۳۵- ۳۶- حضرت عبدالله بن سهیل و حضرت ابوجندل بن سهیلش:
(الف) مؤلف فاضل و دانشمند سیر الصحابه مینویسد که سهیل از رؤسای قریش بود به همین جهت همانند سایر رؤسای قریش از شدیدترین دشمنان اسلام و از دشمنان بانی اسلامی علیه السلام بود؛ ولی کرشمهسازی قدرت الهی را باید دید که در خانۀ همین دشمن سرسخت اسلام، جاننثارانی برای اسلام مانند: حضرت عبدالله بن سهیل و حضرت ابو جندل بن سهیلشبه وجود آمدند، این هردو در آغاز دعوت اسلام مشرف به اسلام شدند؛ و به جرم مسلمانبودن از دست پدر خود دشواریهای گوناگونی را متحمل شدند، عبداللهس فرصت به دست آورده به سوی حبشه هجرت نمود، ولی در هنگام بازگشت از آنجا دوباره در پنجۀ ظلم پدر ظالم اسیر شد، و در مواقع جنگ بدر رهائی یافت – و برادر دیگر یعنی ابو جندلس تا هنگام صلح حدیبیه تحت ظلم و ستم قرار گرفت در موقع صلح حدیبیه، نمایندگی نوشتن قرار داد مصالحت از طرف قریش با سهیل بود یکی از جمله شرایطی که سهیل پیشنهاد کرد این بود که اگر شخصی از قریش ولو این که مسلمان باشد فرار کرده به نزد مسلمانان پناهنده شود، مسلمانان موظفند که او را به سوی قریش باز گردانند، مسلمانان گفتند: ما هرگز چنین شرطی را نمیتوانیم بپذیریم که مسلمانی به دست مشرکان تحویل داده شود، هنوز این گفتگو جریان داشت که ابو جندل فرزند سهیل که به نزد پدر اسیر بود به نحوی موفق به فرار شده و خود را به اردوگاه مسلمانان رساند، و زنجیرها تا به حال در پاهایش بسته بود.
چون سهیل او را دید به پیامبر اکرمصگفت: ای محمد! این اولین مرحلۀ عملکردن بر این شرایط است، پیامبر اسلامص فرمودند که تا به حال این فقره از قرارداد به تصویب نرسیده است و ما آن را هنوز قبول نکردهایم، سهیل گفت: اگر شما ابو جندل را به ما تحویل نمیدهید ما با هیچ شرطی صلح نخواهیم کرد، پیامبر خداصخیلی اصرار فرمود، اما سهیل به هیچ عنوان حاضر نشد بپذیرد، و اصحاب کرام نیز در مورد بازگرداندن و به کفار تحویلدادن ابو جندل بسیار مخالفت کردند، ولی چون این صلح در واقع به منزلۀ مقدمهای بود برای موفقیتها و کامیابیهای آیندۀ اسلام و مسلمانان، از این جهت رسول اکرمصشرط سهیل را قبول کرد و ابو جندل دوباره پا به زنجیر باز فرستاده شد و پیمان صلح به امضاء رسید [۱۸۲].
(ب) علامه شبلی نعمانی مرقوم میفرماید که در عین زمانی که صلحنامه در حال نوشتهشدن بود، پسر سهیل حضرت ابو جندل که مسلمان شده بود، و کفار وی را در مکه مقید ساخته بودند و انواع اذیت و آزار به وی میرسانیدند به نحوی فرار کرده پا به زنجیر به خدمت پیامبر اکرمص و مسلمانان آمد و در جلو همه افتاد هسیل گفت: ای محمد! این اولین لحظهای است که باید به مفاد و بندهای معاهده صلح عمل شود، لذا طبق شرایط صلح او را به من تحویل دهید. پیامبر بزرگوارص: هنوز صلحنامه نوشته و امضاء نشده است، سهیل گفت: پس ما به این ترتیب صلح را قبول نداریم، پیامبرصچندین مرتبه اصرار کرد، ولی سهیل اصلاً رضایت نداد، رسول اکرمص مجبوراً و با دل ناخواسته آن را قبول فرمود.
کافران ابو جندلس را به اندازهای زده بودند که آثار ضرب بر روی جسمش تا هنوز باقی بود، او در میان جمع مسلمانان زخمهای خود را ظاهر کرده به آنان نشان داد، و گفت: ای برادران مسلمان! آیا بازهم دوست دارید مرا در چنین وضعی قرار دهید، من مسلمان شدهام آیا دوباره مرا به دست کفار میسپارید؟ از این سخنهای وی تمام مسلمانان به هیجان درآمدند، رسول اکرمصبه سوی ابو جندل نگاه کرد و به وی چنین گفت:
«يَا أَبَا جَنْدَلٍ اصْبِرْ وَاحْتَسِبْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَاعِلٌ لَكَ وَلِمَنْ مَعَكَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ فَرَجاً وَمَخْرَجاً»«ای ابو جندل صبر کن و منتظر اجر و ثواب باش، همانا خداوند برای تو و برای سایر مظلومان چاره و راه نجاتی پیدا خواهد کرد».
خلاصه حضرت ابو جندلس ناچار شد که دوباره پا به زنجیر برگردد [۱۸۳].
(ج) در صحیح بخاری چنین ذکر شده است که حضرت ابو جندل خطاب به مسلمانان گفت:
«أَيْ مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ، أُرَدُّ إِلَى الْمُشْرِكِينَ وَقَدْ جِئْتُ مُسْلِمًا أَلاَ تَرَوْنَ مَا قَدْ لَقِيتُ وَكَانَ قَدْ عُذِّبَ عَذَابًا شَدِيدًا فِي اللَّهِ» [۱۸۴].
ای جماعت مسلمان! آیا پس از این که مسلمان شده به نزد شما آمدهام دوباره به سوی مشرکان برگردانده خواهم شد؟ مگر شما آثار اذیتهائی را که من از دست آنها چشیدهام نمیبینید؟ و به وی در راه خدا عذاب شدیدی رسیده بود.
(د) و در سیرت ابن هشام چنین آمده است:
ابو جندلس در حالی که زنجیر آهنین در پا داشت آمد و رسید چون سهیل او را دید از جای برخاست و گریبان او را گرفته و به صورت و دهان وی میزد، گریبانش را با نهایت سختی گرفته و با زور و قوت میکشید تا او را باز گرداند.
«وَجَعَلَ أَبُو جَنْدَلٍ يَصْرُخُ بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ أَأُرَدّ إلَى الْمُشْرِكِينَ يَفْتِنُونِي فِي دِينِي» [۱۸۵].
و حضرت ابو جندلس با آواز بلند فریاد برمیآورد که ای گروه مسلمانان، آیا من باز به سوی مشرکان برگردانده شوم تا در مورد دین، مرا به فتنه وادارند؟
(هـ) امام ابن سعد چنین مینویسد: طبق روایت محمد بن اسحاق، و محمد بن عمر حضرت عبدالله بن سهیل به سوی کشور حبشه (در هجرت دوم) هجرت کرد، و چون از آنجا به مکه باز آمد:
«فأخذه أبوه فأوثقه عنده وفتنة في دينه» [۱۸۶].
پدرش (سهیل) او را گرفتار ساخت و او را بسته نزد خود اسیر نمود و دربارۀ دین او را به ابتلا و آزمایش شدید مبتلا ساخت.
[۱۸۲] سیر الصحابه، ص ۹۷ تا ۹۹، ج ۷، ملخصاً بلفظه مأخوذ از بخاری. کتاب الشروط فی الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب. [۱۸۳] سیرت النبی، ص ۴۵۶، ج ۱. [۱۸۴] صحیح بخاری، باب الشروط فی الجهاد و المصالحه. [۱۸۵] سیره ابن هشام، ص ۳۳۲، ج ۳. [۱۸۶] طبقات، ص ۴۰۶، ج ۳.