مصائب صحابه رضي الله عنهم

فهرست کتاب

۲۹- حضرت عثمان بن مظعونس:

۲۹- حضرت عثمان بن مظعونس:

او هم جز و سابقین اولین است و چهاردهمین نفری است که مسلمان شده است [۱۶۶].

امام ابن اسحاق روایت کرده است که حضرت عثمان بن مظعونس در حمایت و پناه‌ ولید بن مغیره بود، وقتی او مشاهده کرد اصحاب رسولصدر ابتلا و مصائب مبتلا هستند و خود او تحت الحمایه ولید به امن و آسایش بسر می‌برد، گفت: به خدا سوگند من تحت الحمایه مشرکی آسوده‌خاطر زندگی می‌کنم.

«وأصحابي وأهل ديني يلقون من البلاء والأذى في الله ما لا يصيبني لنقص كثير في نفسي».

و دوستان و اهل دین من در راه خدا با انواع اذیت و آزارها دست و پنجه نرم می‌کنند که من به سبب ضعف زیاد نفسانی از آن محروم هستم.

سپس پیش ولید بن مغیره رفته حمایت و پناه وی را مسترد نمود، او به وی گفت که ای برادرزاده این کار را نکن، مبادا کسی از قوم من به تو آزاری برساند، ولی او در جواب گفت: خیر من به حمایت و حفاظت خداوند راضی هستم و غیر از او حمایت هیچکسی را نمی‌خواهم، خبر برگشت و استرداد این حمایت در حرم کعبه اعلان و به اطلاع مردم رسید، چون حضرت عثمانس از آن جا بازگشت به یکی از مجالس قریش رسید که آنجا لبید بن ربیعۀ شاعر برای مردم اشعار می‌خواند، حضرت عثمان نیز در آنجا نشست، لبید گفت: «أَلا كُلُّ شَيْءٍ مَا خَلا اللَّهَ بَاطِلٌ»یعنی آگاه باشید هرچیز غیر از خداوند متعال باطل (فانی و ناپایدار) است حضرت عثمانس فرمود: «صدقت» راست گفتی، لبید قافیۀ دوم را خواند که «وَكُلُّ نَعِيمٍ لا مَحَالَةَ زَائِلٌ»یعنی و هر نعمتی یقیناً زوال‌پذیر است، حضرت عثمانس فرمود: «كَذَبْت نَعِيمُ الْجَنّةِ لَا يَزُولُ»این گفته تو دروغ است، زیرا نعمت‌های بهشت زوال‌پذیر نیست. لبید گفت: ای گروه قریش قبل از این همنشین شما را (مرا) هیچ آزاری نرسیده است، اما اینک امروز در حضور شما نسبت به من آزار و رنج و بی‌احترامی روا داشته شد.

شخصی از اهل مجلس گفت: این یکی از جمله احمقانی است که با محمد (ص) همداستان شده‌اند، لذا از سخن این مرد تو ناراحت نباش، حضرت عثمانس حرف این شخص را تردید کرد تا این که سخن به درازا کشید و آن مرد بلند شده چشم حضرت عثمانس را مشت زد که در اثر آن ضربه، چشم حضرت عثمانس سیاه و خراب شد، ولید بن مغیره حاضر بود و جریان را مشاهده می‌کرد، آنگاه به حضرت عثمانس گفت: ای برادرزاده قسم به خدا! با این تکلیفی که به چشم تو رسید چشمت از کار افتاد، و تو تحت حمایت من از این نوع آزارها در امان بودی، حضرت عثمانس در جواب وی گفت:

«بَلْ وَاَللّهِ إنّ عَيْنِي الصّحِيحَةَ لَفَقِيرَةٌ إلَى مِثْلِ مَا أَصَابَ أُخْتَهَا فِي اللّهِ».

قسم به پروردگار چشم سالم من نیز آرزومند چیزی است که برای چشم از کار افتاده در راه خدا پیش آمده است.

و ای ابو عبد شمس! یقیناً من تحت حمایت ذاتی هستم که از تو خیلی باعزت‌تر و قادرتر می‌باشد – ولید گفت: ای برادرزادۀ من! بیا تا باز تحت الحمایه من باشی، حضرت عثمان فرمود: خیر.

نظر من این است که این روایت خیلی ایمان‌افروز است و در آن فوائد متعددی وجود دارد (که فشرده‌ای از آن درج ذیل است مترجم).

۱- در قلوب صحابه کرامشاز اعمال این ابتلا و آزمایشات و از بلیات و مصیبت‌ها ذره‌ای خوف و هراس و اضطراب وجود نداشت، بلکه آن‌ها به سبب عشق صحیح و محبت صادقه‌ای که با خداوند متعال و رسولش داشتند بلأ و مصیبت را در رابطه با دین دوست داشتند و به آن محبت می‌ورزیدند، و از جان و دل در جستجو و تلاش آن بیرون می‌آمدند، الله اکبر! عشق بمثابه‌ای است که چون یک چشم به نام خدا معیوب و از کار می‌افتاد به جای این که بر آن اظهار تأسف و نگرانی شود، تمنا و آرزو می‌کند که باید چشم دوم نیز فی سبیل الله با همین صدمه و باهم چنین وضعی مواجه شود.

طالب راحت و نفع و مفاد و آسودگی، هوس و مکاری است، عشق نه تنها این است که در راه طلب وصال محبوب هرنوع مصیبت و بلا تحمل شود، حتی باید در آن راه مصیبت را راحت، بلا را رحمت دانسته در حین ابتلا و امتحان قلب سکون و راحت و لذت را احساس کند.

۲- (باید توجه داشته باشیم – مترجم) که اصحاب کرامشبر ذات پاک خداوند متعال چنان اعتماد و توکل داشتند که با کمال فراخ دلی و گشاده روئی به استقبال مصائب جانگداز و آلام طاقت‌فرسا می‌رفتند، ولی خدا را رها کردن و به جوار و حمایت غیر خدا در آمدن و پناهندگی به غیر او را تحمل نکرده و آن کاری شایسته نمی‌دانستند.

۳- در قلوب آن‌ها اگر ترسی بود، فقط ترس خدا بود، خوف غیر خدا به دل‌های آن‌ها اصلاً خطور نمی‌کرد، اینک جلسه و کنفرانس اعدأ دین و دشمنان اسلام دایر است، مردم قریش همه اجتماع کرده‌اند و جلسه سراسر پر از مخالفان است، ولی بازهم یک بندۀ خدا به تنهائی بلند شده در اعلاء و اعلان کلمۀ حق ذره‌ای تأمل و تردید را به خود راه نمی‌دهد، و به بانگ دهل حرف غلط آن‌ها را رد می‌کند، و از این تصور که معلوم نیست در جمع شوریدۀ کفار از سوی همۀ آن‌ها بر یک جان چه خواهد گذشت هیچ واهمه‌ای به ذهن خود راه نمی‌دهد و بازهم از آنچه در پاداش اعلا کلمة الحق از جان حزینش می‌گذرد هیچ باکی ندارد، بلکه اگر آرزو و تمنائی ممکن است داشته باشد فقط این است که بر چشم دیگرش نیز باید همان مصیبت وارد آید که بر چشم اولی وارد آمده است، سبحان الله!

چنان مزه داد بی‌قراری که به‌دل تمنا کردم
ای کاش در دو پهلو دل بی‌قراری بودی

این روایت ایمان‌افروز در سیره حلبیه، ابونعیم، البدایه و طبرانی نیز موجود است [۱۶۷].

[۱۶۶] اصابه. [۱۶۷] حیاة الصحابة، ص ۳۱۸، ج ۳.