یک واقعهای ایمانافروز و آموزنده
شیخ الاسلام و حضرت علامه ابن عبدالبر رحمهما الله تعالی در ضمن بیان شهادت ایشان واقعه ایمانافروزی نقل کردهاند.
در روز جنگ اجنادین (که در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیقس در سال سیزدهم هجری بین مسلمانان و رومیان به فرماندهی خالد بن ولید رخ داد – مترجم) چون لشکر رومیان شکست خورده، عقبنشینی کرد آنگاه در موضعی گرد آمدند که راهش خیلی تنگ و باریک بود و به جز یک نفر نمیتوانست کسی دیگر از آنجا گذر نماید، و رومیان در همان جا به جنگ ادامه دادند، در همان نقطه تنها حضرت هشام بن عاصس پیش روی کرد و به جنگ با رومیان ادامه داد تا به شهادت رسید، و جسدش در وسط همان درۀ باریک و تنگه افتاد، و راه را به روی سایر مجاهدان اسلام مسدود کرد، وقتی که مجاهدان به آنجا رسیدند جز با گذشتن از روی جسد او و پایمالکردنش چارهای دیگر نبود، انگاه مجاهدان اسلام از این که با سُم اسبها جنازۀ این شهید را پایمال کرده از روی آن به طرف دشمن گذر نمایند تحاشی و اجتناب کردند، (برادر بزرگ حضرت هشام) حضرت عمرو بن العاص به مردم خطاب کرده چنین فرمود:
«أيها الناس! إن الله قد أستشهده ورفع روحه وإنما هي جثة فأوطئوه الخيل ثم أوطأه هو ثم تبعه الناس حتى قطعوه فلما انتهت الهزيمة ورجع المسلمون إلى العسكر كر إليه عمرو فجعل يجمع لحمه وأعضاؤه وعظامه ثم حمله في نطع فواراه» [۱۸۱].
ای مردم! همانا خداوند به وی شهادت ارزانی داشت و روحش را (بملأ اعلی برد) و آنچه اینجا افتاده است جثهای بیش نیست، لذا شما آن را پایمال کرده، و از روی وی اسبها را به جلو بتازید، سپس خودش از همه جلوتر جسد برادر را پایمال کرده از آنجا گذر نمود و پس از وی سایر مسلمانان به دنبالش حرکت کردند و از روی جسد حضرت هشام با اسبها گذر نمودند تا این که جسدش تکه تکه شد، پس چون کافران کاملاً شکست خوردند و مسلمانان به لشکرگاه قبلی برگشتند حضرت عمروس به سوی جسد برادرش شتافت و به جمعکردن تکههای گوشت بدن و اعضأ از هم جدا شده و استخوانهای منتشر شدهاش پرداخت و سپس همۀ آنها را در پوستینهای پیچیده مدفون ساخت.
الله، الله، چقدر منظرهای دردناک و صبر آزماست که برادر کوچک شهید شده است و لاشۀ مجروحش در خاک و خون غلطیده در برابر چشمانش افتاده است، ولی از زبان برادر بزرگ نه آه و فغان و نه ناله و شیون بیرون میآید!
تا لشکر اسلام، لاشۀ این شهید را پایمال نکند و با سُم اسبهای لشکر جسد شهید پاره پاره نگردد و هر مفصل از بدنش جدا و هر عضوی از اعضا جسمش منقطع نشود، و گوشت و پوست او ریزه ریزه نگردند و قلب و جگر وی ذره ذره نشود، فتح اسلام بر کفر میسر نمیشود و غلبۀ اسلام متصور نیست و در غیر این صورت آئین حیاتبخش قرآن و نظام راستین اسلام نمیتواند کار آید و مقصد تنزیل قرآن و بعثت رسول اللهص امکان ندارد که حاصل شود.
[۱۸۱] استیعاب و اسبه« ص ۵۷۲، ج ۳ – تذکره هشام.