۲۳- حضرت سعد بن ابی وقاصس:
ایشان از جمله نخستین کسانی است که به دعوت و تبلیغ و راهنمایی حضرت ابوبکر مسلمان شد [۱۴۶].
و خود او میگوید که من در اسلام نفر سوم بودم [۱۴۷].
(الف) علامه حلبی مینویسد: در کلام سهیلی موجود است که وی عموی حضرت آمنه مادر مطهر حضرت رسول خداص است.
نسبت به مادر خود خیلی مطیع و فرمانبردار بود و خدمت وی را به جان و دل انجام میداد، ولی مادرش از مسلمانشدن وی بینهایت ناخوش و ناراضی بود، روزی به وی گفت:
«والله لا أكلت طعاما ولا شربت شراباً حتى تكفر بما جاء به محمد صلى الله عليه وسلم».
قسم به خدا تا تو به دین محمد (ص) کافر نشوی، من اعتصاب غذا کرده غذا نه میخورم و نه آب مینوشم. چنانکه (او مطابق سوگندش چیزی تناول نمیکرد و مردم دهانش را باز کرده و غذا و آب در آن میریختند). و در روایت دیگری آمده است که دو روز و دو شب متوالی گذشت و او هیچ چیزی تناول نمیکرد، حضرت سعد میفرمایدکه وقتی من چنین دیدم به وی گفتم: ای مادر! به خدا قسم اگر تو صد جان داشته باشی و هریکی از آنها تک تک از بدن تو بیرون رود.
«ما تركت دين هذا النبي صلى الله عليه وسلم فكلي إن شت أولا تأكلي».
من دین این پیامبر را ترک نخواهم کرد، خواه تو بخوری یا نخوری.
وقتی او این عزم و ثبات را از سعد دید، خوردن عذا را آغاز نمود. و در کتاب انساب مؤلفه بلاذری از حضرت «سعد س» روایت شده است که وقتی من مادرم را به نمازگذاربودن خود اطلاع دادم و بعد از آن به خانه آمدم، دیدم دم در منزل نشسته است و فریاد میزند که ای یاوران خاندان من! بیاید و مرا برخلاف این (فرزندم) یاری دهید تا وی در خانه مقید کرده در را به رویش ببندم.
«حتى يموت أو يدع هذا الدين المحدث».
تا به همین حال بمیرد یا از این دین جدید دست بردارد.
من از همان دری که وارد شده بودم دوباره بیرون رفتم و گفتم که دیگر من نزدیک تو نمیآیم و به گرد خانۀ تو نمیگردم، چند روزی به همین منوال گذشت، سپس به دنبال من کس فرستاد و مرا پیش خود خواند، من به خانه رفتم، ماردم گاهی با خوشحالی و گاهی با ناراضی با من برخورد میکرد، و مرا در مقابل برادرم عامر، عار داده و طعنه میزد و میگفت که او خوب است و دین خود را ترک نمیدهد، اما چون حضرت عامرس هم مسلمان شد.
«لقي منها ما لم يلق أحد من الصياح والأذى حتى هاجر إلى حبشه».
از دست مادرش بیش از هرکس و آزار چشید تا روزی که به سوی حبشه هجرت کرد [۱۴۸].
(ب) ابن اسحاق میگوید:
اصحاب رسول اللهصبرای نمازخواندن در وادیها (و در اماکن مخفی) از چشم قوم خود در خفاء و پنهان نماز میخواندند، روزی حضرت سعد بن ابی وقاصس با چند نفر از صحابه در وادی مکه نماز میخواند که ناگاه بعضی از مشرکان رسیدند و بر نماز صحابه نکیر و عیبچینی را آغاز نموده تا این که نوبت به درگیری و جنگ رسید آنگاه حضرت سعدس استخوان فک [۱۴۹]شتری را برداشته به یکی از مشرکان زد و او را مجروح کرد – این اولین خونی بود که برای اسلام ریخته شد [۱۵۰].
[۱۴۶] حیات الصحابه، ص ۳۰۲، ج ۲. [۱۴۷] سیره الحلبیه، ص ۳۱۲، ج ۱. [۱۴۸] سیره حلبیه، ص ۳۱۲، ج ۱. [۱۴۹] فک به معنی چانه، آرواره، هریک از دو قسمت استخوان بالا و پائین دهان که دندانها روی آن جا دارند میباشد – مترجم. [۱۵۰] سیره ابن هشام، ص ۲۸۲، ج ۱.