غزالی در مورد قدر چه میگوید؟
ممکن است خوانندگان از مطالعهای اشاره به موضعگیریهای مضطرب و نظریات متذبذب شیخ غزالی خسته شده باشند، شایسته است، وارد بحث نشویم.
در «هموم داعیة ص۱۰۵» اثری را یادآور شده که پیامبر جبا دو کتاب بیرون شد و حدیث «سددوا وقاربوا، فإن صاحب الجنة یختم له بعمل أهل الجنه، وإن عمل أيّ عمل، وصاحب النار یختم له بعمل أهل النار وإن عمل أيّ عمل». یعنی: (برحق استوار باشید و یا خودتان را به حق نزدیک کنید؛ زیرا بهشتی خاتمهاش با عمل بهشتیان خواهد بود، گرچه هر عملی انجام دهد، و دوزخی خاتمهاش با اعمال دوزخیان خواهد بود هرچند هر عملی انجام دهد).
سپس میگوید: «آنچه از این اثر بر میآید نمایشی از علم الهی است بر اینکه رابطهی علم الهی با اعمال مردم رابطهی آشکار نمودن و احاطه است، ورابطه سلبی و ایجابی، و بوجود آوردن و نیست کردن، و یا فشار و اجبار نیست».
و در (ص۱۰۸) تحت عنوان علم الهی به معنای جبر نیست میگوید: علم نوشته شده (در ازل) به معنای جبر الهی نیست، و جملهی (سبق الکتاب) جز اشاره به تأکید وقوع این علم چیز دیگری افاده نمیدهد و کمال علم الهی را نشان میدهد و چیز دیگری از آن دانسته نمیشود.
و در (ص۱۰۹) عنوانی به این صورت نام گذاری کرده: علم الهی ارادهاش را لغو نمیکند، در کتاب «کیف نفهم الإسلام ص۲۳۹» روایاتی دربارهی تقدیر ذکر کرده است ... و سپس گفته است: «بیگمان این علما هستند که جدایی بین علم عام و علم فراگیر الهی و بین آزادی ارادی انسان و مسئولیتهای او را نیکو دیدهاند».
و در اواخر کتاب «السنة النبویة ۱۴۴» میگوید: «علم الهی که پیش از این فراگیری و جامعیت آن را یادآور شدیم، گویا و روشنگر است. آنچه را که پیش از این صورت گرفته توصیف میکند و آنچه را که در آینده میشود روشن مینماید. کتابی که بر این علم دلالت دارد، صرفاً آنچه را که رخ میدهد ثابت میکند و بس. این علم آسمانی را به زمین و یا جمادات را به حیوانات مبدل نمیکند، عکسی است که بیکم و کاست برابر اصل باشد در نفی و اثبات هیچ نقش و تأثیری ندارد و در «عقیدة المسلم» (۱۱۸- ۱۱۹) سخنی طولانی در این باره دارد که در این جا ما برخی ازجملاتش را انتخاب کرده، و نقل میکنیم:
«اینکه آزادی اراده، با این گفته که اعمال ما هرگز از دایرهی علم محیط و شامل خداوندی خارج نیست، چگونه با هم سازگاری دارند؟ جواب آن بسیار آسان است؛ تو با چهرهی عبوس و دژم جلوی یک آینه صاف و روشن بایست چه میبینی؟ بدون شک چهرهی عبوس و دژم ... صفحات درخشان آینه علم الهی نیز چنین است که با چیزهایی که در آن نقش میبندد پیوند تصرف و تحریکی ندارد بلکه پیوند کشفی و روشنگری دارد ...».
در کتاب «هذا دیننا ۱۸» سخنی به همین معنا دارد، و میگوید: «هرکس بگوید علم خداوند مردم را مجبور میکند تا کاری انجام دهند یا ترک کنند، دروغ گوست...».
آیا جز اینست که از این عبارتها فهمیده میشود؛ غزالی تقدیر را به علم محیط و فراگیر الهی تفسیر میکند؟! این احتمال بسیار جدی است، به ویژه در برخی از کلمات و عبارتهای مذکور اما این مسئله در برخی جملات به نسبت جاهای دیگر متفاوت است. در کتاب «هذا دیننا ۲۰» میگوید: «آنها گمان میکنند هرگاه خداوند ارادهی بوجود آوردن چیزی کند میگوید: باش! و پدیدار شو و سپس در میان این دو حرف و در یک چشم به هم زدن زمین خشک و بیآب و علف به زمینی سرسبز و خرم تبدیل میشود و فقیر، ثروتمند میگردد و نازا، بچه دار میشود و شکست خورده به فردی پیروز تبدیل میشود و این همان طور که گفتیم فهمی بچهگانه است! همانا ارادهی الهی سنتهای خداست که در هستی منتشر کرده و احوال زمین و آسمان با آن انتظام یافته. وقتی خداوند ارادهی آفریدن مردی کند به عدم نمیگوید مردی بشو... بلکه امور طبق برنامهای که پروردگار عالم مقدر کرده در حرکت است و چون بخواهد میوهای بیافریند این اراده مسیر طبیعی خودش را طی میکند و بذر کاشته میشود ... الخ.
انسان مخلوقی است که او را خداوند با خصوصیات تربیتی و مادی برتری داده و مدار تکلیفش بر همین است. و آزادی که ازآن استفاده میکند بدون تردید ارادهی خداوند بر همان است، اگر خداوند غیر از آن را میخواست در تقدیر قرار میداد. و این همان ارادهی خداوند برای اوست. بنابراین جبر و اکراهی در کار نیست.... الخ.
و در عقیدة المسلم [۹]ص۱۱۹ میگوید: «معنای اینکه خداوند کسی را گمراه میکند یعنی آن شخص گمراهی را بر هدایت و راه راست برگزیده و انتخاب کرده است پس خداوند او را بر همان مرادش نگه داشته و چیزی رابرای او تمام کرده است که خودش خواسته است». و سپس کسانی را که جبریه مینامد رد میکند.
ـ تعلیقات مختصر بر نظریات او:
۱- اینکه گفته است: هرگاه خداوند ارادهی بوجود آوردن چیزی کند میگوید: بشو و در بین این دو حرف آنچه الله اراده کند بوجود میآید ... و این را فهمی کودکانه به حساب میآورد، این سخن او مرا به یاد سخنی میاندازد که در دستور الوحدة ص۸۱ گفته است؛ او در حالی که میخواهد نظریهی احناف را که میگویند شراب فشردهی انگور است رد کند؛ میگوید: «بین پروردگار آسمان و شیرهی انگور خصومت خاصی نیست».
بیگمان ادب و احترام واجب، به ما حکم میکند که از به کار بردن چنین جملاتی برای «الله» خودداری کنیم.
۲- در مجموع آنچه دربارهی علم گفته، صحیح است. لیکن آیا «قدر الهی» همان علم الهی است، یا خیر؟ اگر چنین است، پس آنچه در تقدیر نوشته شده که غیر از علم الهی است کجاست؟! و ارادهی الهی کدام است؟ و آفریدن و بوجود آوردن کدام است؟
اگر «قدر الهی» همان «علم الهی» میبود، که اختلاف معروف بین اهل سنت و فرقهی قدریه بوجود نمیآمد؛ زیرا آنان صفت «علم» را برای «الله» ثابت میدانند، یعنی اهل سنت و همهی فرقههای مسلمان بر اثبات صفت علم برای «الله» اتفاق نظر دارند.
۳- در اینجا سوالی پیش میآید که این مسئله را خلاصه میکند:
آیا کفر و فسقی که انسان در آن واقع میشود به ارادهی الله است یا خیر؟ و مانند آن ایمان و عبادت هاست، که آیا به ارادهی خداوند است یا خیر؟
اگر خداوند اراده نکرده ... آیا ممکن است، چیزی بدون ارادهی خداوند بوقوع بپیوندد در حالی که او «الله»، «خالق»، «باری» و «مهیمن» است؟
این غیر ممکن است و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩﴾[التکویر: ۲۹] «و حال اینکه نمیتوانید اراده کنید جز چیزهایی که خداوند جهانیان بخواهد اراده کند».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكُواْۗ﴾[الأنعام: ۱۰۷] «اگر خداوند اراده میکرد، شرک نمیورزیدید».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ ٢٥٣﴾[البقرة: ۲۵۳] «اگر خداوند اراده میکرد با هم نمیجنگیدید ولی خداوند آنچه را اراده میکند انجام میدهد».
این سوال مشهور و معروف است، ولی من دوست داشتم این سوال را متوجه تفسیر غزالی از «قدر» کنم؛ زیرا او قدر را به سنتها و نوامیس تفسیر کرده است که به انسان آزادی و انتخاب در هدایت وگمراهی میدهد، سوال ما اینست، با وجود این آیا در ارادهی خداوند این هدایت وگمراهی بوده است یا خیر؟ یا ارادهی آن دو (هدایت و گمراهی) از ارادهی خداوند بیرون است؟
خداوند از چنین چیزی بالاتر است و قطعاً احتمال سومی نیست، برغم اینکه یقین داریم خداوند ذرهای به کسی ظلم نمیکند و او داوری عادل و جواد و شنوا است. و او تعالی میداند که چه کسی از هدایت یافته گان و چه کسی از گمراهان است. اولی را هدایت میکند و به رحمتش به بهشت داخل میکند و دوم گمراه میشود و با عدالتش او را به جهنم داخل میکند، «والله اعلم».
[۹] در ترجمهی فارسی «باور راستین» (ص۱۲۸).