شبی در میقات - سرگذشت سفر حج بیت الله الحرام

فهرست کتاب

انتظار در جده

انتظار در جده

چکاندن قطره‌ی پولیو و اخذ تکت نمبر برای پاسپورت پس از اندکی انتظار صورت می‌گیرد. کسی نمی‌داند که مرحله‌ی بعدی چی کاری باید انجام دهیم. اطلاع رسانی ضعیف است. به لطف عربی دست و پاشکسته با اصرار همراهان از پولیس سعودی راهنمایی می‌جوییم. به ما می‌گوید شما به شکل سیستماتیک برای انجام کارهایتان راهنمایی خواهید شد. در سالن دیگر که از آن جا قابل دید است گروهی از قبل منتظر طی مراحل کارهایشان هستند. منتظر می‌مانیم. این انتظار فرصت وضو و ادای نماز خفتن را فراهم می‌سازد.

در سالن‌های دیگر که سالنهای وسیع است، چک‌های متوالی از مهر پاسپورت گرفته تا چک الکترونیکی بارها مدتی را در بر می‌گیرد.

سالن‌ها مملو از جمعیت سیاه و سپید، عرب و عجم و زن و مرد است. حجاج به شکل سیستماتیک توسط راهنماهای میدان از نقطه‌یی به نقطه‌یی راهنمایی می‌شوند. چند راهنما که کم و بیش دری می‌دانند در هر مدخل به راهنمایی حجاج افغان می‌پردازند. سر انجام حجاج را به محل مخصوص به افغانستان و مکانی که برای هر شرکت تعیین شده رهنمایی می‌کنند. اندکی تاخیر در انتقال بارها فرصت صرف شام مختصر فراهم می‌سازد. انتظار بسیار نا خوشایند است. برای دیدار کعبه عجله داریم. البته این پدیده هنگام برگشت به کشور خیلی بیشتر از اندک است. به نظر می‌رسد که مسئولین آریانا یا حج و اوقاف –نمی‌دانم کدام یک- در انتخاب شرکت انتقال بار دقت نکرده‌اند. این شرکت از دقت و سرعت مناسب برخوردار نیست. طوری که من جستجو کردم این مشکل از آن جا ناشی می‌شود که ...

پس از تحویل بار و پاسپورت توسط اتوبوس‌های تهیه شده به‌سوی مکه می‌رویم. در جده تن‌ها مسأله‌یی که حجاج را ناراحت و وادار به اعتراض می‌کند طولانی شدن صحبت یکی از پلیس‌های تصویر بردار سعودی با موبایل است. چند دقیقه‌یی طول می‌کشد. وقتی اعتراض حجاج را می‌بینم به یاد مرزبانان ایران و بر خورد‌های خشن و تند آن‌ها در مرز‌های ایران می‌افتم. من که با دعوت رسمی و به عنوان عضو هیأت علمی دانشگاه هرات به ایران رفته‌ام هنگام سفر بارها با توهین و تحقیر مواجه شده‌ام. این برخورد‌های معمول ایرانی‌ها با هموطنان ما است. اکثر این برخورد‌ها با لت و کوب و حتی گاهی با کشتار همراه شده است. هیچ محکمه‌یی هم در ایران به نفع هیچ افغانی حکم نمی‌کند. یادم می‌آید که باری در اولین پاسگاه ورودی ایران یعنی ۱۷ شهریور در بین آفتاب سوزان همراه با کودکان ۴ ساعت ما را منتظر نگهمیدارند. حتی آب برای خوردن نداریم. این پدیده در زیر نور خورشید و در روشنایی روز و پیش چشم همه مردم صورت می‌گیرد. اما اینکه در اردوگاه‌ها و در خفا و در زندان‌ها چه رفتاری با هموطنان ما صورت می‌گیرد حدیث مفصلی است که از این مجمل نمی‌توان خواند. اما می‌دانیم واقعیت‌ها خیلی فراتر از گزارش‌ها است. ما که زمانی در نواحی مرزی سروی داشتیم بارها به خانواده‌هایی بر خورد کرده‌ایم که جوانان آن‌ها توسط ایران کشته شده‌اند. اکثر این‌ها برای کار به ایران رفته‌اند. در حالیکه ایران آن‌ها را متهم به قاچاق می‌کند. اگر روزی گروهی حقیقتیاب دست به تحقیق در این باره بزنند به یافته‌های وحشتناکی دست خواهند یافت. اما ایرانی‌ها خود را جرثومه‌ی اخلاق معرفی می‌کنند. دیگران را منبع زشتی و بد اخلاقی. به خار پشت گفتند برو و بهترین جوجه‌ی دنیا را بیاور. چندی بعد همراه جوجه‌ی خود در حالیکه می‌گفت ناز ناز بر گشت. این داستان ایران است. داستان برخورد ایران با افغان‌ها مسأله‌یی تاریخی و حکایت رنجی سی و چند ساله است که برده‌ایم و کسی نیز فریاد ما را نشنیده است. این‌ها دقدقه‌های ذهنی ما در این هنگام است.