۲۶- حضرت خالد بن سعیدس:
خیلی قدیم الاسلام است، حتی طبق یک روایت منقوله علامه ابن عبدالبر و شیخ الاسلام «ابن حجر گفته شده است که «کان إسلامه مع إسلام أبي بکر» [۱۵۵]، یعنی همزمان با ابوبکر صدیقس مسلمان شده است، و بنا به روایت دیگری که آن را علامه ابن عبدالبر نقل کرده است: وی سومین و چهارمین نفری قرار داده شده است که به اسلام گرویده است، و امام ابن سعد و علامه ابن عبدالبر و شیخ الاسلام ابن حجر بنا به یک روایت او را بعد از حضرت ابوبکر و حضرت علی و حضرت زید بن حارثه و حضرت سعد بن ابی وقاصشپنجمین نفر مسلمان قرار دادهاند [۱۵۶]. و همین روایت صحیحتر بنظر میرسد.س
علامه ابن کثیر از امام بیهقی نقل میکند که وی چنین روایت کرده است حضرت خالد بن سعید بن العاصس قدیم الاسلام بود، وقتی که مسلمان شد و اسلام آورد خبر مسلمانشدن وی به گوش پدرش رسید یکی را دنبال او فرستاد تا وی را آوردند آنگاه او را شدیداً مورد تهدید و عتاب قرار داد.
«وضربه بمقرعة في يده حتى كسرها على رأسه»
و او را با تازیانهای که در دستش بود چنان زد که تازیانه را بر سرش خورد کرد و شکست.
و به وی گفت که من رزق (جیره و غذای) تو را از این به بعد قطع میکنم، حضرت خالدس گفت: اگر تو جیره و غذای را قطع کنی خداوند به من رزق میرساند، این جواب را به پدر داده به خدمت رسول خداصآمد.
«فكان يكرمه ويكون معه» [۱۵۷].
لذا آنصبه او احترام قائل میشد و وی در خدمت رسول خداصماند.
حضرت خالد بن سعید بن العاصس زمانی مسلمان شد که رسول اکرمصمردم را مخفیانه به سوی اسلام دعوت میداد، از آن به بعد همیشه اوقات خود را خدمت پیامبر بزرگوارصمیگذراند و در نواحی مکه مخفیانه نماز میخواند، چون پدر وی از این جریان مطلع شد او را به نزد خود احضار نمود و به وی گفت: اسلام را ترک کن، حضرت خالد در جواب به وی گفت:
«لا أَدَعُ دِيْنَ مُحَّمَدٍ حَتَّى أموتَ عَلَيْه».
من دین حضرت محمدصرا ترک نخواهم کرد تا لحظهای که بر آن بمیرم، (تا دم مرگ بر آن استقامت و پای بلند خواهیم شد).
آنگاه پدر او را آنقدر زیر ضربههای تازیانه و شلاق قرار داد که شلاق بر سرش تکه تکه شد.
«ثم أمر به إلى الحبس وضيق عليه وأجاعه وأعطشه حتى لقد مكث في حر مكة ثلاثاً ما يذوق ماءً».
و سپس دستور داد تا او را زندان کرده و او را شدیداً در تنگنای قرار داد و گرسنه و تشنه نگهداشتند تا حدی که به مدت سه روز در گرمای شدید مکه آب به لبهایش نمیرسید.
بالاخره فرصتی به دست آورده از زندان رفت و در اطراف شهر مکه از چشم پدر متواری ماند، تا زمانی که اصحاب رسولصبه سوی حبشه هجرت را آغاز نمودند، وی از اولین هجرتکنندگان بود [۱۵۸].
و در روایت دیگری ذکر شده است که چون حضرت خالدس مسلمان شد، رسول خداصاز مسلمانبودن او خیلی خوشحال شد، و حضرت خالد متواری شد، چون پدرش از مسلمانبودن وی اطلاع یافت برادرانش را و غلام خود رافع را به دنبال او فرستاد تا تلاش کرده و نزد وی بیاورند، چون او را آوردند، زجر و توبیخ نمود و با چوب و شلاق بر سر او چنان زد که شلاق بر سرش تکه تکه شد و سپس به وی گفت که تو از محمدصپیروی میکنی، در حالی که قوم خود او نیز با وی مخالف است؟
حضرت خالدس جواب داد: به خدا سوگند یاد میکنم که پیامبر راست میفرماید و من پیرو او هستم از این جواب وی پدرش از غصه و شدت غیظ مشتعل شد و او را دشنام داد و گفت: ای نالایق هرکجا دلت میخواهد برو، به خدا قسم من به تو خوراک و غیره نخواهم داد، حضرت خالد گفت: اگر تو رزق مرا قطع نمائی باکی نیست، زیرا خداوند متعال متکفل رزق من است، و بعد از آن پدر او را از منزل بیرون کرد و به سایر فرزندانش دستور داد که با وی قطع رابطه نموده حتی با او گفتگو هم نکنند و الا با آنها هم همانطور رفتار خواهد شد که با خالدس شده است.
حضرت خالدس به خدمت رسول خداصرسید و ملتزم خدمت آن حضرت شد [۱۵۹].
[۱۵۵] استیعاب و اصابه ترجمه حضرت خالد. [۱۵۶] استیعاب، طبقات، اصابه، ذکر خالد. [۱۵۷] البدایة والنهایة، ص ۳۲ – ۳۳، ج ۳. [۱۵۸] طبقات، ص ۵۹، ج ۴. [۱۵۹] طبقات، ص ۵۹، ج ۴.