(۱۳)- (سخن- ۳۰) ایمان، كفر، شک
(۱)الْإِيمانُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهادِ، (۲)وَالصَّبْرُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ، فَمَنِ اشْتاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّماتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْيَا اسْتَهانَ بِالْمُصِيباتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سارَعَ فِى الْخَيْراتِ، (۳)وَالْيَقِينُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِينَ، فَمَنْ تَبَصَّرَ فِى الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ، وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّما کانَ فِى الْاَوَّلِينَ، (۴)وَالْعَدْلُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى غائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُکْمِ، وَرَساخَةِ الْحِلْمِ، فَمَن فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرائِعِ الْحُکْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَعاشَ فِى النّاسِ حَمِيداً، (۵)وَالْجِهادُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْق فِى الْمَواطِنِ وَشَنَانِ الْفاسِقِينَ، فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ نَهى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنافِقِينَ، وَمَنْ صَدَقَ فِى الْمَواطِنِ قَضى ما عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفاسِقِينَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضاهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، (۶)وَالْکُفْرُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنازُعِ، وَالزَّيْغِ، وَالشِّقاقِ، فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ کَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهْلِ دامَ عَماهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زاغَ ساءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ، وَسَکِرَ سُکْرَ الضَّلالَةِ، وَمَنْ شاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ، وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَضاقَ عَلَیهِ مَخْرَجُهُ، (۷)وَالشَّكُّ عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمارِى، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلامِ، فَمَنْ جَعَلَ الْمِراءَ دِيناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ، وَمَنْ هالَهُ ما بَيْنَ يَدَيْهِ نَکَصَ عَلى عَقِبَيْهِ، وَمَن تَرَدَّدَ فِى الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنابِكُ الشَّياطِينِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْيا وَ الاخِرَةِ هَلَكَ فِيهِما.
[(۱) شناخت پايه هاى ايمان: ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد. (۲)صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن كس كه اشتياق بهشت دارد، شهوتهايش كاستى گيرد، آن كس كه از آتش جهنّم مىترسد، از حرام دورى مىگزيند، آن كس كه در دنيا زهد مىورزد، مصيبت را ساده پندارد، و آن كس كه مرگ را انتظار مىكشد در نيكىها شتاب مىكند. (۳) يقين نيز بر چهار پايه استوار است: بينش زيركانه، دريافت حكيمانه واقعيتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پيمودن راه درست پيشينيان. پس آن كس كه هوشمندانه به واقعيتها نگريست، حكمت را آشكارا بيند، آن كه حكمت را آشكارا ديد، عبرت آموزى را بشناسد، آن كه عبرت آموزى را شناخت گويا چنان است كه با گذشتگان مىزيسته است. (۴) عدل نيز بر چهار پايه بر قرار است: فكرى ژرف انديش، دانشى عميق و به حقيقت رسيده، نيكو داورى كردن و استوار بودن در شكيبايى. پس كسى كه درست انديشد به ژرفاى دانش رسيد و آن كس كه به حقيقت دانش رسيد، از چشمۀ زلال شريعت نوشيد، پس كسى كه شكيبا شد در كارش زياده روى نكرده با نيكنامى در ميان مردم زندگى خواهد كرد. (۵) جهاد نيز بر چهار پايه استوار است: امر به معروف، نهى از منكر، راستگويى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر كس به معروف امر كرد، پشتوانه نيرومند مؤمنان است، آن كس كه از زشتىها نهى كرد، بينى منافقان را به خاک ماليد و آن كس كه در ميدان نبرد صادقانه پايدارى كند، حقّى را كه بر گردن او بوده ادا كرده است، كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشم گيرد، خدا هم براى او خشم آورد و روز قيامت او را خشنود سازد. (۶)و(امّا) کفر بر چهار ستون استوار است: کنجکاوی(بیجا)، مکابره و زد و خورد نمودن(ناحق)، دست کشيدن از حق، دشمنی و زير بار حق نرفتن، پس کسی که کنجکاوی(بی جا) کند، در راه راست قدم ننهاده، کسی که بر اثر نادانی بسيار مکابره و زد و خورد نمايد، کوری و نابينایی او از حق هميشگی است، کسی که از حق دست بکشد، شايستگی نزد او زشت و زشتی(نزد او) نيکو گردد؛ و به مستی گمراهی مست شود، کسی که دشمنی نموده، زير بار حق نرود، راههايش دشوار و کارش سخت و طريق بيرون آمدنش(از انحراف، جهل، گمراهی) تنگ باشد، (۷) و شک بر چهار گونه است: گفت و شنود(به باطل و نادرستی)، ترسيدن(از اقدام به حق)، سرگردانی، تن دادن(به گمراهی و رذالت)، پس کسی که جدال و گفت و شنود را عادت و شيوهی خويش گردانيد، شب او بامداد نگشته(از تاريکی شک به روشنایی يقين و باور نرسيده)؛ کسی را که آنچه پيش دارد(از جهاد در راه حق خود را) بترساند به عقب بر میگردد(در کارهای خود به جایی نرسد)، کسی که در دو دلی حيران و سرگردان باشد(و خود را به جايگاه امن و آسوده يقين و باور نرساند)، سُمهای شياطين او را پايمال نمايد(شياطين بر او دست يافته هلاکش سازند)، کسی که تن به تباه کردن دنيا و آخرت دهد، در دنيا و آخرت تباه گردد.]