هجرت به حبشه
چون مظالم و شدائد قریش به اوج رسیدند و سرزمین مکه با وجود وسعت خود بر صحابه کرامشتنگ شد، رسول اکرمصبلاکشان محبت و پروانگان شمع رسالت را اجازه داد تا به سوی حبشه هجرت کنند – خود هجرت دلیل ثبوت این واقعیت است که خونآشامی و سفاکی و ستمکاری و جفاکاری مشرکان به حدی رسیده بود که دیگر غیر قابل تحمل شده بود به همین جهت جاننثاران اسلام وطن عزیز خود را ترک داده غربت و دوری از وطن را اختیار کردند.
(الف) حافظ ابن عساکر از حضرت ام سلمه روایت میکند:
«لما ضاقت مكة وأوذي أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم وفتنوا ورأوا ما يصيبهم من البلاء والفتنة في دينهم وأن رسول الله صلى الله عليه وسلم لا يستطيع دفع ذالك عنهم...».
چون سرزمین مکه تنگ شد و یاران رسول اللهصآزار داده شدند و در آزمایشات و ابتلاها انداخته شدند، و آنچه که از بلا و فتنه و مصیبت به آنها میرسید دیدند و متوجه شدند که رسول خداصبرای دورکردن آنها و دفاع از آنها قادر نیست: از این جهت رسول خداصبه آنها دستور مهاجرت به سوی کشور حبشه را داد [۱۹۸].
(ب امام ابن سعد از امام زهری رحمهما الله روایت میکند که چون تعداد مسلمین افزایش یافت و ایمان و اسلام خود را اعلان و اظهار کردند بسیاری از کفار و مشرکان بر مؤمنان قبیله و فامیل خود شوریدند.
«فعذبوهم وسجنوهم وأرادوا فتنتهم عن دينهم».
و آنها رابه عذاب و اذیت مبتلا می کردند، و به زندان انداختند و خواستند که آنها را از دین منحرف سازند.
به همین سبب رسول خداصبه آنها اجازۀ هجرت به سوی حبشه را داد و پیش از همه یازده مرد و چهار زن هجرت کرد – مردان قریش تا ساحل دریا برای تعیب آنها حرکت کردند، ولی آنها قبل از رسیدن مردان قریش در کشتی سوار شده رفته بودند [۱۹۹].
(ج) امام ابن سعد و ابن هشام رحمهما الله فهرست کامیابی را از این پانزده مهاجر مرد و زن شدر کتابهای خود درج کردهاند که در آن نام حضرت عثمان بن عفان و همسرش رقیه دختر رسول اللهصدر سر فهرست قرار دارد، و شامل اسمای گرامی حضرت زبیر و حضرت عبدالرحمن بن عوف و حضرت عثمان بن مظعون، و حضرت عبدالله بن مسعود و حضرت مصعب بن عمیربنیز هست ش [۲۰۰].
(د) ابن اسحاق میگوید: سپس حضرت جعفر بن ابی طالب هجرت کرد و پشت سر وی سایر مسلمانان هجرت کردند [۲۰۱].
(هـ) علامه شبلی نعمانی مینویسد: عموم مورخان بر این تصور هستند که تنها کسانی هجرت کردند که هیچگونه پشتیبان و مددکاری نداشتند، ولی در لیست مهاجران افراد هر طبقهای دیده میشوند، به همین دلیل این امر قویاً قرین قیاس میباشد که ظلم و تعدی قریش تنها به کسانی که پشتیبان نداشتند، محدود نبود؛ حتی افراد خانوادههای بزرگ نیز از دست ظلم و ستم آنها در امان نبودند، این مطلب خیلی شگفتانگیز است که افرادی که بیش از همه مظلوم بودند و بر روی اخگرها خوابنده میشدند یعنی حضرت بلال، عمار، یاسرش، و غیره نامهایشان در لیست مهاجرین حبشه به نظر نمیرسد، علت آن غیر از این دو امر چیز دیگر نمیتواند باشد، یا بیسر و سامانی و ناتوانی آنها به حدی رسیده بود که سفرکردن و مهاجرت برایشان ناممکن بود، و یا این که از درد والم شکنجههای کفار لذت میبردند و نمیخواستند که آن را رها کنند [۲۰۲].
(و) علامه شبلی نعمانی/مینویسد: در سایه شفقت و مهربانی نجاشی، مسلمانان در حبشه با امن و امامن چند روزی را به سر بردند، ولی قریش این خبرها را شنیده و از ناراحتی و حسد بر خود میپیچیدند، آخر الامر تصمیم بر این گرفتند که هیئتی مرکب از چند تن را به نمایندگی از خود به عنوان سفارت به نزد نجاشی بفرستند و آنان رفته به وی بگویند که افراد مجرم کشور ما را که از آنجا فرار کرده به کشور تو پناهنده شدهاند از کشور خود بیرون کن. عبدالله بن ربیعه و عمرو بن العاص جهت انجام این مأموریت از طرف قریش انتخاب شدند، اینها تحفهها و سوغاتهایی گرانبها برای خود نجاشی و اهل دربارش تهیه کرده و با همۀ ساز و برگ این هیئت به سوی حبشه (اتیوپی) براه افتاد، این هیئت در دربار نجاشی حاضر شد و تقاضایش را مطرح نمود که مجرمان فراری ما باید به تحویل داده شوند و اهل دربار نیز این مطلب را تأیید کردند، و از پیشنهاد هیئت قریش پشتیبانی نمودند، آنگاه نجاشی مسلمانان را احضار کرد (و گفتگو آغاز شد) حضرت جعفرس سخن را چنین آغاز نمود:
ای شاه! ما مردمی جاهل، بتپرست بودیم، گوشت مردار را میخوردیم، مرتکب فحشا میشدیم... از میان ما چنین شخصی پیدا شد... او ما را به اسلام دعوت کرد... ما به او ایمان آورده، شریک و بتپرستی را رها کردیم، و از کلیه اعمال بد دست برداشتیم در اثر همین اقدام، قوم و قبیلۀ ما دشمن جان ما شده است و ما را اجبار میکند که به سوی همان گمراهی سابق برگردیم.
نجاشی به هیئت نمایندگی قریش گفت: شما برگردید و من این مظلومان را هرگز برنمیگردانم، تمام این واقعات در مسند ابن حنبل، جلد ۱ – ص ۲۰۲ ذکر شده است، ابن هشام نیز آن را با تفصیل بیان کرده است [۲۰۳].
(ز) طبق نوشته ابن هشام، حضرت جعفر داستان جور و ستم قریش را به این الفاظ عنوان کرد:
«فَلَمّا قَهَرُونَا وَظَلَمُونَا وَضَيّقُوا عَلَيْنَا، وَحَالُوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ دِينِنَا، خَرَجْنَا إلَى بِلَادِك» [۲۰۴].
وقتی که ما را مقهور ساختند و بر ما ستم روا داشتند و راه زندگی را بر ما تنگ کردند، و میان ما و دین ما حائل شدند از آنجا بیرون رفته به سوی منطقه تو هجرت کردیم.
(ح) در سیرت النبی موجود است که ۸۳ نفر از مسلمانان به حبشه هجرت کرده رفتند، چند روزی آنجا به آسودگی به سر بردند که ناگهان این شایعه انتشار یافت که کافران قریش اسلام را پذیرفتهاند به محض شنیدن این خبر اکثر صحابهشبه سوی مکه حرکت کردند، اما چون نزدیک شهر رسیدند متوجه شدند که این خبر دروغی بوده است، لذا بعضیها از همان جا که رسیده بودند دوباره باز گشتند، و اکثر آنها به حالت پنهانی وارد شهر مکه شدند [۲۰۵].
[۱۹۸] البدایه والنهایه، ص ۷۲، ج ۳. [۱۹۹] طبقات، ص ۲۰۳، ج ۳. [۲۰۰] طبقات، ص ۲۰۴، ج ۱. [۲۰۱] سیره ابن هشام، ص ۳۴۵، ج ۱. [۲۰۲] سیره النبی، ص ۲۱۹ تا ۲۲۰، ج ۱. [۲۰۳] سیره النبی، ص ۲۲۰ تا ۲۲۲ ملخصاً. [۲۰۴] سیره ابن هشام، ص ۳۶۰، ج ۱. [۲۰۵] سیره النبی، ص ۲۲۳، ج ۱.