مصائب صحابه رضي الله عنهم

فهرست کتاب

۱۰۹- حضرت ابوامامه باهلیس:

۱۰۹- حضرت ابوامامه باهلیس:

نام نامی‌اش صدی بن عجلان است، پس از قبول اسلام، پیامبر خداص او را برای تبلیغ دین و دعوت به اسلام نزد قبیلۀ خودش فرستاد، وی به نزد مردم قبیلۀ خود زمانی رسید که آنان پس از آب‌دادن شتران خود مشغول دوشیدن و نوشیدن شیر آن‌ها بودند، چون او را دیدند گفتند: «مرحبا بالصدی بن عجلان» یعنی خدمت تو خیر مقدم عرض می‌کنیم ای صدی بن عجلان، و به استقبال وی درآمدند و پس از انجام مراسم استقبال اولین سؤالی که از وی کردند این بود که طبق اطلاع واصله تو هم با آن مرد (رسول خدا ص) بی‌دین شده‌ای؟

ابوامامهس در پاسخ گفت: خیر! بی‌دین نشده‌ام، البته به خدا و رسول او ایمان آورده‌ام، و رسول اللهص مرا ماموریت داده به نزد شما فرستاده است تا شما را به اسلام دعوت کنم، و سپس تبلیغ را آغاز کرد و از طرف قوم خود با جواب منفی روبرو شد و آن‌ها انکار کردند، در اثنای سخن، ابوامامه احساس تشنگی کرده از آن‌ها چند جرعه آب خواست، ولی چون تمام افراد قبیله به سبب مسلمانی وی با او دشمن شده بودند به وی یک جرعه آب هم ندادند، و همان اشخاصی که چند لحظه قبل به وی خیر مقدم و مرحبا گفته با احترام به استقبالش رفته بودند در موقع تقاضای آب‌خوردن به وی گفتند که با لب خشک و تشنه بمیر، ما یک قطره آب به تو نخواهیم داد، این جواب مایوس‌کننده را شنیده حضرت ابوامامه بر روی ریگ‌های پرتپش و گرم دراز کشید و چون خواب رفت در عالم رؤیا به امر الهی سیراب شد. چون بیدار شد دید که مردم قبیله بر بداخلاقی خود همدیگر را دارند مذمت و ملامت می‌کنند و می‌گویند که سرداری از سرداران شما به نزد شما آمد، شما حتی شیر و خرما به وی تعارف ننمودید، بعد از ندامت و انفعال مقداری خرما و شیر به نزد وی آوردند، ولی حضرت امامهس از قبول‌کردنش سرباز زده انکار کرد، و گفت خداوند مرا سیراب فرمود [۱۹۲].

الحمدلله که سرمستان بادۀ توحید در ردیف اذیت و آزارهای دیگر آزار عریانی و گرسنگی و تشنگی را نیز تحمل فرمودند، و در ردیف انواع فداکاری‌های دیگر لباس و پوشاک و خورد و نوش را نیز فدای راه خدا کردند، رضی الله تعالی عنهم اجمعین.

[۱۹۲] اصابه، ص ۱۷۵، ج ۲.