(۴۵)- (مکتوب- ۵۸) علیس فرموده: اختلاف با اهل شام به خاطر قتل عثمانس است
(۱)وَکانَ بَدْءُ أَمْرِنا أَنَّا الْتَقَيْنا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشّامِ، وَالظّاهِرُ أَنّ رَبَّنا واحِدٌ، وَنَبِيَّنا واحِدٌ، وَدَعْوَتَنا فِى الْإِسْلامِ واحِدَةٌ، وَلا نَسْتَزِيدُهُمْ فِى الْإِيمانِ بِاللَّهِ وَالتَّصْدِيقِ لِرَسُولِهِ وَلا يَسْتَزِيدُونَنا وَالْأَمْرُ واحِدٌ إِلّا مَا اخْتَلَفْنا فِيهِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَنَحْنُ مِنْهُ بَراءٌ! (۲)فَقُلْنا: تَعالَوْا نُداوِى ما لا يُدْرَكُ الْيَوْمَ بِإِطْفاءِ النَّائِرَةِ وَتَسْکِينِ الْعامَّةِ، حَتّى يَشْتَدَّ الْأَمْرُ وَيَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوى عَلى وَضْعِ الْحَقِّ فِى مُواضِعِهِ، فَقالُوا: بَلْ نُداوِيهِ بِالْمُکابَرَةِ! فَأَبَوْا حَتّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَرَکَدَتْ، وَوَقَدَتْ نِيرآنها وَحَمِشَتْ، فَلَمَّا ضَرَّسَتْنا وَإِيَّاهُمْ، وَوَضَعَتْ مَخالِبَها فِينا وَفِيهِمْ، أَجابُوا عِنْدَ ذلِكَ إِلَى الَّذِى دَعَوْناهُمْ إِلَيْهِ، فَأَجَبْناهُمْ إِلى ما دَعَوْا، وَسارَعْناهُمْ إِلى ما طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبانَتْ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةُ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ، (۳)فَمَنْ تَمَّ عَلى ذلِكَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِى أَنقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَمَنْ لَجَّ وَتَمادى فَهُوَ الرَّاکِسُ الَّذِى رانَ اللَّهُ عَلى قَلْبِهِ، وَصارَتْ دائِرَةُ السَّوْءِ عَلى رَأْسِهِ.
[(۱)و ابتدای کار ما اين بود، که ما و اهل شام به هم بر خورديم در حالی که به حسب ظاهر پروردگارمان يکی و پيغمبرمان يکی و روش تبليغمان در اسلام يکسان بود، ما از ايشان نمیخواستيم که ايمان به خدا و رسولش را زياد کنند، و آنان هم از ما اين را نمیخواستند، کار يکنواخت بوده و هيچ اختلاف و جدایی بين ما نبود، مگر دربارهی خون عثمان، ما از آن دور و به آن آلوده نبوديم! (۲)پس گفتيم: بيایيد امروز با خاموش کردن آتش فتنه و آرامش دادن به مردم چاره کنيم چيزی را که پس از اين علاج و چاره نمیتوان کرد، تا کار استوار و منظم گردد، آنگاه ما بتوانيم حق را در مواضع آن به کار بريم، گفتند: بلکه ما چارهی اين کار را به دشمنی و زد و خورد میکنيم! پس سرپيچی کردند تا اينکه جنگ برپا و استوار گرديد، آتش آن افروخته و کار دشوار شد، چون جنگ و زد و خورد ما و آنان را دندان گرفته و چنگالهايش را در ما و ايشان فرو برد، در آن هنگام (آنان)پذيرفتند چيزی را که ما ايشان را به آن میخوانديم، پس(از ما خواستند تا دست از جنگ بکشيم) دعوتشان را پذيرفته و به خواهش آنان شتافتيم، تا آنکه حجت بر ايشان هويدا گردد و عذری برای آنها باقی نماند، (۳)پس هر کس از اينان بر اين سخن پايدار باشد، او را خدا از هلاکت و تباهی رهایی داده، هر که ستيزگی نموده به گمراهی خويش باقی بماند، او به حال اوّل خود برگشته(پيمان شکسته) و خدا دلش را (با غفلت)پوشانده، و پيش آمد بدی دور سر او چرخ میزند.]