مصائب صحابه رضي الله عنهم

فهرست کتاب

۱۷- حضرت ام سلمهب:

۱۷- حضرت ام سلمهب:

حضرت ام سلمهبمی‌گفت بعد از مسلمان‌شدن من، مصائبی که به خانوادۀ ابو سلمهشوارد شده است من در باره هیچ خانوادۀ دیگری سراغ ندارم.

می‌فرماید که چون ابوسلمهبتصمیم گرفت تا به مدینه هجرت کند، مرا بر شتری سوار کرد و پسرم سلمهس را در آغوشم قرار داد و خودش در حالی که پیاده بود و شتر را به سوی مدینه سوق می‌داد به راه افتادیم، چون (مردم قبیلۀ من) بنی مغیره متوجه شدند آمدند و مهار شتر را گرفتند، و مرا از دست وی باز پس گرفتند – بنی عبد اسد مردم قبیلۀ ابوسلمه جریان را از این قرار دیده آمدند و گفتند: چون شما بانوی قبیلۀ خود ام سلمهلرا از هم فامیل ما (ابوسلمهس) گرفته‌اید، ما هم فرزند خود یعنی سلمهس را به وی نمی‌دهیم، و هریکی از افراد هردو قبیله فرزند مرا به سوی خود می‌کشید تا این که دست پسرم در رفت و افراد قبیلۀ بنی عبد اسد او را بردند، و مرا مردم بنی مغیره نزد خود نگهداشتند و شوهرم ابو سلمهس به مدینه رفت، بدین نحو بین من و پسرم و شوهرم جدائی و دوری واقع شد.

من هر روز صبح از خانه بیرون می‌رفتم و در یک میدان ریگستانی نشسته تا شام گریه می‌کردم و این رویه تا یک سال یا تا حدود آن ادامه یافت، بعد از آن آن‌ها به من گفتند: اگر میل داری به نزد شوهر خود برو، وقتی این خبر باطلاع بنی عبد اسد رسید آنگاه فرزند مرا به من پس دادند (ومن در مدینه به ابوسلمهس ملحق شدم) [۱۲۶].

[۱۲۶] حیات الصحابه، ص ۳۷۷ – ۳۷، ج ۲، ملخصا بحواله البدایة والنهایة، ص ۱۶۹، ج ۳.