شیخ سلمان العوده در گفتگویی آرام با شیخ محمد غزالی

فهرست کتاب

پاسخ غزالی را در چند نکته خلاصه می‌کنم:

پاسخ غزالی را در چند نکته خلاصه می‌کنم:

اول اینکه: آنچه مربوط به قرآن کریم است شیعه با اهل سنت اختلاف بزرگ دارند. برخی شیعیان می‌گویند: قرآن تحریف شده و اگرچه افرادی از این سخن به خشم آیند اما کتاب‌های مورد اعتماد و مرجع شیعه سرشار از نصوصی است مبنی بر این که قرآن تحریف شده و سخن از تحریف قرآن در میان ائمه و علمایشان بوده و هست، مانند کتاب سلیم بن قیس والکافی نوشته کلینی و تفسیر عیاشی، و من کتابی خطی دارم از طبرسی که «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب» نام دارد، نویسنده در آن از قول بیش از چهار صد نفر از مجتهدان شیعه نقل کرده که تحریف قرآن صورت گرفته و ثابت است، و بدون تردید این ارتدادی بزرگ از اسلام است، و همین بس که انسان فرق بزرگ بین شیعه و سنی را بشناسد.

این درست است که همه‌ی علمای شیعه نمی‌گویند قرآن تحریف شده، و حتی برخی منکر این هستند و کسانی را که چنین می‌گویند رد می‌کنند، ولی همان‌ها هم قرآن را تأویل باطل می‌کنند. بطور مثال در خصوص واژه‌هایی مانند: «قرآن» «نور» «آیات» «اولوالألباب» و غیره می‌گویند: مقصود از این کلمات «ائمه اثنا عشر» است و دیگر انواع تأویلی که در کتاب‌هایشان موجود است. و مجلسی در بحار الانوار ج۲۴/۲۸۶ـ ۳۰۴) بابی به عنوان «باب أنهم الصلاة والزکاة والحج والصیام وسائر الطاعات وأعداؤهم الفواحش والمعاصی فی بطن القرآن» یعنی: «ایشان (ائمه‌ی ۱۲ گانه) نماز، زکات، حج، روزه و دیگر طاعات هستند ودشمنانشان در بطن قرآن فواحش و معاصی هستند» و آنچه در قرآن از واژه‌های کفار و منافقین آمده به صحابه پیامبر جتأویل می‌کنند. بطور مثال در تفسیر عیاشی «۲/۲۲۳» و تفسیر صافی «۱/۸۸۵» والبحار «۲/۳۶۸» چنین نوشته‌اند: در هر جای قرآن گفته شده شیطان منظور از آن عمر است!! «نعوذ بالله» و نیز معتقدند که کتاب‌های آسمانی دیگری بر ائمه نازل شده است. مانند «مصحف فاطمه» و «لوح فاطمه» و صحیفه‌های ۱۲ گانه و کتاب‌هایی که در مراجع و منابع شان مذکور است. [۲۱]

دوم: موضع‌گیری شیعه در خصوص سنت:

۱- آنان سنت صحیح از ضعیف را تشخیص نمی‌دهند و با علم مصطلح و صحیح و ضعیف آشنایی ندارند. بجز شناختی اندکی که اخیراً بدان دست یافتند، آنهم پس از اینکه شیخ الاسلام ابن تیمیه آنان را مورد انتقاد قرار داد آن‌ها این مسئله را از اهل سنت گرفتند ودر میانشان منتشر کردند. [۲۲]

۲- در میان شیعیان سخنان ائمه مانند سخنان خدا ورسول معتبر است به همین دلیل می‌گویند: «برای هر انسان سخنی از زبان ائمه ثابت شد، جایز است آن را به رسول الله جو حتی جائز است آن را به خدا نسبت دهد». [۲۳]و می‌گویند: رد کننده‌ی فقیه نیز به نظرشان در حد شرک و رد کننده‌ی خداست.

۳- روایات صحابه‌ی پیامبر جرا رد می‌کنند؛ زیرا معتقدند صحابه بجز ۳ یا ۵ نفر بنابر اختلافی که در میان شان است، کافر شده‌اند!!!

محمد حسین آل کاشف الغطاء می‌گوید: شیعیان معتقدند سنت (حدیث) معتبر نیست مگر روایتی که از طریق اهلبیت به صحت برایشان ثابت شده است. و اما آنچه افرادی چون ابوهریره و سمره بن جندب و عمرو بن العاص و امثال این‌ها روایت کرده‌اند از دیدگاه شیعه‌ی امامیه به اندازه‌ی پشه‌ای ارزش ندارد. [۲۴]

و دیگر اصحاب پیامبر به عقیده‌ی امامیه کافر هستند، پس آن‌ها اصحاب را کافر می‌دانند. آیا معقول است که شیعه روایات کافران را قبول کنند؟!! خیر بنابراین اساس این احادیث و روایاتی که از طریق همه‌ی صحابه آمده مورد قبول نیست بجز روایات محدودی که از افرادی چون علی، مقداد، سلمان و ابوذر و از کسانی که معتقدند کافر نشده‌اند. و طبعاً منظور آنان روایاتی است که با سندهای ویژه از طریق رجال خودشان نقل شده.

شیعه حدیث و سنت را از منابع و مصادر دیگری غیر از منابع معروفش (که همان منبع روایت است) می‌گیرند از جمله منابع اخذ سنت توسط شیعه داستان‌های خنده آور و ساخته‌ی حیله گرانی است که با آن‌ها برخی نوابی است که به دروغ گفته‌اند امام یازدهم -که عقیم بود و فرزندی برایش به دنیا نیامده ـ فرزندی داشته و غائب شده، و به این طریق فریب شان داده‌اند. آنان ادعا می‌کنند امام غائب از سوال‌های قصد کنندگان افراد خاص استقبال می‌کند و به واسطه‌ی نواب مشخصی پاسخ می‌دهد.

آنان با این فریب‌هایشان به مردمِ فریب خورده می‌خندند، و فتوای امام را بصورت نوشته برایشان می‌آورند که در آن‌ها امور زندگی به چشم می‌خورد، این بازیچه‌ای آشکار است، لیکن شیعه آن را از منابع شرعی معتبر‌تر می‌داند و معتقدند بدون تفاوت مانند سنت پیامبر جاست.

سوم: در مورد اجماع که مسائل بسیار مهمی هم در آن هست، غزالی از قول محمد جواد مغنیه نقل می‌کند که بین شیعه و سنی در مورد اجماع بجز اندک اختلافی تفاوتی نیست. اجماع مورد قبول شیعه اجماع مورد قبول سنیان را می‌شکند و باطل می‌کند. و آنان اجماعی را معتبر می‌دانند که امام معصوم در میانشان باشد، هرگاه نشانه‌ای به چشم خورد که امام معصوم با گروهی است حق با همان گروه است و بس. به همین دلیل ابن مطهر می‌گوید: اجماع چه کم یا زیاد اگر با سخن امام معصوم باشد حجت است، فقط به خاطر قول امام نه به علت اجماع مردم [۲۵]. وشگفت انگیز این که از ضروریات اجماع شان است که باید مخالف اجماع اهل سنت باشد. به همین دلیل کلینی در کافی روایتی آورده مبنی بر اینکه از برخی ائمه سوال می‌کردند و می‌گفتند فدای شما شویم بسی اوقات ما در دو نظریه اختلاف می‌کنیم قول صحیح را چگونه تشخیص دهیم؟ در پاسخ می‌گفتند: هرچه با عامه‌ی مردم مخالف باشد، حق است و مقصد از عامه‌ی مردم؛ اهل سنت است، یعنی هرگاه شیعه در دو نظریه اختلاف نمود سخن مخالف اهل سنت به حق نزدیک‌تر است و کامیابی در همان است، سوال کننده به امام می‌گویند: اگر هر دو نظریه موافق اهل سنت بود چه کنیم؟ در پاسخ می‌گوید: دقت کنید هر کدام به احکام و قضاوت‌هایشان نزدیک‌تر بود ترک شود و نظریه دیگر را بپذیرید. می‌پرسد اگر به هر دو نظر برابر معتقد بودند؟ می‌گوید: یکی را ترجیح بده تا امامت را ملاقات کنی. [۲۶]

بنابراین شیعه بزرگترین، کاملترین و قویترین اجماع ممکن بر روی زمین را منکر می‌شوند، اجماع صحابه بر خلافت ابوبکر صدیق و سپس خلافت سیدنا عمر فاروق و عثمان ذی النورینبرا قبول ندارند در حالی که از این اجماع کسی تخلف نکرده، این درست که علی مرتضیسبه دلیل مشکلاتی با اندکی تأخیر با ابوبکر بیعت کرده است وپس از آن با هر سه خلیفه بیعت کرده است، و چون ابوبکر وفات نمود سیدنا عمر خلافت را به عهده گرفت و همه‌ی مسلمانان بدان رضایت دادندو خلافتش را نیکو دانستند، و چون عمرسضربه خورد مسئله‌ی خلافت و تعیین خلیفه را به گروه ۶ نفره واگذار نمود. و آن شش نفر کسانی بودند که پیامبر جبا خشنودی از آنان وفات نموده است و عبدالرحمان بن عوف با یک همه پرسی در مدینه و اطراف هیچ مرد، زن، در خانه‌ی نزدیک و دور، بزرگ و کوچک، کسی را نگذاشت مگر اینکه نظرشان را در خصوص افرادی که سیدنا عمرسبرای خلافت تعیین کرده بود پرسید و در نتیجه کسی را نیافت که شخصی را با عثمانسبرابر بدانند، پس صحابۀ پیامبرشو بعد از آن‌ها امت اسلامی اجماع کردند که شایسته‌ترین انسان به خلافت پس از پیامبر ابوبکر و پس از او عمر و پس از او عثمان است، طبعاً روافض می‌گویند: این سه نفر کافرند و بر این مبنا آیا بیهوده است بگوییم آنان که اجماع را منکرند؛ اجماعی که آنان را برترین و افضل‌ترین امت پذیرفته‌اند!!.

چگونه می‌توان گفت اجماع شیعه و اجماع اهل سنت یکی است!!! در حالی که این تفاوت بزرگ میان دو گروه وجود دارد. علاوه بر این شیعه عقاید و باورهای خطرناکی دارد که موجب دوری از اهل سنت شده است و این سخن نیاز به بحثی طولانی دارد لیکن با اشاره‌ای گذرا ـ از طولانی شدن چشم پوشی می‌کنم ـ هر کس خواهان تفصیل است و می‌خواهد با نصوص محکم و واضح کتاب‌های شیعه آشنا شود می‌تواند به کتاب‌های تخصصی رجوع کند.

از مهم‌ترین عقایدی که شیعه با اهل سنت مخالف است به این شرح است:

[۲۱] ر. ک. الکافی ۱/۲۳۸ ـ ۳۴۰ و دلائل الإمامة ۲۷ـ۲۸ وإکمال الدین ابن بابویه ۲۶۳ [۲۲] ر. ک. الوسائل نوشته‌ی حر العاملی ۲۶۳. [۲۳] ر.ک. شرح المازندرانی علی الکافی ۲/۲۷۱. [۲۴] ر.ک. أصل الشیعة وأصولها /۷۹. [۲۵] تهذیب الوصول/۷۰. [۲۶] ر.ک. الکافی ۱/۶۸. و رسائل الشیعة ۱۸.۷۵ و بحار الأنوار ۲/۲۳۳.