تصمیم قتل
عداوت و شقاوت ناهنجار کفار به سرحد نهائی رسید، وقتی که آنها انواع و اقسام جور و ستم را بر جناب نبی اکرمصروا داشتند، باز به این بسنده نکرده، و آتش کینه و بغضشان فروکش نشد در نهایت امد، تصمیم قتل آن حضرت جرا اتخاذ کردند.
۲۱. محاصرۀ اقتصادی آن حضرت در شعب ابی طالب
علامه شبلی مینویسد که چون قریشیان دیدند که با وجود این همه سختیها و موانع دائره اسلام وسعت میگیرد، افرادی مانند عمرس و حمزهس ایمان آوردهاند، نجاشی مسلمانان را نزد خود پناهندگی داده است، و سفرای آنها (که به منظور پس گرفتن مهاجران حبشه پیش نجاشی رفته بودند– مترجم) ناکام و خائب برگشتند، و تعداد مسلمانان روز به روز رو به افزایش است، لذا این بار تصمیم گرفتند که رسول اکرمصو خاندانش را در محاصره اقتصادی قرار داده و در درهای دور از مکه تبعید نمایند، چنانکه کلیۀ قبائل معاهدهای ترتیب دادند که هیچ احدی حق ندارد با خاندان بنی هاشم مناکحت، خرید و فروش و یا با آن ملاقات کند و یا اجازه دهد که وسائل خورد و نوش و ارزاق عمومی نزد آنان برده شود تا زمانی که محمد را (ص) برای قتل به ما تحویل دهند، منصور بن عکرمه این معاهده را نوشت و بر دروازۀ کعبه آویزان کرد، ابوطالب بالاجبار تمام خاندان بنی هاشم را همراه کرده تا سه سال در شعب ابی طالب پناهنده شدند، این مدت چنان سخت گذشت که برگهای درخت طلح [۴۰]را میخوردند، و به زندگی خویش ادامه میدادند، حضرت سعد بن ابی وقاصس میفرماید که در یکی از شبها تکهای از پوست را یافتم، آن را با آب شسته و سپس آن را بر روی آتش قرار داده پختم و با آب مخلوط کرده خوردم [۴۱].
ابن سعد روایت کرده است که چون بچهها و اطفال در اثر گرسنگی گریه میکردند، آوازشان بیرون شعب به گوش قریش میرسید، آنها شنیده خوشحالی میکردند، ولی بعضی افراد نرمدل، نیروی باطنی شان آنان را به نوع دوستی وادار کرده و از این جریان ناراحت هم میشدند.
سه سال متوالی آن حضرتصو تمام آل بنی هاشم این مصائب را با شکیبائی تمام تحمل نمودند، آخر الامر عواطف دشمنان به جوش آمده و از ناحیۀ خود آنان، برای نقض این معاهده فعالیت آغاز گردید، زهیر داخل حرم رفته تمام مردم را خطاب کرده و گفت: ای اهل مکه! این چه عدالتی است که ما به آسودگی زندگی کنیم و بنوهاشم از آب و آذوقه هم محروم باشند؟ سوگند به خدا تا این معاهدۀ ظالمانه پاره نشود من باز نخواهم آمد.
در مقابل وی ابوجهل گفت: این معاهده را هرگز کسی نمیتواند دست بزند، زمعه گفت: تو دروغ میگوئی. مطعم دست خود را دراز کرده عهدنامه را پاره کرد، همه اسلحه به تن پوشیده نزد بنوهاشم رفتند و آنها را از شعب بیرون آوردند، این تفاصیل در ابن هشام، طبری و غیره مذکور است [۴۲].
۲۲. از ابن سعد مروی است که وقتی مردم قریش از برخورد و طرز عمل نجاشی با حضرت جعفر و بقیه مهاجران و از اکرام و پذیرائی و استقبال صمیمانه نجاشی آگاه شدند، این امر بر آنها خیلی گران تمام شد و بر رسول خداصو اصحابش بیش از پیش خشمگین شدند.
«وأجمعوا على قتل رسول الله صلى الله عليه وسلم»با اتفاق آراء تصمیم به کشتن رسول خداصگرفتند، و قراردادی برعلیه بنوهاشم تنظیم نمودند که کسی با آنها نکاح نکند و هیچ چیزی به دست آنان نفروشد و با آنها اختلاط نکند، این قطعنامه را منصور بن عکرمه نوشته بود که دستش فلج شد، این صحیفه در داخل کعبه آویزان شد و بنوهاشم از آغاز محرم سال هفتم نوبت محصور قرار گرفتند، اذیت، گرسنگی و مشقت مصحورین به جائی رسید که هرگاه صدای گریه بچههایشان در خارج شعب به گوش مردم میرسید بعضی از افراد قریش خوشحال و بعضی دیگر آزرده خاطر میشدند و میگفتند کمی باید ملاحظه کرد و اندیشید که انجام منصور بن عکرمه به کجا کشید، محصورین تا سه سال داخل شعب ماندند [۴۳].
۲۳. شیخ الاسلام/نقل میکند که مردم قریش، ابواهاب بن عزیز دارمی را برای قتل رسول خداصگماشتند، حضرت طلیبس به سراغ وی رفت و او را زد و مجروح ساخت [۴۴].
۲۴. اذیت جانگداز جگرگوشۀ رسول خداص: تشددی و تعدی و سنگدلی قریش به جایی رسید که نه تنها ذات پاک رسول اکرمصرا نشانۀ هدف جور و جفا قرار دادند، بلکه (به جرم دختر آن حضرت بودن جگرگوشۀ آن حضرت) حضرت سیده زینبلرا نیز هدف ظلم و ستم قرار دادند.
(الف) شیخ الاسلام ابن حجر/مینویسد که ابن اسحاق در کتاب سیرت خود ذکر کرده است: وقتی که ابوالعاص بن ربیع همسرش زینبلبنت رسول اللهصرا به سوی مدینه فرستاد، هبار بن اسود، وی را هدف تیر قرار داد که در اثرش سقط جنین کرد، این حکایت در کتاب سیرت مشهور است [۴۵].
(ب) علامه ابن عبدالبر/مزید برآن نوشته است که در میان اوباش قریش کسانی که در تعقیب حضرت زینب بنت رسول اللهصبیرون رفتند هبار بن اسود از همه پیشقدم بود [۴۶].
روایت تعقیب هبار بن اسود دختر رسول اکرمص، و ابتلا وی در طبرانی نیز موجود است [۴۷].
(ج) همین علامه ابن عبدالبر در مقام دیگری این داستان را به صورت دردناکتری بیان کرده است، مینویسد هیچ اختلافی در این امر وجود ندارد که حضرت زینب از تمام دختران مطهره رسول خداصبزرگتر بود، و در حیات رسول اکرمصدر سال هشتم هجری درگذشت، و سبب وفاتش این بود که چون از مکه هجرت کرده برای رسیدن به خدمت رسول اکرمصبه سوی مدینه میرفت در اثنا راه هبار بن اسود و یک شخص دیگری بر وی حمله کردند، یکی از آنان حضرت زینب را به سختی دفع نمود.
«فسقطت على صخرة فأسقطت وأهراقت الدماء فلم يزل بها مرضها حتى ماتت سنة ثمان من الهجرة» [۴۸].
که به سبب آن بر روی صخرۀ سنگی افتاد و بچهاش را سقط کرده، و خون زیاد جاری شد از آن پس همیشه مریض ماند، تا این که در سال هشتم هجری درگذشت.
در روایت طبرانی مزید برآن نوشته است که همۀ صحابهشعقیده داشتند که وی شهید شده است [۴۹].
در طبرانی و بزار آمده است وقتی که وی به خدمت رسول اکرمصرسید، آن حضرتصمیفرمود: وی بهترین دختران من است، این مصیبت به وی به سبب من رسانیده شده است [۵۰].
[۴۰] واژه عربی است به معانی، شکوفه خرما، موز، درختان بزرگ در ریگستان و بعضیها درخت مغیلان گفته اند، در اینجا بمعنی درختهای بیابانی است – مترجم. [۴۱] روض الانف سهیلی (رح). [۴۲] سیرت النبی، ص ۲۲۷ – ۲۲۹، ج ۱. [۴۳] طبقات، ص ۲۰۸ – ۲۰۹. [۴۴] اصابه، ص ۲۲۵، ج ۲، ترجمه حضرت طلیبس. [۴۵] اصابه، ص ۵۶۶، ج ۳، ترجمه هبار. [۴۶] استیعاب ذکر هبار. [۴۷] حیات الصحابه، ص ۳۹۳، ج ۲. [۴۸] استیعاب، ترجمه حضرت زینب. [۴۹] حیات الصحابه، ص ۳۹۳، ج ۲. [۵۰] حیات الصحابه، ص ۳۷۹، ج ۱.