوت برانگیز نباشد و در مورد شخص معینی نباشد. [۴۸] نگرشی نو/۱۳۱. [۴۹] مصر؛ کشوری که غزالی در آن متولد شده و زیسته است (مترجم).